eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 بسم الرب العشق #رمان #بالاتر_از_عشق #قسمت_19 جلوی در بیمارستان ماشین رو پارک میکنم
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 بسم الرب العشق ۲۰ با صدای بوق های آزاد موبایلم از خواب بیدار میشم محکم توی سر خودم میزنم چطور فراموش کردم تماس رو قطع کنم.یا شاید هم دلم نیومده شاید این آخرین تماس از محسن باشه ساعتم رو نگاه میکنم دقیقا چهار و نیم و من تنها توی خونه قبلا جرائت نمیکردم حتی یک ساعت تنها توی خونه باشم اما الان!!! یک شب تا صبح بدون محسن... قبلا فکر میکردم تنهایی یعنی وقتی که کسی خونه نباشه... کاش همیشه با همون فکر و خیال ها تنها میموندم همه بودن .... اما خونه نبودن بابا بود صدیقه بود محسن بود.... دوباره چایی از دستم میریخت بابا چشم غره میرفت و محسن میخندید دوباره محسن رو یواشکی نگاه میکردم دوباره پشت سر محسن توی خیابان های پشت مسجد قدم میزدم دوباره توی قنوتم محسن رو از خدا میخواستم اما حیف گذر زمان همه چیز رو از من گرفت کمی به اطراف نگاه میکنم تا موقعیتم رو درک کنم وسط سالن ،همونجایی که دیروز موبایلم رو برداشتم زیر پام خشک خشک بوددو بخاطر همین تمام بدنم گرفته از جا بلند میشم و کوش قوسی به بدنن میدم کم کم موقعه اذان صبحه به یاد روز هایی که با محسن نماز میخواندم به سمت حیاط میرم جانماز محسن رو روی سکو پهن میکنم و جانماز خودم رو پشت سرش کارهایم خنده دار هست اما تنها دلخوشی من همین کارهاست به سمت حوض میرم و دست نماز میگیرم چادرم رو سر میکنم و منتظر صدای اذان میمانم کنار جای خالیت زندگی چقدر بی معنیست صدای الله اکبر اذان همه جارا پر میکند خس غریبی دارم ما بین غم و شادی ما بین نگرانی و آرامش دوست دارم منتظر بمانم تا تو بلند اذان بگویی دوست دارم خودت برایم از بوته ها یاس بچینی خودت پرپرش کنی و آنرا توی جانمازم بگذاری هنوز یاس هایی که آخرین بار چیدی توی جانمازم مانده اند همه خشکیده.... آخر دیگر محسنی نیست که هر روز یاس های تر و تازه را با یاس های خشک عوض کند اصلا من مانده ام بی تو چرا بوته ها یاس دارند همه درد های عالم دوا دارد به جز درد بی تو بودن آه عمیقی میکشم و شروع به نماز خواندن میکنم تمام دلخوشیم برای زندگی اینست که دوباره زنگ بزنیمشغول بار گذاشتن غذا میشم دلم میخواد کمی از تو فکر محسن بیرون بیام اما هیچ فایده ای نداره... درست کردن قرمه سبزی منو به یاد روزای خوشم با محسن میندازه روزای خوشی که محسن بهم قول داد دوباره تکرار بشن اما نه اینجا و نه فقط برای چند ماه .... بلکه تا ابد یه دنیای دیگه بدون هیچ ترس و نگرانی با خورد کردن سبزی ها توی خاطرات گذشته غرق میشم محسن_به به بوی سبزی میاد ..... ناهار چی داریم کد بانو؟؟؟ بلند میخندم و چاقویی که باهاش سبزی خورد میکردم و به سمت محسن میگیرم +آخه سبزی هم بو داره محسن با احتیاط سر چاقورو به سمت مخالف میگیره و میگه _بله که بو داره .... بوی تو رو داره..... عجولانه مشتی از سبزی خورد شده رو به سمتش پرت میکنم که باعث میشه پیرهن سفیدش سبز بشه دست به کمر میگیرم و خشن میگویم +من بوی سبزی میدم؟؟؟؟ محسن باخنده میگوید _خب آره دیگه..... به سمت اپن میرود و با یک حرکت خودش را بالا میکشد و روی آن مینشیند اخمهایش رو توی هم میکند و میگوید _زن باس بو سبزی بده... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆