عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
گفتیم حسین آقا چی شده؟ حسین آقا به چشمهاش حسابی بارونی شده بود گفت: میخواستم ببینم لحظهای که اربابم آقا ابوالفضل علیه السلام با صورت به زمین خورد چه حسی داشت. اینا رو میگفت و زار میزد، شده بود روضه مجسم....
حسین فلاح در شب عملیات کربلای ۴ شد سر ستون گردان غواص که باید خط ام الرصاص میشکستند.
تصاویری از دشمن تلفات گرفت.دوشکای دشمن بچه ها رو هدف گرفت. شرایط سخت شد. حسین آقا بلند شد تا خاموشش کنه. تیر دوشکا سینه اش رو درید، میگن بین زمین و هوا فقط صدای یا زهراش (س) رو شنیدیم....
ناگفته ها درباره او زیاده، ولی به همین اکتفامیکنم. شهید حسین فلاح تنها یکی از صدها شاگرد مکتب اخلاق علی آقا بود.
علی آقا هم نتوانست دوستانش را تحمل کند و سال بعد به آنها ملحق شد.
حسین در قسمتی از وصیت شما می گوید: با سلام بر مهدی عجل الله و با درود بر امام خمینی رحمت الله و با یاد شهیدان گلگون کفن همیشه جاوید انقلاب اسلامی من با یاری خداوند متعال و منان جبهه رفتم تا دینم را ادا کنم و به یاری برادرانم و همسنگران م بشتابم و من برای دفاع از اسلام در مقابل هجوم کفار به کشور اسلامی خود در غیبت کبرای امام زمان (عج)و نایب بر حقش امام خمینی (ره) برای جهاد در راه خدا اجرای قسط الهی آگاهانه به میدان جنگ با دشمنان خدا و اسلام و ایران عزیزمان می روم.
تا وظیفه شرعی خود را انجام دهم با یاری خداوند متعال.
وصیت نوشتن به معنای آن است که انسان خود را آماده دیدار با خدایش مینماید.
به خانواده عزیزم سلام می کنم امیدوارم این سلام آخر مرا بپذیرید و اگر ناراحتی یا نارضایتی از من داشتهاید مرا ببخشید.
اینک در بین شما نیستم می دانم که چه احساسی دارید امیدوارم که ذره غم و اندوه به خود راه ندهید؛ زیرا آن کس که به جان داد، حیات داد؛ اینک جانم را خریده و با کمال میل جانم را تقدیمش می کنم و به سوی او باز می گردم "انالله و انا الیه راجعون"
و آنگاه که به وسیله دشمن بعثی خونخوار تکه تکه می شویم در آن وقت احساس راحتی می کنم و آن لحظه که من در بین شما نیستم فقط روح من است که با شادابی با شما خواهد بود و این است حیات جاودانی که خداوند وعده داده است.
پیام من به ملت دلاور همدان این است که هرگز امام را تنها نگذارید و خط سرخ شهیدان عزیز را ادامه دهید به مردم همدان این خبر را میدهم که به خدا سوگند به خدا پشتیبانی از انقلاب است و پیروزی با ما است.
خانوادهام و ملت غیور ایران و مسلمان ،این دنیا یک آزمایشگاه است این دنیا رفتنی است باید رفت و از تاریکی تا شمع نور را پیمود این دنیا هیچ است و من هم چیزی در آن ندارم که به شما وصیت کنم.
خداوندا ! پروردگارا ! معبودا ! نتوانستم آنطور که میخواهی زندگی کنم گناهان بسیار کرده ام.
خداوندا جانم چیزی نیست آن را از من بگیر و بدنم را بسوزان آن را خاکستر کن و به دست باد بسپار تا بلکه گناهانم بخشیده شود.
خداوندا می خواهم به دست دشمنان کافر با شکنجه های بسیار سخت کشته شوم تا که کسی جسدم را پیدا نکند یا به سختی پیدا کند. خانواده عزیزم آمریکا و شوروی از وحدت ما است که تا به حال کاری نتوانستهاند کاری انجام دهند، نمازِ دشمن شکن و عبادی و سیاسی جمعه را فراموش نکنید و دعا برای امام را از یاد نبرید و سلام و علیک و رحمة الله و برکاته.
#پایان_منزل_سی_و_چهارم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_پنجم/در انتهای افق
در جایی می خواندم که سردار بزرگ سپاه اسلام، حاج احمد متوسلیان در جریان آزادی خرمشهر بدون خستگی مشغول رسیدگی به عملیات بود.
وقتی به ایشان گفتند استراحت کن، گفته بود: هر زمان که پرچم اسلام را در انتهای افق نصب کردم استراحت خواهم کرد.
خوب یادم هست که این آرزوی او ۱۰ سال بعد محقق شد. پرچم های محمد رسول الله در دست مسلمانان تازه استقلال یافته کشور بوسنی در انتهای افق دیده میشد.
آنها یک کشور اسلامی را در قلب اروپا برپا کردند، اما هنوز مدتی از استقلال این کشور نگذشته بود که سران صهیونیسم، با کمک صرب ها به مسلمانان حمله کرده و حمام خون را در اروپا به راه انداختند.
تمام سازمانهای حقوق بشر خفه شدند، بیشتر مناطق مسلماننشین اشغال شد و خون بسیاری از مسلمانان ریخته شد. بعد از اینکه صرب های صهیونیست کار خود را به اتمام رساندند، سازمان ملل وارد عمل شد!
تنها کشوری که در آن زمان به مسلمانان بوسنی کمک نمود ایران بود در آن زمان یک گروه فیلمبرداری از ایران به بوسنی رفت و چند روزی را در کنار رزمندگان مسلمان حضور داشت و از حماسههای آنها فیلم و گزارش تهیه کرد.
در همان سالها یکی از عوامل این مجموعه در برنامه شب خاطره حضور یافت و خاطره ای را از دوران حضور در بوسنی اینگونه بیان کرد: با یک گروه از رزمندگان بوسنایی آشنا شده و به عنوان تهیه گزارش تصویری با آنها همراه شدیم.
یکی دو شب را با آنها بودیم. موقع نماز، همگی با هم نماز میخواندیم، اما آنها اهل سنت و ما شیعه بودیم.
یکی از رزمندگان بوسنیایی که در این گروه بود با تعجب بهم نگاه میکرد. به سراغ مترجم گروه ما رفت و شروع به صحبت کرد و درباره نحوه نماز خواندن ما سوال کرد.
نامش احمد بود و در باره اسلام تحقیقاتی انجام داده بود. می خواست اطلاعات بیشتری از شیعه داشته باشد.
من هم از این فرصت استفاده کردم و هر زمان بیکار بودیم و حتی در پیاده روی های نظامی در کنار احمد بودم و با او صحبت میکردم.
درباره خلفا و جانشینی پیامبر سوال کرد. گفتم: نظر شیعه این است که نمی تواند پیامبر جانشین تعیین نکرده باشد. پیامبر در هر بار خروج از مدینه، جانشینی تعیین می کرد امکان دارد که امت اسلامی و همینطور رها کرده باشد؟
اگر اینطور باشد خلیفه اول جایگاه بالاتری دارد. چون پیامبر به فکر آینده اسلام نبود، اما خلیفه اول جانشین تعیین کردو....
درباره امامان و... خیلی با او صحبت کردم.
حتی درباره مهر گذاشتن موقع نماز.
خلاصه در طی سه روزی که باهم بودیم خیلی با احمد بودم. تا اینکه یک شب کنار من ایستاد و مانند شیعیان با دستان باز و روی مهر نماز خواند.
به او تبریک گفتم. بعد هم در جمع دوستان ما وارد شد و گفت: اشهد ان علی ولی الله. ماهمان شب برای او از امام حسین(ع) و اعتقاد به امامت امام زمان(عج) صحبت کردیم.
صبح روز بعد حمله دیگری به رزمندگان بوسنی توسط صرب ها در همان منطقه صورت گرفت که با مقاومت رزمندگان مسلمانان بوسنی، صربها فرار کردند. اما در این حمله گلولهای به گردن احمد به اصابت کرد.
احمد در کنار ما و در آغوش برادران شیعه به شهادت رسید. پیکر او را دفن کردیم و برایش مجلس عزای مختصری برپا کردیم.
روز بعد به ایران برگشتیم. اما خوشحال از اینکه این سفر ما باعث هدایت یک رزمنده مسلمان، به سوی امامت و ولایت شد.
درست بعد از آن سفر بود که سید مرتضی آوینی در صفحه اول نشریه سوره اقدام به چاپ تصویری از یک جوانان بوسنیایی میکند که در تقلید از بسیجیان ایران، پیشانی بند "الله اکبر" بر پیشانی بسته بود.
آوینی معتقد بود این تصویر، نمادی از تهاجم فرهنگی اسلام به غرب است. این تصویر بعدها به یکی از مشکلات او در مجله سوره تبدیل شد! برای سیدمرتضی چند ماه قبل از شهادت، توبیخ کتبی به خاطر چاپ تصویر از سوی وزیر ارشاد وقت (خاتمی) صادر میشود.
#پایان_منزل_سی_و_پنجم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_ششم/احترام به والدین
درکشور عراق و در شهر نجف به دنیا آمد. در جوانی مثل خیلی از دوستان همسن خودش به دنبال پول و شهرت بود. یک باره سر از ارتش عراق درآورد.
پله های ترقی را ور حزب بعث پیمودو بالا رفت.حالا برای خودش سرهنگ شده. سرهنگ حزب عراق.
در کنار تمام ویژگی هایی بدو خوب که در شخصیت او جمع شده بود، یک صفت بسیار مشخص بود، این جناب سرهنگ بسیار به پدر و مادر شیعه خود احترام میگذاشت.
گویی شنیده بود پیامبر خدا(ص)فرمودهاند:هر فرزند نیکو کاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یکحج کامل مقبول به او داده میشود، سئوال کردند،حتی اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمودند:آری.
یا اینکه امام صادق(ع) فرمودند: نیکی به پدر و مادر نشانه شناخت شایسته بنده خداست. زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا ، انسان را به رضایت خدا نمیرساند.
سرهنگ حکایت ما نیز به خاطر همین احترام به پدر و مادر، به رضایت خدا دست یافت و عاقبتش ختم به خیر شد. اما حکایت او شنیدنی است.
روز های زندگی او گذشت تا اینکه صدام ، جنگ با ایران را آغاز کرد. او نیز مانند بقیه نظامیان عراقی مجبور به اعزام به خطوط نبرد شد.
در اولین مرخصی که به منزل پدری خود آمده بود با اعتراض آنها مواجه شد. چرا باایرانی ها میجنگی؟ مگر نمیدانی آنها برادران شیعه تو هستند؟ مادرش با لحن تند تری گفت: اگر به جنگ با آنها ادامه بدهی حلالت نمیکنم.
سرهنگ هم در جواب آنها چیزی نگفت و با خودش فکر کرد؛ اگر از جنگ فرار کنم، حتما اعدام میشوم. اگر به ایرانی ها ملحق شوم، خانواده ام را زندانی میکنند. چکار کنم!؟
چند روز بعد به جبهه اعزام شد. خودش را به خطوط مقدم نبرد رساند. در یکی از روز ها از سنگر بیرون آمد. پارچه سفید ی به دست گرفت و به سمت سنگر ایرانی ها دوید. او به اسارت ایرانی ها در آمد و اطلاعات ارزشمندی را با خودش آورد. مسئولان وقت سپاه از این اصلاعات استفاده کردند. بعد از مدتی هم، وقتی صداقت اورا دیدند، از اردوگاه اسرای جنگی بیرون آمد و به جبهه نبرد منتقل شد. او در کنار رزمندگان خوزستانی مشغول نبرد با صدام شد. هنوز مدتی از حضور شرهنگ در جبهه ها نگذشه بود که در واحد اصلاعات عملیات مسئولیت گرفت. به خاطر شناختی که از ارتش بعث داشت، با تیم های اطلاعاتی به عمق خاک دشمن میرفت.
با تشکیل تیپ بدر گردید. در چندین عملیات، از جمله در کربلای ۵ حماسه ها آفرید. سرهنگ که حالا خودش را یک بسیجی میدانست، تا روز های پایانی جنگ، بارها تا مرز شهادت رفت اما از جبهه ها جدا نشد.
با پایان دوران دفاع مقدس، بسیاری از نیروهای بسیجی به شهر های خود بازگشتند.
اما سرهنگ و دوستانی مثل او چه باید میکردند؟ آنها نه ایران کسی را داشتند، نه به عراق میتوانستند بروند.
هنوز مدتی از پایان جنگ نگذشته بود که صدام، به کشور کویت حمله کرد. بعد هم آمریکا، مناطق جنوبی عراق زا اشغال کرد در این فاصله بیشتر نیروهای عراقی راهی کشور خود شدند و مشغول مبارزه با صدام.
قیام شعبانیه در کربلا و نجف، یکی از این رویداد هاست. هرچند صدام با کمک منافقین بسیاری از شیعیان را به شهادت رساند.
سرهنگ در عراق ماند، با مسلط شدن دوباره حزب بعث بر کربلا و نجف، او با کمک دوستان خود، در روستایی مخفی شده و هر بار ضربهای بر پیکر پوسیده حزب بعث وارد می آورد. او دلش برای رفقای شهیدش تنگ شده بود. میگفت: میخواهم به آنها ملحق شوم. در یکی از این عملیاتها، همراه با سه نفر از دوستانش به یک مرکز مهم اطلاعات ارتش عراق در اطراف نجف حمله کردند. آنها موفق شدند چند تن از فرمانده هان ارتش صدام را به هلاکت برسانند.
در این جمله شجاعانه که به درگیری منجر شد، سرهنگ به شهادت رسید. دوستان او، پیکرش را در بیابان های اطراف نجف مخفی کرده و چند روز بعد، پیکرش را به وادیالسلام آورده و مخفیانه دفت کردند.
سرهنگ مزد سال ها شجاعت و فداکاری در راه اسلام را با شهادت دریافت نگود، زیرا شهادت بهترین مزد خوبان است.
#پایان_منزل_سی_و_ششم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_هفتم/نهضت جهانی اسلام
نعمت اسلام، بزرگترین نعمتی است که خدا به ما عطا نموده. حالا برخی از ما اینقدر در زندگی روزمره مشغله ها غرق می شویم که فراموش میکنیم چه نعمتی داریم، ما مانند ماهی درون آب هستیم که قدر آب را نمی داند، اما برخی دیگر از انسان ها، مانند ماهی بیرون از آب، آنقدر تلاش میکنند تا به نعمت آب دست پیدا کنند.
آنگاه به خوبی قدر زندگی در آب را خواهند دانست و حتی برای حفظ این نعمت از جان خود خواهند گذشت.
مالکوم ایکس، یکی از رهبران جنبش سیاه پوستان آمریکا و بدون شک یکی از معروفترین مسلمانان این کشور می باشد. او با نام سابق مالکوم لیتل، پسر یک معجزه گر مسیحی بود. وقتی مالکوم تنها ۶ سال داشت، پدرش به دست گروهی نژادپرست کشته شد.
پس از آن سرپرستی مالکوم به خانواده های متعددی سپرده شد. تا زمانی که به سن نوجوانی رسید و زندگی همراه با خلاف و تبهکاری را در چندین شهر بزرگ آمریکا تجربه نمود. که هنگام سرقت از یک خانه مجلل، دستگیر و به ۸ تا ۱۰ سال زندان محکوم شد.
زمانی که مالکوم در زندان بود، یکی از برادران او به عضویت گروه مسلمانان سیاهپوست امت اسلام درآمد مالکوم از طریق برادرش با این سازمان آشنا شد پس از نامهنگاری با رهبری این جنبش شروع به مطالعه در حوزههای مختلف از جمله فلسفه مذهب تاریخ و ادبیات اسلامی نمود.
رهبر گروه در نامهای به مالکوم از او خواست که زانو زده و در مقابل الله تعظیم کند. از آنجایی که تعظیم کردن برای مالکوم آسان نبود، یک هفته طول کشید تا خودش را راضی به تعظیم و دعا در مقابل الله کند.
مالکوم مسلمان شد و در زندان برای ترویج گروه امت اسلام، به تیم مناظره زندان پیوست و با تیمهایی از دانشگاه هاروارد رقابت نمود. پس از مدت کوتاهی، شهرت مالکوم در زندان پیچید و زندانیان زیادی به کلاسهای مناظره میآمدند تا صحبت کردن مالکوم را ببینند. او بالاخره در سال ۱۹۵۲ از زندان آزاد شد و با انگیزه، استعداد و هوش ذاتی که داشت، خیلی زود یکی از سخنرانان اصلی گروه امت اسلام گردید.
مالکوم در اولین برخورد، از تعداد کمی از اعضای امت اسلام که چیزی حدود ۴۰۰ نفر بود متعجب شد. پس از ۱۲ سال فعالیت مالکوم در امت اسلام، اعضای این گروه به ۳۰۰ هزار نفر رسید و در تمامی شهرهای اصلی آمریکا به کمک او، یک مسجد بنا شد.
شجاعت، هوش، سخنوری و از همه مهمتر، توانایی او در برقراری ارتباط صادقانه با مخاطبانش، باعث گردید که یکی از تاثیر گذارترین چهره های مردمی تاریخ آمریکا تبدیل شود. او در دوران خود افراد زیادی را مانند محمد علی کلی و مسلمانان اضافه نمود.
مالکوم ایکس پس از ۱۲ سال به دلیل اختلاف با رهبر گروه امت اسلام، از این گروه جدا شد و سازمان خودش را تاسیس کرد. او پس از مشرف شدن به مکه بود که برادری واقعی بین نژاد های مختلف، از جمله سفید و سیاه را در مناسک حج از نزدیک لمس کرد. یک سال بعد در سن ۳۹ سالگی درست زمانی که مالکوم در نظر داشت با رهبران جنبش مدنی سیاهپوستان آمریکا همکاری کند. در یک سخنرانی در جلوی چشمان همسر و فرزندانش به رگبار بسته شد تا ندای اسلام در مهد تمدن آزادی بیان خاموش شود.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
سالها بعد نوه دختری او به نام مالکوم شباز، راه پدربزرگش، مالکوم ایکس، را ادامه داد. او دوران
کودکی و نوجوانی پرفراز و نشیبی را سپری نمود.
مالکوم شباز، مالکوم سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ را به آرامی سپری و سعی کرد تا از خاطرات تلخ کودکی و نوجوانی خود فاصله گرفته و وارد دوران جدیدی از جوانی شود.
در این مدت مالکم با افکار و اندیشههای پدربزرگ خود بیشتر آشنا شد و به آنها گرایش پیدا نمود. او سال ۲۰۰۸ برای شرکت در کنفرانسی به عنوان رهبران مسلمان آینده به دوحه قطر رفت. بعد برای تحصیل مذهبی تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی برود.
مالکوم مدتی در سوریه زندگی کرد و در آنجا مشغول به مطالعه دروس اسلامی شد و زبان انگلیسی تدریس می نمود.
شباز کتابی را درباره تجربیات شخصی اش از زندگی و سفر به کشورهای اسلامی منتشر کرد.
مالکوم شباز در سال ۲۰۱۰ به مکه سفر در مراسم حج شرکت می نماید. وی علاوه بر انگلیسی، در زبانهای فرانسه، اسپانیولی و عربی نیز تسلط تسلط دارد.
شباز تجربه بسیار مهم و لذت بخش خود را سفر به مکه و رفتن به دمشق برای فراگیری علوم اسلامی در حوزه علمیه زینبیه دانست. در همین سفر است که وی به زیارت حرم نوه پیامبر رفته و با مبانی شیعه آشنا میشود. او خود را یک پیروزی اهل بیت: نامید و بعد از آن عقاید شیعه را ترویج می کرد.
او مرتباً از شهری به شهر دیگر در آمریکا رفته و از حقوق سیاهان دفاع و تبعیض و خشونت علیه سیاهان را افشا می کرد. فعالیت وی به داخل ایالات متحده محدود نشده و کشورهای اروپایی و عربی و اسلامی نیز از مخاطب مقاصد سفر مالکوم به حساب می آمدند. در اثنای این فعالیت ها، حساسیت نهادهای امنیتی آمریکا نسبت به وی روز به روز افزایش یافت.
سال ۲۰۱۲ در حالی که شباز قصد سفر به تهران برای شرکت در کنفرانس هالیوودیسم را داشت، توسط افبیآی بازداشت شد. خبر این بازداشت را پرستیوی در سطح گسترده منتشر نمود. مالکوم پس از آزادی، نسبت به حساسیتهای نهادهایی نظیر اف بی آی وی بر فعالیتهایش خبر داد.
مالکوم شباز در سال ۲۰۱۳ به مکزیک رفت تا با دوستان خود دیدار کند و از این طریق راهی ایران شود.
اما ناگهان رسانه های دنیا، اخبار مرگ وی را پخش کردند! همه آزاد اندیشان انگشت اتهام را به نهادهای امنیتی آمریکا افبیآی نشانه رفتند. او به طرز مشکوکی مانند پدربزرگش به قتل رسید. اما همه فهمیدند که این جوان تاوان دفاع از حق و عدالت و گرویدن به آیین شیعه را داده است.
#پایان_منزل_سی_و_هفتم
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_rasoul_asemani
@ebrahim_reza_shahadat
@hadi_hazrat_madar
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_هشت/اسلام شناس
اگر کسی با فطرت الهی و پاک خود، به بررسی ادیان ابراهیمی بپردازد، خیلی سریع به این نتیجه خواهد رسید که اسلام، جواب تمام پرسش های او در زمینه های مختلف خواهد داد.
در میان فرقه های اسلامی، از تحقیقات کافی انجام دهد، به پویایی و حقیقت شیعه خواهد رسید.
در این میان برخی افراد بودند که در شرایط مختلف چنین کاری را انجام دادند، آنان با تحقیقات گسترده و بدون توجه به تبلیغات منفی غرب، به حقانیت شیعه پی برده و مذهب اهل بیت را انتخاب کردند.
ادواردو آنیلی در ۱۹۵۴ در نیویورک متولد شد وی تنها پسر و وارث مولتی میلیاردر مشهور ایتالیایی سناتور جیووانی آنیلی بود و مادرش، مارلا کاراچیلو، یک پرنسس یهودی بود.
ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و ایران سفر کرد.
پدر مسیحی ادواردو یکی از پولدار ترین و بانفوذترین افراد ایتالیا است. درآمد سالیانه خانواده آنیلی بیش از ۶۰ میلیارد دلار تخمین زده میشود. کارخانه ماشین سازی فیات، فِراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس روزنامههای لاستامپا،کوریره،دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس تنها بخشی از اموال خانواده آنیلی است.
اما ادواردو انجیل و تورات را خوانده، اما اینها او را قانع نکرده بود. در ۲۰ سالگی بر حسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را میخواند و احساس میکند این نمیتواند کلام بشر باشد.
قرآن را کامل می خواند و تصمیم می گیرد مسلمان شود؛ بدون اینکه نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. بعد به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجا می گوید من می خواهم مسلمان شوم، شهادتین را میگوید و آنجا نامش را "هشام عزیز" می گذارند. ادواردو پس از سفر به ایران شیعه شد.
اولین آشنایی ادواردو با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ رخ داد؛ یک هفته پس از مناظره تلویزیونی دکتر قدیری ابیانه با خبرنگاران آمریکایی، عراقی و ایتالیایی که از شبکه تلویزیونی ایتالیا به طور زنده (در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۵۹) پخش میشد؛ مناظرهای که بخشهایی از آن در فیلم مستند ادواردو نیز گنجانده شد. او که تنها شش ماه از قدیری جوانتر بود، تصمیم به آشنایی و دوستی با قدیری میگیرد و به عنوان ناشناس به منزل او مراجعه میکند. دکتر قدیری درباره این دیدار می گوید: "یک هفته بعد از شرکت در میزگرد تلویزیونی که ادواردو آن را دیده بود، من در اقامتگاه سفارت بودم، دربان سفارت گفت که جوان ایتالیایی آمده و میخواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر میشود به او بگویید فردا برای ملاقات بیاید.
ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان میگوید "خدا هر در بسته ای را می گشاید" من هم گفتم فوراً در را باز کنند و خود هم به استقبالش رفتم. جوان قدبلند لاغری بود که خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون اینکه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم، از او پرسیدم که شما با خانواده آنیلی معروف نسبتی دارید و گفت من پسر هستم!
آن شب با کلی صحبت کردم و فهمیدم مسلمان شده چون ادواردو مسلمان شده بود پدرش حاضر نشد که ارث و میراثش را به دست او بسپارد؛ لذا پسرعموی مسیحی اش را به عنوان جانشین تعیین کردند. اما ناگهان این خبر پیچیده پسرعمویش بر اثر سرطان ناشناخته فوت کرد. بدین ترتیب آخرین مسیحی خانواده او نیز فوت شد و تنها ادواردو باقی مانده بود.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
این بدین معنی بود که تا رسیدن اموال این خانواده به دست یهودیان، یک گام باقی مانده بود و آن مرگ ادواردو بود. نکته دیگر اینکه خواهر ادواردو با یک خبرنگار یهودی بهنام "الکان" ازدواج میکند و از او چهار بچه دارد. بدین ترتیب به نظر میرسد پیوند این خانواده با صهیونیستها، محکم شده.
ادواردو چندین بار به ایران آمد. در سفر اولش به ایران به دیدار امام خمینی، آمده بود و امام هم پیشانی او را بوسیده بود. که ادواردو در سفر خود به ایران در تاریخ جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۶۰ در صف اول نماز جمعه تهران به امامت حضرت آیتالله خامنهای شرکت کرده بود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود بدون ذکر نام مینویسد که پسر رئیس فیات که مسلمان شده است، با امام دیدار کرد. در این ملاقات آیت الله خامنه ای هم حضور داشت. جالب است که این خاطرات ادواردو در ایران منتشر شده است.
در این سفر خوب مشهد، برای زیارت امام رضا(ع) رفت و در آنجا به شدت تحت تاثیر زیارت قرار گرفته بود. و میگفت که من وجود امام رضا(ع) را حس می کردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا چه خواصی گفت خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.
ادواردو با اعمال نفوذ ای که داشت، کانال یک تلویزیون ایتالیا را قانع کرد یک فیلم مستند راجع به کشورهای اسلامی بسازد و تهیهکنندگی فیلم را نیز خودش برعهده گرفت. در این راستا به ایران هم آمد و بعد هم این فیلم را در تلویزیون به نمایش گذاشت. بعد از نمایش آخرین قسمت با "ایگور من" خبرنگار روزنامه"لاستامپا"درباره اسلام به مناظره نشست. همچنین وقتی کتاب سلمان رشدی منتشر شد، یک ناشر ایتالیایی تصمیم گرفت آن را منتشر کند! ادواردو با شنیدن این خبر به دیدن او رفت و او به خاطر انتشار این کتاب اعتراض کرد. قدیری درباره فعالیتهای وی میگوید: "او میگفت که نمیتوانم ببینم به مقدسات من توهین می شود و من هیچ حرفی نزنم. وی همچنین در برابر جنایات اسرائیل در فلسطین طاقت نمیآورد و به نخست وزیر و رئیس جمهوری و حتی سران کشورهای دیگر زنگ میزد و خواستار جلوگیری از این اقدامات می شد. که من به او گفتم داری با این کارها شهادتت را جلو می اندازی. صهیونیستها دست از سر تو بر نخواهند داشت. از این کارها پرهیز کن."
حسین عبدالهی دوست ایرانی او میگوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار سختی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل تحریم اقتصادی کردند. به گونهای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت. یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران ایر در ایتالیا رفتیم که برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمی توانم برای ادواردو بلیط رزرو کنم. پس از مشاجره با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته و دستور داده بود، حق ندارد برای ادوآردو بلیط صادر کند.
خانواده آنیلی برای آنکه ادواردو را از ارث محروم کنند، سعی زیادی در دیوانه جلوه دادن وی داشتند!! به همین منظور وی را در یک بیمارستان روانی بستری کردند، که به گفته خود ادواردو همه اعضای آن یهودی بودند. ادواردو میترسید که در آنجا وی را تحت درمان و شستشوی مغزی قرار دهند و حتی یکبار از آنجا فرار کرده بود.
رضا برجی عکاس مشهور دفاع مقدس میگوید: "من درایتالیا ادواردو انیلی پسر مشهورترین ثروتمند ایتالیا کسی که صاحب باشگاه یوونتوس و کارخانجات فیات، فراری و مازراتی و... است را دیدم.
خیلی ساده بود. قبلا از ادواردو شنیده بودم و انتظار داشتم با لباس رسمی و به قول معروف شق و رق ببینمش، نه ظاهری ساده و مردمی، بچه ها گفتند خانواده ادواردو او را ترک کردهاند و حتی از نظر مالی هم مشکلات زیادی دارد.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
بعد از صرف شام حدود یک ساعت با هم حرف زدیم.
خیلی ارادت عجیب و غریبی به امام داشت. یه شوق وحشتناکی داشت به امام. اولش باور نمیکردم. بعد از شام خود شروع به صحبت کرد و گفت من دنیا را طور دیگری می بینم. دنیایی من دنیایی خالص است.
خالص را این طوری معرفی می کنم که دنیای من یک وجود دارد. مثل آب نیست که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن باشد. مثل الماس است؛ که تنها یک تک ماده خالص است. با هیچ چیزی حل نشده. من شیعه هستم. ادواردو می گفت: شیعه تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند وابستگی به ولایت اهل بیت است. اهل بیتی که هر کدامشان تک و بدون مشابه هستند. ما تنها یک امام علی (ع) داریم. یک امام حسین علیه السلام که تک است.
کاری که امام حسین علیه السلام کرد را هیچ کس در تاریخ نکرد. و اهل بیت منحصر به فرد و تک هستند. این تنها مشخصه شیعه است. ادواردو می گفت : من الماس هستم. با هیچ چیز دیگری آمیخته نشده ام. الماس یک ماده تک است. اگر بتوانیم در مسائل فرهنگی و هنری این را به جوامع غیر مسلمان انتقال بدهیم، این الماس بودن را می پذیرند؛ زیرا شیعه الماس است، در سایر ادیان مشابه وجود دارد. مثلاً برای اهل سنت بین خلفای اول و دوم نزدیکی و مشابهت وجود دارد؛ ولی امام علی علیه السلام امام علی است و هیچ مشابهی در تاریخ بشریت ندارد. در شیعه هر امامی تک است. شیعه مانند دنیایی که جداگانه و زنده در این دنیا وجود دارد. اذان شیعه تک است نمازش تک است و مهمتر از همه اهل بیت و رهبران اصیل دارد.
امام علی علیه السلام از همه مشخصه های بارز ای که دارد بگذریم همین که اولین مسلمان بعد از پیامبر بودند برای ولایت و پیروی کفایت میکند. ادواردو می گفت باید شیعه بودن را برای همیشه حفظ کنیم و جمهوری اسلامی کمک کند تا آن را در دنیا نشان بدهیم.
بعد از آن من شروع به صحبت کردم. چون ادواردو اصرار داشته از جنگ و خاطرات جبهه برایش تعریف کنم. دوستان گفته بودند من عکاس جنگ بودم. با هیجان و کنجکاوی مشتاق شنیدن خاطرات من بود. مشتاق شهدا بود. از جمله شهید باکری؛ خیلی خوشش آمده بود که آن شهید گفته میخواهم مفقود الاثر بشوم تا جنازه من حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند.
ادواردو با همان ادبیات خودش می گفت این فرد (شهیدباکری) باید خیلی شلاق حرف آن را خورده باشد که چنین غلظت بالایی در معنویت داشته است.
جنگ ما را از یک زاویه می دید که ما الان کمتر بهش رسیده ایم. میگفت جنگ شما یک معدنی است که باید از آن استخراج کنید و خیلی هم سختی دارد. دیدگاهش برایم جالب بود که یک نفر اینقدر باهوش باشد و نسبت به یک واقعه تاریخی که از زمانش چند سال گذشته و تمام شده نگاه سرمایهای دارد.
گفت باید این معدن را استخراج کنید، استخراج هم سختی دارد، توی تونل ریزش هست، سختی هست، ولی باید استخراج کنید. خودش هم سختی کشیده بود. میگفت من اگر الان شیعه ام، شیعه بودن را به سختی نگه داشته ام. الان هم که اینجا آمدهام از مراقبین فرار کرده و قالشان گذاشته ام. از نظر مالی هم در سختی بود و یادم هست که بچه ها می گفتند وضعیت مالیش خوب نیست.
میگفت ایران را خیلی دوست دارم. میخواهم به ایران بیایم. ادواردو خیلی امام را دوست داشت. ایشان را از زاویه ولایت میدید. آن نگاه عارفانه ای که رزمندهها به امام داشتن را به نوعی دیگر داشت.
او با امام نسبت خاصی داشت که ما نتوانستهایم داشته باشیم. عاشق و شیدای امام بود حتی اگر درباره افرادی که مخالف امام بودند حرف میزدیم بدش می آمد، می گفت اصلاً درباره این ها صحبت نکنید. می گفتیم غیبت نیست. میگفت نه من نمی خواهم از این آدم ها اصلاً بشنوم. حتی گفته بود تعجب می کنم چطور بعضی به اشارات امام توجه نکردهاند.
بعد از رستوران خداحافظی کردیم و رفتیم قبل از رفتن گفتیم: باز هم میتوانیم تو را ببینیم؟ گفت نمیدانم با من چه کار خواهند کرد. انگار به خوبی از اوقات خود مطلع بود.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
دقیقاً جمله اش این بود که نمیدانم با من میخواهند چه کار کنند. ادواردو خودش را آماده شهادت کرده بود مثل شب های قبل از عملیات خداحافظی کردیم. به شوخی گفتم بچهها، این نور بالا میزند. بچهها خندیدند. متوجه نشده گفت چی؟ برایش توضیح دادیم که در چه په به بچه هایی که می خواستند شهید شوند می گفتند. گفت پس من هم همش نوربالا میزنم. ولی بعد گفت شوخی کردم. من چراغی ندارم که نور بالا راه بروم.
اما در نوامبر سال ۲۰۰۰ جسد ادواردو آنیلی در بزرگراه تورینو - ساوانا در شمال ایتالیا و در نزدیکی شهر تورین پیدا شد. اتومبیل وی نیز که یک فیات کرومای خاکستری بود، بر روی پل رومانو و در حالی که چراغ های راهنمایی اش روشن بود و درهای آن باز بود، رها شده بود. پلیس ایتالیا مرگ ادواردو را خودکشی تشخیص داد و علت آن را استفاده بیش از حد از مواد مخدر اعلام کرد. اما دلایل روشنی وجود دارد که حاکی از قتل ادواردو است.در ادامه به ذکر این دلایل میپردازیم:
۱) نخست اینکه ادواردو به هیچ وجه معتاد نبود و حتی در مواردی مشاهده شده است که با دوستان و نزدیکانش که از مواد مخدر استفاده میکردند ساعتها گفتگو می کرد تا آنها را از این کار باز دارد. دکتر قدیری ابیانه در وبلاگ شخصی خودش درباره یک مورد از تلاش های این چنینی ادواردو می گوید: "در سفری که ادوارد به ایران داشت، با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر مصرف کند." به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسد که چنین فردی به دلیل استفاده بیش از حد از مواد مخدر خودکشی کند.
۲) در اسلام خودکشی به شدت منع شده است. ادوارد و شخصی به شدت آرمانگرا بود که حتی مایل نبود برای کاستن از فشارها و تهدیدات، به صورت مصلحت آمیز اعلام کند از اسلام روی برگردانده است. هدف وی شناساندن اسلام به مردم ایتالیا و غربی ها بود. چنین فردی چگونه میتواند خودکشی کند؟ خودکشی اقدامی است که افراد بی دین و کسانی که به آخر خط رسیده اند، انجام می دهند. این در حالی است که ادوارد و به فردی کاملاً معتقد تبدیل شده بود و هنوز در ابتدای راه بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.
آشپزی ادواردو می گوید صبح روزی که وی به قتل رسید، نوع غذای ناهار اش را مشخص کرده بود. حال این سوال مطرح میشود کسی که قصد خودکشی داشته باشد، چرا باید برای دو یا سه ساعت بعد از سفارش غذا بدهد؟
۴) عبداللهی با اشاره به برنامههای بلندمدت ادواردو می گوید: "او می گفت می خواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوند و در قم به تحصیلات هم ادامه دهم."
۵) مورد مشکوک دیگری که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچگونه بررسی تکمیلی درباره نحوه قتل و انجام نشد. جسد وی کالبدشکافی نشد و مرگ وی فورا خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامهها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند. جسد وی نیز تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.
۶) پس از مرگ ادواردو سانسور مطلقی درباره مسلمان بودن، عقاید و حتی سفر وی به ایران انجام شد. پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیتها و زندگی وی جمعآوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده بود و در آرشیو کانال یک ایتالیا بود از آرشیو خارج شد.
۷) دکتر باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو بود که به نحوه رسیدگی به پرونده ادوارد و اعتراض کرد. وی در سال ۲۰۰۱ نامهای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرایند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. به عقیده وی شواهد موجود درباره لباس ها و کشف ادواردو خودکشی را تایید نمیکنند.
#پایان_منزل_سی_و_هشت
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_سی_و_نهم/پسر سلطان شراب
ادواردو آنیلی در سفری که به ایران آمده بود، یکی از دوستان ایتالیایی خود را هم آورده بود. جوانی به نام لوکا گائتانی.
بعد هم به دکتر قدیری ابیانه گفته بود که دوستش لوکا را تا مرز قبول اسلام آورده و از ایشان خواست تا با او صحبت کند.
پدر لوکا مالک کارخانه بزرگ و قدیمی تولید مشروبات الکلی در ایتالیا بود. کارخانهای که اینک به دست برادر لوکا یعنی جلاسیو به همراه مراکز پورنو اداره میشود.
آقای قدیری قبلاً در رم به منزل او رفته بود. در آن زمان، او با زنی که در تلویزیون ایتالیا مشغول به کار بود زندگی می کرد.
اما در تهران، دکتر قدیری در ملاقات ای در هتل آزادی با او به صحبت نشست. سوالات ذهنی لوکا جواب داده شد. در پایان همان جلسه لوکا به تشیع گروید. اما قرار شد اسلام آوردن خود را پنهان نماید تا آسیبی به او نرسد.
دکتر قدیری توضیح داد که در صحبت با او به این نتیجه رسیدم که او در کلیات اسلام مشکلی ندارد، اما عاملی باعث می شود که از پذیرش اسلام امتناع کند.
با شناختی که از تبلیغات ایتالیایی ها درباره اسلام و حجاب و وضعیت زن در اسلام وجود داشت، حدس زدم که مشکل همین مسئله باشد. لذا در این مورد با او بیشتر صحبت کرده و فلسفه حجاب در اسلام و قوانین درباره زن را تشریح کردم.
این مسئله برای لوکا که از خانواده بود که از طریق پرنوگرافی و مشروبات الکلی به ثروت افسانهای دست یافته بودند بسیار جذاب بود و بلافاصله مسلمان و شیعه شد.
از اسلام آوردن او مدتی گذشت. او با دوستان مسلمان در ارتباط بود اما به دلیل ماجرایی که برای ادوار پیش آمد، اسلام خود را علنی نمی کرد. تا اینکه.... بنابر نوشته روزنامه ایل جورناله به نقل از شاهد، لوکا که به شغل فیلمبرداری سینما مشغول بود، به صورت آشفتهای در ساعت ۲ نیمه شب ۱۳ فروردین، دوم آوریل ۲۰۰۷ در حالی که عصبی بود از خانه خارج شد.
سپس جسدش در زیر پل گاریبالدی در حاشیه رودخانه تراستوره در رم یافت میشود.
عجیب این که لوکا سومین برادر این خانواده است که با مرد مرموز روبه رو میشد. تنها برادر زنده او نیز به تولید مشروبات الکلی و امور پرنو مشغول است. برخی صاحبنظران میگویند: باید بررسی شود که آیا آخرین برادر او همسر و فرزندان یهودی دارد یا نه!؟
چون یکی از روشهای صهیونیستها برای تمرکز ثروت، ازدواج و افراد بسیار ثروتمند است تا از این طریق ثروت به فرزندان یهودی زاده برسد. اما توطئه در اینجا ختم نمیشود، بلکه مردمی در خانواده که یکی از آنها با زن یهودی ازدواج کرده شروع می شود. به نحوی که سهم الارث وارثان یهودی افزایش یابد.
بلایی که بر سر خانواده ادواردو نازل شد ظاهراً خانواده گائتانی نیز دچار آن شده است.
ادواردو را به شهادت رسانده و جسد او را در زیر پل قرار داده و خودکشی وانمود کردند، و همین طریق برای قتل لوکا به کار گرفته شد.
در حالیکه پلکان مسیر رفتن به زیر پل، به خون لوکا آغشته بود، جسد او در زیر پل پیدا شده و به رغم برداشت های اولیه درباره قتل او، دستهایی در ایتالیا تلاش کردند تا این ماجرا خودکشی جلوه دهند.
شباهت قتل هر دو نفر (ادواردو و لوکا) نشان میدهد که شهادت آنها توسط یک گروه انجام شده است با این تفاوت که لوکا از نظر جسمانی قویتر از ادوارد بوده و مقاومت هایی از خود نشان داده و زخمی بر بدن او مشاهده گردیده است که پلیس درصدد نسبت دادن آن به زخمهای هنگام پر شدن از پل بود، حال آنکه در او خود را از پرت کرده بود نباید مسیر راه به خون آغشته باشد.
برخی منابع سعی میکنند با گمان پردازی، قتل او را به معتادانی که ممکن است در محل تردد داشتهاند نسبت دهند و یا او را نیز به اعتیاد مواد مخدر متهم نمایند!
#پایان_منزل_سی_و_نهم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
#منزل_چهلم
این مجموعه با نام حُرّ آغاز شد. اولین شهید کربلا که به وسیله امام خوبی ها راه صحیح را پیدا نمود، و با یادی از دیگر شهدای توّاب کربلا به پایان خواهد رسید.
این روایت که حسین علیه السلام چراغ هدایت و کشتی نجات میباشد را بارها شنیده ایم. حتی اهل سنت نیز نقل کردند. اما اکنون بیشتر آن را حس میکنیم.
درباره این حدیث و مصادیق آن در کربلا نمونه های بسیاری سراغ داریم. کسانی که با یک نگاه مولای مظلوم مان، زندگی و دنیای خود را رها کرده و به امام خوبی ها پیوستند. اصلاً نگاه به چهره امام، برای برخی افراد پاک فطرت زمینه هدایت را فراهم میکرد.
زهیر مرد جنگاور و شجاعی از اهالی کوفه بود. در جنگهای زمان خلفا در فتوحات اسلامی حضور داشت. گفتهاند که بعد از قتل عثمان خلیفه سوم به امام علی علیه السلام نپیوست! و ظاهراً راهی مخالف امام در پیش گرفت.
از اقبال بلندش در سال ۶۰ هجری به سفر حج رفت و در مسیر بازگشت با کاروان امام هم مسیر شد، اما با واسطه حرکت میکرد و خودش را نشان نمیداد. که خوش نداشت که نگاهش به نگاه امام بیفتد. هرچند امام را کامل می شناخت و برخی میگویند که او از دوستان دوران کودکی امام بود.
تا اینکه در یکی از منازل بین راه، کاروان او و امام در یک جا توقف کردند. زهیر و یارانش مشغول غذا خوردن بودند که قاصد امام به خیمه زهیر وارد شد و گفت که امام زهیر را دعوت کرده.
ابومخنف تاریخ نویس عاشورا میگوید: در این وقت هرکدام از آنها لقمه ای را که در دست داشتند انداختند. یک دفعه دُلهَم، همسر زهیر، سکوت را شکست و به زهیر گفت: پسر رسول خدا تو را دعوت کرده اما تو نزد او نمی روی؟ برخیز و برو! زهیر وقتی میرفت چهره اش گرفته بود. اما وقتی برگشت، شاد و خندان بود.
دقایقی بعد کاروان زهیر به کاروان امام ملحق شد. کسی به درستی نمیداند امام به زهیر که گفت. اما هر چه بود این سیاره دوباره به مدار خود بازگشت. از اینجا به بعد بارها نام زهیر را در رخدادهای عاشورا میبینیم و کلام استوار اش را میشنویم. خلاصه اینکه زهیر که اعتقادی به افکار شیعه و امامت نداشت با شعاع نور چراغ هدایت حسینی شد و تا تاریخ آزادی و آزادگی وجود دارد، نام او خواهد درخشید.
ظهر روز عاشورا فرا رسید. بعد از پایان نماز، زهیر از امام علیهالسلام اجازه خواست و راهی میدان شد و شعارهایی میخواند مبنی بر اینکه به دست امام خود راهی رایت را پیدا کرده و شیعه شده او مبارزه سختی با سپاه کوفه کرد.
شجاعت او مثالزدنی بود هر کس که به جنگ و میآمد یا کشته میشد یا مجروح!
تاریخنویسان اشاره کرده اند که بیش از ۱۰۰ نفر به دست زهیر کشته مجروح شدند. او پس از رزم شجاعانه، وصلی عاشقانه داشت و به کاروان شهدای کربلا ملحق شد. امام حسین علیه السلام پس از شهادت او دعایش کردند و فرمودند: ای زهیر، خدا قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده، به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.
خبر شهادت زهیر بن قین به همسر با وفای او رسید غروب عاشورا به غلامش گفت برو مولایت زهیر را کفن کن.
غلام زهیر راهی قتلگاه شهدا شد. وقتی بدن مطهر امام حسین(ع) را عریان در قتلگاه دید با خود گفت چگونه مولایی زهیر را کفن کنم ولی حسین علیه السلام را اینطور رها کنم؟ سپس امام را در پارچهای که همراه داشت پیچید و ظاهرا با پارچه پارچه کفن کرد.
امام زمان عجل الله در زیارت ناحیه مقدسه اینگونه به او سلام می دهند: "سلام زهیر بن قین بجلی" آنکه وقتی امام علیه السلام به او اجازه ترک کربلا و بازگشت داد، عرض کرد: به خدا سوگند هرگز شما را ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا(ص) را در حالی که گرفتار و اسیر در دست دشمن است، رها کنم و خود رهایی یابم؟ آیا این نجات است؟ خداوند آن روز را برای من نیاورد.
برای ما خیلی عجیب است! این که میبینیم برخی از بزرگان تاریخ معاصر و از افراد انقلابی و مومن در گذر زمان، را عوض کرده و به سپاه دشمن ملحق میشوند! و درست برعکس آن، کسانی که امیدی به نجات ایشان نداریم با عنایت خدا راه سعادت را پیدا می کنند. شهید آوینی با استناد به روایات می گفت: همه را در این عالم به بلای کربلا می آزمایند!
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
اخلاص و ایمان او بالاخره باعث سعادت و نجاتش گردید.حلاس شبانه از خیمه ها بیرون آمد و سریع خودش را به اردوی امام حسین علیه السلام رساند. او روی ماندن در خیمه های ارباب خود را نداشت. لذا به فرماندهی حبیب بن مظاهر در نبرد اول جام شهادت را نوشید.زهیر بن سلیم هم از جمله کسانی است که شب عاشورا خودش را به امام خوبی ها رساند و به اصحاب آن حضرت پیوست. وقتی راه درست را یافت خالصانه مشغول جهاد در راه خدا شد و مشتاقانه در حمله اول شهد شهادت را نوشید.
او پس از فیض شهادت به فیض دیگری نیز نائل آمد! و آن اینکه امام عصر عجل الله در زیارت ناحیه مقدسه برو سلام داده است.
سوار بن ابی حمیر نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شده بود. در حمله اول مجروح گردید. سپاه کوفه او را اسیر کرده اند و نزد عمر سعد بردند. ابن سعد خواست او را به شهادت برساند. بستگان او که در سپاه کوفه بودند از عمر سعد خواستند که او را آزاد کند، چون به شدت مجروح است.
سوار را آزاد کردند. اما پس از مدتی در اثر شدت جراحات به شهادت رسید. این جانفشانی و حمایت از دین حق توسط این سرباز فداکار اسلام از سوی امام عصر عجل الله با سلامی که در زیارت ناحیه آمده مورد تمجید قرار گرفته:
السلام علی الجریح الماسور سوار بن ابی حمیر الفهمی.
عبدالرحمان بن مسعود نیز با پدرش کس شجاعان عرب بودند به کربلا آمدند. اما با سپاه عمر سعد! البته کارها و حرفهایی که عبیدالله در کوفه ضد امام میگفت، در تصمیم غلط بسیاری از مردم کوفه تاثیر داشت. آنها نیز قبل از شروع جنگ تصمیم خود را گرفتند و خود را به خدمت امام حسین علیه السلام رساندند و او سلام کردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.
#پایان_منزل_چهلم
#قسمت _پایانی
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆