97374931.mp3
3.32M
ادامه مباحث خانواده🍃🌺
#استاد_پناهیان
بسیار عالیست👆👆👆شما خانم خوبی باش خودتو به خدا نشون بده ...
آقا توهم خودتو به خدا نشون بده
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای (قسمت دو)
2️⃣ ترویج خیانت زن و شوهر
💞وفاداری زن و شوهر به یکدیگر، سدّی محکم در برابر بسیاری از انحرافات، محسوب میشود.
⛔️وقتی یک زن به جهت تعهّد در برابر خانواده، از ارتباط با مردان دیگر پرهیز میکند، انبوهی از انحرافات، از زندگی این زن و دیگران، حذف میشود.
⬅️نتیجۀ این مصونیت هم استحکام⛰هر چه بیشتر بنیان خانواده است؛ امّا زنی که چنین تعهّدی ندارد، علاوه بر این که بسیاری از اعمال زشت برای او عادی میشود، ❌دیگر نمیتواند همسر خوبی برای شوهر، و مادر خوبی برای فرزندان خود باشد.
🔸یکی از دلایل اصلی خیانت زن به شوهر، مأنوس شدن با فیلمها🎥و سریالهای خانوادگی شبکههای ماهوارهای📡، بویژه شبکههای فارسیزبان است.
⚠️این مسئله را به هیچ وجه دستِ کم نگیرید؛ مسئلهای که مطمئنّم مشاوران خانواده هم تأیید میکنند.
💗از بیست سریال عاشقانهای که در بهار ۱۳۹۳ از شبکه های ماهوارهای پخششده است، پانزده سریال، به طور خاص، مبتنی بر همین عشقهای چندضلعی است.
📊بر اساس آمار، ۷۴درصد این سریالهای فارسیزبان، مروّج یا توجیهکنندۀ روابط نامشروع هستند.
👨🏫این شبکهها قانونی را به صورت زیرکانه به زنان آموزش میدهند که:
«اگر همسرت در حقّ تو خیانت کرد و با جنس مؤنّث دیگری غیر از تو ارتباط برقرار کرد، این حقّ توست که با او مقابله کنی و خیانت او را با خیانت، پاسخ دهی. این کار نه تنها زشت نیست؛ بلکه حقّی است که تو بدون عذاب وجدان، میتوانی از آن استفاده کنی».
🎬موضوع سریال «ویکتوریا» ــ که یکی از پرطرفدارترین سریالهای شبکۀ «فارسی وان» بود ــ ، به طور کلّی اختصاص داشت به 📛خیانت یک زن و شوهر به یکدیگر که چندین سال از ازدواجشان میگذشت و صاحب سه فرزند بودند. ابتدا مرد به زن خیانت کرده و زن هم در پیِ انتقام از مرد، راه خیانت را در پیش میگیرد.
✋️بسیاری از خانوادههای ما به اندازهای از خویشتنداری رسیدهاند که با دیدن این سریالها به سوی وادی خیانت نمیروند؛ امّا نمایش پشت سرِ هم خیانت، موجب میشود زَهر کُشندۀ 👀 شکّاکیت، وارد رگهای زندگی شود.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص38-42
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حرفایی که زندگی ام را تغییر داد!
⚛ فلسفه حجاب (قسمت اول)
.
⚠️غربی ها با آزادی جنسی و برداشتن محدودیت ها یه عالمه پیشرفت کردن، چرا کشور ما که اسلامی هستش، وضعیتش اینه؟
◀️ منتظر قسمت های بعدی باشید...
#کلیپ#فلسفه_حجاب#چرا_حجاب
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
معصومیتی که از دست رفت(مسیح علی نژاد)
ومرضیه ای که خدا را راضی کرد👆👆
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_چهاردهم
ـــ احمدآقا دکترت گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات
رو نمیتونی فراموش بکنی ولی...
مهیا پوزخندی زد
و نگذاشت مادرش ادامه بدهد
ــــ چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟
اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید
تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه
صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف
هایش تلخ شده بودند
ـــ اصلا این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاشت
جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید
ـــ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه
تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت
مهیا چشمانش را محکم روی هم فشار داد
باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی آن دست بلند مے ڪرد
مهیا لبخند تلخی زد و در چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد
و فورا از اتاق خارج شد
تند تند کفش هایش را پا کرد صدای پدرش را می شنید که صدایش می کرد و از او می خواست این وقت شب بیرون نرود ولی توجه ای نکرد
با حال آشفته ای در کوچه قدم می زد باورش نمی شد
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری_زاده
#قسمت_پانزدهم
که مادرش این کار را بکند
او تصور می کرد الان شاید مادرش او را برای آمدن به هیئت همراهی می کند ولی این لحظات جور دیگری رقم خورد
با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب
می کرد باورش نمی شود که علاقه ا ی به این مراسم پیدا کند
ارام ارام به هیئت نزدیک شد
ــــ بفرمایید
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت
بی اختیار نفس عمیقی کشید
بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد
دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت
و تشکری کرد
جلوتر رفت کسی را نمی شناخت
نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست
کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت
بلند شد و از هیئت دور شد
ـــ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده
به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای
سرد ان چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین
پرت کرد
ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن
با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)