۲۰بهمن ۶۴ بود. بچه ها پیام اوردند احمد با تو کار دارد. رفتم روستای چوبده, محل استقرار نیروها.
اتاق احمد را پیدا کردم. پوتین هایش واکس زده کنار اتاق بود. لباس هایش هم شسته زیر پتو گذاشته بود که صاف و اتو کشیده شود. گفتم بفرما!
در اتاق را بست. گفت حاجی میشه برام روضه حضرت علی اکبر (ع)بخونی؟
گفتم چرا نه. شروع کردم به خواندن.
من روضه می خواندم احمد اشک می ریخت, ضجه می زد, فریاد می کشید. به اندازه یک مجلس اشک ریخت. کارم تمام شد. گفت حاجی کاری با ما نداری؟
گفتم شفاعت!
گفت به روی چشم!
روز ۲۲ بهمن، روز اول عملیات والفجر ۸ شهید شد.
#شهیداحمدشجاعیفرد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa