aliakbar.mp3
1.85M
🥀روضه خوانی حضرت علی اکبر ع توسط رهبر انقلاب
دردا! پدرزِداغپسر،پیرمۍشود
تنهاحسینبودوعلۍاکبرۍنداشت..
تا انتها به گوش بسپارید🖤
#محرم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🖤ان شاءالله روضه امشب دلاتون کربلایی کرده باشه اجر همگی با اباعبدالله و امضا ارباب پای آرزوهاتون
💢همسنگریان عزیز جهت گفتن پیشنهادات نظرات و انتقادهای خود به ایدی زیر پیام بفرستید
🆔 @Shahedaneeh
.▪️ در ضمن حاج اقا شیخ محمد امین در ایام محرم به صورت صلواتی روضه خانگی برگزار میکنند دراستان تهران سمت منیریه
برای برگزاری روضه به ایدی زیر اطلاع دهید👇👇
🆔 @seyedabdolmahi
📖«««﷽»»»📖
#اطلاعیه🔈
√|| مجموعه
شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین
🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین
🆔 @Gh1456
مداحی_آنلاین_چگونه_امام_زمان_عج.mp3
1.93M
چگونه امام زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند؟🤔
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام رفیعی
#صبحـتون_مهدوے⛅️
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🏴🥀🏴🥀🏴
پـسرے مـانده بہ خـاک و پدرے مے نگرد
مـانده حیـران کہ چگــونہ بـدنش را بـبـرد
چـون کہ این چـاک تـرین جسـم میـان شهـداست
خـوب شـد بـار دگـر بـوسہ بـر ان لـب نگـذاشت
ور نہ مے مـرد از ان بـوسـہ کہ زینب نگذاشـت🖤🥀
#شهـادت_حـضرت_علـے اکبـر🕊
#استوری
#مـا_ملـت_امـام_حسـینیم🏴🥀
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|•~🥀🖤~•|
🕊مثل پرندهای که بیبال و پر بماند...
فرزند رفته باشد اما پدر بماند...
🕊میگفت امانت من آمد برای رفتن
کِی رسم بوده اصلاً یک رهگذر بماند..
🕊حتماً به تو شهادت میآید و به من داغ
باید رها شود تیر، باید سپر بماند..
کمر هایی که بی صدا خمیدند... 💔
#پدران_شهدا
وداع پدر#شهید_نوید_صفری
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🏴🥀🏴🥀🏴
آسمان و زمین دلشان
براۍ گریه لک زده بود ،
#حسین_ع بهانه را
تا بینهایت
جور ڪرد...
[+خدایا ! آخرین پلانِ زندگیم رو
مجلس روضه بنویس...]
#هر_خانه_یک_حسینیه🖤🥀
#هر_خانه_یک_پرچم🏴
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
#رمان دمشق شهر عشق❤️🌿 #قسمت_هفتم زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکر
#رمان دمشق شهر عشق❤️🌿
#قسمت_هشتم
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید بدنم از گرسنگی ضعف میرفت و دلم میخواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد :من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونهمون.« سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید! من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با بسم الله شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند وهنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظهای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سورمه ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلندچهارشانهاش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است. یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبه های گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :سریعتر بیاید! تا رسیدن به خانه، در کوچه های سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد. به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
🌸🌸🌸🌸
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :شما اینجا چیکار میکنید؟شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی جنگ به این شهر آمده ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :چرا نرفتید بیمارستان؟« صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می خواست مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!و سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :دکتر تو مسجد بود و مصطفی منتظر همین اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :کی این
بیمارستان صحرایی رو تو 8۹ ساعت تو مسجد درست کرد؟ برادرش اهل درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :دو هفته پیش عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :البته قبلش وهابیها خودشون رو از مرز اردن رسونده بودن درعا و اسلحه ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!
سپس از روی تأسف سری تکان داد و از حسرت آنچه در
این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :دو ماه پیش که اعتراضات تو سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود! ازچشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو دمشق و حمص و حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن! و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :میدونی کی به زنت شلیک کرده؟
سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی
نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت
خیابون اصلی که دیدم...
#ادامه_دارد
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌹سلام و شب بخیر بہ همراهان عزیز
◾️در دهہ اول محرم هر شب هیئت مجازے داریم امشب درڪانال👇
🔷 @ebrahim_navid_delha
منتظر حضور گرمتون هستیم🙏🌹
🎙سخنران #شیخ_محمدِ_اَمین
💠موضوع: حمایت از دین
.
▪️ در ضمن حاج اقا شیخ محمد امین در ایام محرم به صورت صلواتی روضه خانگی برگزار میکنند دراستان تهران سمت منیریه
برای برگزاری روضه به ایدی زیر اطلاع دهید👇👇
🆔 @seyedabdolmahi
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
▪️اربابم یا حسین!
تا رو فرش روضه هاتون این قدم خورد...
به شکرانه اینکه امسال هم،
چشمانم به سیاهیهای عزا منور شد
عهد میکنم چشمانم را از سیاهی گناه بِشویَم
تا بلکه اقایم بیاید...💔
قلب امام زمان عج این روز ها تحت فشار است صدقه ی صبح و شام برای سلامتی آقا فراموش نشود...🖤
#صبحتون_مهدوی
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
مداحی_آنلاین_پاشو_علمدار_حرم_جواد.mp3
10.03M
🌴پاشو علمدار حرم😭
🌴یه سری به حرم بزن😭
#تاسوعا
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
آجرک الله یا صاحب الزمان😭😭
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆