#شهیدانه ♥️↓
یک روز بی مقدمه پرسید:
صدفی! می خوای عاقبت به خیر بشی؟
فوری جواب دادم : معلومه حاجی ! چرا نخوام.
انگار که بخواد یک گنج رو دو دستی بذاره توی بغلم با اشتیاق گفت:
#زیارت_عاشورا بخون !
من از زیارت عاشورا خیلی چیزا گرفتم .
اگه می تونی هر روز بخون ، نمیتونی هفته ای یه بار بخون ، نمیتونی ماهی یه بار بخون.
حاجی ! من مداحم ،زیاد زیارت عاشورا میخونم .
دستی روی شانه ام زد :
نه, اونا رو که برای مردم میخونی
«تنهایی بشین توی خلوت برای خودت بخون»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهیدانه ♥️↓
✨شهیدی که قرائت #زیارت_عاشورا به نیت او گره گشاست !
مادر شهید می گوید:«مواقعی که دلتنگ او می شوم، با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدایم را می شنود و به حرف هایم گوش می کند.»
بیشتر دوستان و اقوام می گویند: «هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید، به نیت حسین زیارت عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل می شود.»
مدافع حرم #شهید_حسین_بواس🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهیدانه ♥️↓
هر وقت دلت گرفت، #زیارت_عاشورا بخوان؛ و بر مصیبتهای سرور شهیدان تاریخ، امام حسین(علیه السلام) بنگر، و اندیشه کن...
#شهید_علی_تجلایی🌷
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌴🌹🕊🥀🕊🌴🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#سجاد_طاهرنیا
#فدای_لب_تشنه_ات
#یاحسین
به گوشم رساندن که #سجاد لب تشنه #شهید شده، وقتی تیر خورده بود از همرزمانش آب طلب میکند اما دوستانش به #سجاد آب نمیدهند و میگویند الان نمیتونیم بهت آب بدیم چون آب برای بدنت ضرر داره و سریع #شهید میشی
لحظاتی بعد #سجاد تشنه به #شهادت میرسد، این موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود و با خودم میگفتم کاش به پسرم آب میدادن، تا اینکه یه شب تو خواب دیدم #سجادم پایین کوه افتاده و من دارم میرم بهش آب بدم اما بانویی رو دیدم که عصا بدست ( آن بانو #حضرت_زهرا_ع بودند ) رفت و به #سجاد، آب داد و برایم دست تکان میداد، منظورش این بود #خیالت راحت به #پسرت، #آب دادم، الان مطمئنم که #سجاد سیراب به #شهادت رسیده است.
راوی:
#مادر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
#شهیدانه
#خاطره_وداع_آخر
#شهید_مدافع_وطن
#وحید_جمشیدیان
#قسمت_دوم
وقتی برگشتم خانه، ماشین را همانطور که خواسته بود، به دیوار پارکینگ چسباندم. مادر وحید پرسید:
«چرا ماشین وحید رو اینقدر چسبوندی به دیوار که حتی نمیشه رد شد؟!»
گفتم:
«نمیدونم… خودش گفت اینطوری پارک کن.»
هیچکداممان نمیدانستیم فردا چه میشود…
فردای همان روز تلفن خانه زنگ خورد. از پادگان بودند. گفتند:
«خودتون رو برسونید اینجا…»
با دلنگرانی خودم را به پادگان رساندم. از همان دم در، نگهبانها با احترام راه را باز کردند، هیچکس جلویم را نگرفت. دلم لرزید؛ با خودم گفتم:
«یعنی چه اتفاقی افتاده؟ چرا کسی چیزی نمیگه؟!»
به نزدیکی صحنه حادثه که رسیدم، دیگر اجازه ندادند جلوتر بروم. چند نفر آمدند و آرام گفتند:
«برگردید… الان نمیشه برید جلو.»
همان لحظه، قلبم میخواست از سینه ام بیرون بزند. زیر لب گفتم:
«یا خدا… نکنه وحیدم…»
و همانجا فهمیدم… بله، دل پدر هیچوقت اشتباه نمیکند.
فردای آن وداع، در جنگ دوازدهروزه اسرائیل و ایران، وحید پر کشید… انگار خودش میدانست که رفتنش نزدیک است. بعضی وقتها آدم حس میکند شهدا قبل از رفتن، الهامی از سوی خدا میگیرند؛ گویی مرگ را نمیبینند، بلکه پرواز را میبینند.
راوی:
#پدر_شهید
👈 پ ن :
#شهید_وحید_جمشیدیان، فرزند همین خاک، حالا در گلزار شهدای قلعهسفید (نجف آباد) آرام گرفته… و ما ماندهایم با داغی که هیچوقت سرد نمیشود.
ای پدران صبور و زحمتکش شهدا، شما ستونهای این وطنید؛ و حال که یک اربعین از شهادت، رفیق شهیدمان، وحید جمشیدیان گذشته، یادمان باشد این امنیت و آرامش، بهای اشکهای شما و خون فرزندانتان است.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
#شهیدانه
#خاطره_وداع_آخر
#شهید_مدافع_وطن
#وحید_جمشیدیان
#قسمت_اول
یک روز قبل از آن حادثه تلخ، تلفن زنگ خورد. #وحید بود. صدایش آرام بود، اما چیزی در آن موج میزد که دل آدم را میلرزاند. گفت:
«بابا، با موتور بیا پادگان… کارت دارم.»
با عجله رفتم. وقتی رسیدم، برای اولین بار #وحید را دیدم با لباس نظامی و درجههایی که روی شانهاش میدرخشید… همانجا قلبم پر از غرور شد. نه به خاطر لباسش، به خاطر آن نگاه آرام و مردانهاش؛ به خاطر اینکه میدیدم پسرم از من گذشته و خودش را وقف وطن کرده است.
وسایلش را دستم داد و آرام گفت:
«بابا… اینا رو ببر خونه. ماشینمو هم ببر پارک کن.»
با تعجب گفتم:
«چرا پسرم؟!»
لبخندی زد، بغلم کرد و در گوشم آرام گفت:
«بابا… منو حلال کن. ماشینو ببر آخر پارکینگ، بچسبون به دیوار.»
گفتم:
«چرا به دیوار؟!»
گفت:
«دیگه نمیخوام ماشین سوار بشم… نمیخوام صبحها صدات بزنم و مزاحم تو و همسایهها بشم.»
حرفهایش سنگین بود… گلوی من پر از بغض شد، فقط نگاهش کردم. نمیدانستم این آخرین #آغوش ماست؛ #آغوشی که بوی #خداحافظی داشت.
راوی :
#پدر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#محمدحسین_یوسف_الهی
با مجروح شدن پسرم محمّدحسین، برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد.
راوی :
#مادر_شهید
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#شهیدانه
🌷 خون ها ریخته شد
🌷مادرانے داغدار
🌷 زنانے بے همسر
🌷ڪودڪانے یتیم و
🌷قلبهائے شڪسته شد
#تا_من_و_تو_آسوده ...
از ڪشته ها پشته ساخته شده
تا ایرانے مقتدر و با امنیت
به دست ما رسیده
#قدر این جوانان شهید را بدانیم
و از خون آنها پاسدارے ڪنیم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
شهید حاج قاسم ِ ما:
خداوند را سپاسگزاریم
که کلمه «یاحسین؏» را بر زبان ما
جاری و ساری کرده است
با این نام احساس معنویت خاصی
در هر جامعهای ایجاد میشود
باید افتخار کنیم که پیرو مذهبی هستیم
که سالارِ آن سالار شهیدان است ..
#شهیدانه 🕊
#اربعین 🥀
#امام_حسین 🖤
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#شهیدانه
#سردار_شهید
#سیدمرتضی_آوینی
#ای_شهید
ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای...
دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش"
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهیدانه
🌷 خون ها ریخته شد
🌷مادرانے داغدار
🌷 زنانے بے همسر
🌷ڪودڪانے یتیم و
🌷قلبهائے شڪسته شد
#تا_من_و_تو_آسوده ...
از ڪشته ها پشته ساخته شده
تا ایرانے مقتدر و با امنیت
به دست ما رسیده
#قدر این جوانان شهید را بدانیم
و از خون آنها پاسدارے ڪنیم
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
شهیدان ، ستارههایی هستند که هرگز غروب نمیکنند .
آنها با فداکاریشان ، فانوس راه آزادی و شرافت این سرزمین را روشن نگه داشتند . خونشان ، عطر ایمان را پراکند و نامشان ، تا ابد بر تارک افتخار این دیار میدرخشد .
آنها رفتند تا ما بمانیم و در سایهی امن فداکاریشان ، زندگی کنیم .
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد ...❤️
#شهیدانه
#شهدا
#شهادت
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa