eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
اِفطارِ سُرخ...*🕊️ *شهید محمد طائی*🌹 تاریخ تولد: ۳۰ / ۳ / ۱۳۳۳ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۹ / ۱۳۵۹ محل تولد: قلعه دختر،کرمان محل شهادت: کردستان-مهاباد 🌹راوی بود🌙غذایی را که برای افطارش آورده بودند🍛 برداشت و حرکت کرد🍛 آن روز حقوق هم گرفته بود💰 وقتی به خانه‌ یکی از مستمندان رسید🍂 تمام حقوقش را روی قابلمه‌ غذا گذاشت💰 در زد🚪 در باز شد🔓 مردی ظاهر شد پول و غذا را به او داد.همرزم 👈محمد تیری به شکمش خورده بود🥀گاهی به هوش می‌آمد و دوباره از حال می‌رفت🥀 قرار شد به ارومیه منتقل شویم🚁 چهار ساعت بعد هلی‌کوپتر رسید🚁 ما را انتقال دادند🚁 کیسه‌ خون را به دستش وصل کردند🥀چیزی نمی‌گفت، حتی ناله هم نمی‌کرد🍂ولی از حالت چهره‌اش می‌توانستم بفهمم که درد می‌کشد🥀هلی‌کوپتر به پرواز در آمد🚁 لحظه به لحظه حال محمد بدتر شد🥀رنگ صورتش تغییر کرد🥀نگاهش را به من انداخت و گفت‌: ضعف شدیدی دارم🥀کمک کن شهادتین بگویم، بود🌙 روز قبل هم روزه گرفته و چیزی نخورده بود🥀سحر هـم غذای درست و حسابی نبود🥀و به همین دلیل دچار ضعف شد.🥀گفتم: طاقت بیاور، چیزی به ارومیه نمانده🏥 آهسته شهادتین را به زبان آورد و با آرامش با لب تشنه و گرسنه🥀به سوی معبودش پر کشید*🕊️🕋
افطار سُرخ... 🌷راوی← ماه مبارک رمضان بود🌙غذایی را که برای افطارش آورده بودند برداشت و حرکت کرد🍛 آن روز حقوق هم گرفته بود، وقتی به خانه‌ یکی از مستمندان رسید🍂 تمام حقوقش را روی قابلمه‌ غذا گذاشت💰در زد در باز شد، مردی ظاهر شد پول و غذا را به او داد. همرزم← محمد تیری به شکمش خورده بود🥀 گاهی به هوش می‌آمد و دوباره از حال می‌رفت🥀 قرار شد به ارومیه منتقل شویم چهار ساعت بعد هلی‌کوپتر رسید🚁 ما را انتقال دادند کیسه‌ خون را به دستش وصل کردند🥀چیزی نمی‌گفت، حتی ناله هم نمی‌کرد🍂ولی از حالت چهره‌اش می‌توانستم بفهمم که درد می‌کشد🥀هلی‌کوپتر به پرواز در آمد🚁 لحظه به لحظه حال محمد بدتر شد🥀رنگ صورتش تغییر کرد🥀نگاهش را به من انداخت و گفت‌: ضعف شدیدی دارم🥀کمک کن شهادتین بگویم روزه بود، روز قبل هم روزه گرفته و افطار چیزی نخورده بود🥀سحر هـم غذای درست و حسابی نبود و به همین دلیل دچار ضعف شد.🥀 گفتم: طاقت بیاور، چیزی به ارومیه نمانده آهسته شهادتین را به زبان آورد و با آرامش با لب تشنه و گرسنه به سوی معبودش پَر کشید🕊️🕋 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa