7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عبور از سیمخاردار
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
🎥 مجموعه ویدئوهای شهیدطهماسبی
📍 مشاهده و دسترسی به مجموعه کلیپهای شهید والامقام حاج مهدی طهماسبی از 👈اینجا👉 امکانپذیر میباشد.
⭕️ شما نیز میتوانید با ارسال ویدئوها و سایر اسناد مربوط به این عارفان مجاهد (شهیدان عشریه و طهماسبی)، در تکمیل این مجموعه سهیم باشید. اسناد صوتی و تصویری خود را از 👈اینجا👉 ارسال فرمایید.
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
میدونیدضربالمثل؛
‹سرشبرهقولشنمیره›ازکجااومده؟
رویدستش"پسرش"رفت
ولیقولشنه . .
نیزههاتا"جگرش"رفت
ولیقولشنه . .
شیرمردیکهدرآنواقعه"هفتادوَدوبار"
دستغمبر"کمرش"رفت
ولیقولشنه . .
•هرکجامینگری؛
نامحسیناستوحسین:)
ایدمشگرم"سرش"رفتولیقولشنه:)💔
#استوری | #معرفی_یادمان
شــهــدا عـنـد ربــهـم یـرزقـونــنـد🌱
📍یادمان شهید حسن باقری،خوزستان
#زندگی_به_سبک_شهید_طهماسبی
🟢 هوش و ذکاوت
#شهیدمدافعحرممهدیطهماسبی
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
Haftegi14030719[06].mp3
17.86M
🔁 ⏮️ ⏯️ ⏭️ 🔀
◉━━━━━━────────────
🎧 | نزدیک است شب مرگ اسرائیل
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
❤ ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها
♦️قسمت چهل و هشتم
✍ علی شیرازی
آن زمان آقای علی اکبر خوشی، قائم مقام لشکر بود. وقتی او خبر حمله عراقی ها به شلمچه را داد، از بچه ها خداحافظی کردم و با وی به شلمچه رفتیم. زمانی که به خط رسیدیم، ساعت ۶ صبح بود. هیچ خبری از عملیات نبود. تصور کردیم یک اقدامی شده و کار پایان یافته است. وارد سنگر فرماندهی شدیم. حاج قاسم و جمعی از فرماندهان نشسته بودند. کنار حاجی نشستم. صبحانه را خوردیم. یک جلسه کاری گرفتیم. راس ساعت ۸ صبح، حمله عراقی ها آغاز شد. عملیات دشمن، رعدآسا و سریع بود. تمام خط زیر آتش قرار گرفت. تمام ماشین ها، با بمباران و گلوله های تانک و توپ به آتش کشیده شدند. چند گردان لشکر ثارالله از سمت راست و چپ وارد عمل شدند. تعدادی زخمی و شهید شدند. برخی نیز اسیر شدند. آقای مرتضی حاج باقری؛ فرمانده تخریب لشکر و آقای محبعلی فارسی؛ فرمانده گردان ۴۲۲ اسیر شدند. علیرغم همه تلاش گردان ها و نیروها، دشمن با سرعت پیش می آمد. عراقی ها به نزدیک خط ما رسیدند. دستور عقب نشینی داده شد. قرارگاه کربلا به حاجی گفت: سریع به عقب برود تا اسیر نشود. وی با یک موتور به عقب رفت. ما نیز با پای پیاده به سمت عقبه حرکت کردیم. آتش چهار طرفمان را پوشانده بود. با سختی تا نزدیکی جاده اهواز - خرمشهر رفتیم. سنگر فرماندهی را همان نزدیکی برپا کرده بودند. حاج قاسم هم همانجا بود. نماز و نهار در سنگر بودیم. در آن بحبوحه و در اوج عملیات، حاجی دستور داده بود غذای گرم و نوشابه بدهند. آن روز به ما نوشابه قوطی ای دادند. دلمان حال آمد.
ادامه دارد ...
🇮🇷https://eitaa.com/alishirazi_ir
من ڪجا و با شهیدان زندگی؟
من ڪجا و قصهے رزمندگی؟
من ڪجا و دیدنِ وجهِ خدا؟
من ڪجا و جمع اعلام الهُدی؟
با همه بیچارگے تنها شدم!
من سفیر بهترین یاران شدم!...
#شهیدمدافعحرممهدیطهماسبی
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
کارگران حضرت زهرا (س)در شاهرود!
تابستان ۱۳۶۳_شاهرود
هنگام آموزش سربازان در صحرا،با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندمهایشان بودند.فرماندهی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندمهای آن پیرزن را درو کنیم.
گفتم: چه بهتر از این!
پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندمهایتان را درو کنیم؛فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید.
پیرزن پس از تشکر گفت: پس من میروم برای کارگران حضرت فاطمه مقداری هندوانه بیاورم!
از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندمها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید میروم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟
گفت:
دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت:
چرا کارگر نمیگیری تا گندمهایت را درو کند؟
این کارها، دیگر از تو گذشته!
عرض کردم:
خانم شما که میدانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمیدهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم.
بانو فرمودند:نگران نباش!
فردا کارگران از راه خواهند رسید.
... از خواب پریدم.
امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا میباشند.
با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.