🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴
☀️امام رضا ع به ابن شبیب فرمود:
اى پسر شَبيب! محرّم ماهى است كه مردم دوران جاهلى، ستم و جنگ را در آن تحريم مىكردند؛ امّا اين امّت، حرمت آن را نشناختند و حرمت پيامبرش را نگه نداشتند.
🚩در اين ماه فرزندان او را كشتند و زنانش را به اسارت گرفتند و بار و بنهاش را غارت كردند. خداوند هرگز آنان را نيامرزد!
🏴اى پسر شَبيب! اگر براى چيزى گريه مىكنى، براى حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام گريه كن. او همانند قوچ، سر بُريده شد و هجده مرد از خانوادهاش همراه او كشته شدند که همانندى در زمين نداشتند.
🚩آسمانهاى هفتگانه و زمينها، براى كشته شدنش گريستند و چهار هزار فرشته براى يارى اش به زمين فرود آمدند؛ امّا به آنان اجازه داده نشد. آنان در كنار قبر حسين عليه السلام آشفته و پريشانحال، به سر مى بَرند تا قائم عليه السلام برخيزد.
آنان از ياران او خواهند بود و شعارشان اين است: يا لثارات الحسين.
🏴اى پسر شَبيب! پدرم، از پدرش، از جدّش [امام باقر عليه السلام] برايم نقل كرد كه وقتى جدّم حسين كه درودهاى خدا بر او باد كشته شد، آسمان خون گريست و خاك سرخ شد.
🚩اى پسر شَبيب! اگر براى حسين عليه السلام چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونهات جارى شوند، خداوند همه گناهانت را از كوچك و بزرگ، و كم و زياد، مى آمرزد.
🏴اى پسر شَبيب! اگر خوشحال مىشوى كه خداى عزوجل را ملاقات كنى و گناهى نداشته باشى، حسين عليه السلام را زيارت كن.
🚩اى پسر شَبيب! اگر خوشحال مىشوى كه در غرفه هاى ساخته شده در بهشت، با پيامبر صلى الله عليه و آله ساكن باشى، قاتلان حسين عليه السلام را لعن كن.
🏴اى پسر شَبيب! اگر خوشحال مىشوى كه ثوابى همانند شهيدشدگان با حسين بن على عليه السلام داشته باشى، هر وقت ياد حسين عليه السلام افتادى، بگو:
اى كاش با آنها مىبودم و به رستگارى بزرگى نايل مى شدم!
عيون أخبار الرضا عليه السلام ج ۱ ص ۲۹۹ح ۵۸
🆔 @sh_montazerin
#عاشوراییان
چرا مسلم بن عقیل به کوفه رفت؟
🔺مأموريت مسلم بن عقيل در اعزام به كوفه از سوى امام عليه السلام تحقيق از حال مردم كوفه بود . او بايد درمى يافت كه آنچه آنها در نامه هايشان نوشته بودند صحيح است يا نه ؟
☀️پاسخنامه امام عليه السلام به كوفيان چنين بود:
... اكنون برادر و پسرعمويم و فردى مورد اطمينان از اهل بيتم را به سوى شما فرستادم. مأموريت او اين است كه به بررسى اوضاع و احوال و نظرات شما بپردازد .
اگر او براى من بنويسد كه شما به همراه اصحاب فضيلت و خرد متفق هستيد بر آنچه در نامه هايتان نوشته ايد، ان شاء اللّه به زودى به سوى شما حركت خواهم كرد .[1]
🔹مسلم به تنهايى و با تحمّل زحمت و سختى بسيار ، براى اجراى فرمان امام عليه السلام به حركت خود ادامه داد تا به كوفه رسيد. ابتدا به منزل مختار بن ابى عبيده ثقفى وارد شد
و در آنجا اقامت گزيد. وى كار خود را شروع كرد و مردم نيز گروه گروه به ديدار او مى رفتند. هرگاه شيعيان در منزل مختار جمع مى شدند مسلم نامه امام حسين عليه السلام را براى آنان مى خواند و آنها گريه مى كردند و با او بيعت مى كردند. تا اين كه شمار بيعت كنندگان به هيجده هزار نفر رسيد .[2]
[1] . تاريخ طبرى ، ج ۱۵ ، ص ۳۵۳
[2] . الارشاد ، ج ۲، ص ۳۹
🆔 @sh_montazerin
#عاشوراییان
آغاز پيمان شكنى
🔺جمعيتى كه مسلم را همراهى مى كردند در آغاز زياد بودند به طورى كه توانستند ابن زياد و افرادش را به هراس بيندازند و در داخل قصر محصور كنند .[1]
به تدريج كسانى كه با مسلم بيعت كرده بودند از اطراف او متفرّق شدند تا اين كه عوامل ابن زياد شايعه نزديك شدن سپاه شام به كوفه را رواج دادند . در اين حين حتى يك نفر هم كنار مسلم باقى نماند . اين تهديد به حدّى مؤثر شد كه زنان مى آمدند و دست مردان را مى گرفتند و به خانه مى بردند . يا مادران پسرانشان را . گاهى هم پدران پسران را مى بردند و مى گفتند: ما را تاب مقاومت با سپاه شام نيست .[2]
🔹ابومخنف از زبان يكى از ياران مسلم چنين نوشته است :
ما با مسلم بن عقيل خارج شديم در حالى كه تعدادمان به چهار هزار نفر مى رسيد . قصر دارالاماره در محاصره ما بود ، اما كم كم از تعداد ما كاسته مى شد تا اين كه از آن گروه انبوه تنها سيصد نفر همراه مسلم باقى ماندند . همواره فراريان زيادتر مى شدند تا آنجا كه شب هنگام در مسجد فقط سى مرد اطراف نماينده امام بودند .
🔸مسلم نماز را خواند و به همراه همين تعداد اندك به قصد خروج از مسجد حركت كرد . به درب مسجد كه رسيد، ده نفر ماندند و بقيه او را ترك كردند . از مسجد خارج شد و به خيابان رفت در حالى كه احدى از آن جمعيت هيجده هزار نفرى همراه او نبود.
🔺مسلم تك و تنها و بدون راهنما حيران و سرگردان بود . حتى يك نفر با او نماند كه اگر دشمن متوجه او مى شد از او دفاع كند . او نمى دانست به كدام سو برود. در كوچه ها به راه افتاد تا اين كه به منزل زنى به نام طوعه رسيد .[3]
✳️پس از آنکه مسلم با خدعه دشمن اسیر شد، در حالى كه آرام گريه مى كرد مى گفت : انا للّه وانا اليه راجعون. عبيداللّه بن عباس سلمى به مسلم گفت : كسى كه درصدد انجام كار بزرگى است ، نبايد از چنين اتفاقى كه براى تو پيش آمده گريان شود .
✅مسلم گفت : به خدا سوگند ، هرگز براى خودم گريه نمى كنم و از كشته شدن هيچ هراسى ندارم . هر چند مايل نيستم تا وظيفه ام را انجام نداده ام كشته شوم. و اما گريه ام براى خاندانم است كه به سوى من مى آيند. براى حسين و خاندان حسين .
[1] . حيات فكرى و سياسى امامان شيعه عليهمالسلام ، ص ۱۸۵
[2] . منتهى الآمال ، ج ۱، ص ۵۸۰
[3] . وقعة الطف ، ص ۱۲۶
🆔 @sh_montazerin
۵.mp3
5.35M
#جرعه_معرفت
📗شرح نهجالبلاغه، حکمت ۴۰۷-۴۰۸
سید حسن منتظرین
🆔 @sh_montazerin
۲.mp3
9.07M
#جرعه_معرفت
آسیبهای زمان امام حسین ع
🔺دنیا طلبی
2⃣قسمت دوم
سید حسن منتظرین
🆔 @sh_montazerin
#عاشوراییان
پيغام مسلم به امام عليه السلام
🔺مسلم به محمّد بن اشعث گفت:
مى توانى پيكى از طرف من به سوى حسين عليه السلام بفرستى كه خبر اسارت مرا به او برساند و از طرف من به امام بگويد : پدر و مادرم به فدايت ! برگرد و اهلبيت خود را نيز همراه
خود ببر تا گرفتار مكر و فريب كوفيان نشوى.
♻️اينان همان ياران پدرت هستند كه آرزو داشت با مرگ يا شهادت از آنان جدا شود. اهل كوفه عهد و پيمانشان را با تو شكستند .[1]
♦️سردار غربت و تنهايى را با تنى رنجور و زخمدار به قصر ابن زياد بردند . او را بيرون قصر كنار در نشاندند ، در حالى كه از تشنگى توان حركت نداشت.
💦چشم مسلم به ظرف آبى افتاد كه در گوشهاى بود. جرعهاى آب خواست . مسلم بن عمرو باهلى گفت: ببين چقدر اين آب خنك است ، اما به خدا سوگند تو حتى يك قطره از اين آب سرد را هم نخواهى چشيد تا از حميم دوزخ سيراب شوى .
🔹عمرو بن حريث كه شاهد اين گفتوگو بود به غلامش دستور داد تا ظرف آبى براى مسلم ببرد. مسلم خواست آب بنوشد، اما ظرف از خون لب و دندان او پر شد.
سه بار آب را عوض كردند، ولى هر سه بار كاسه آب به خون مسلم آغشته شد و در مرتبه سوم دندانهاى ثناياى او در ظرف ريخت. در اين لحظه مسلم گفت :
الحمدُ للّه لَو كَانَ لى مِن الرِّزقِ الْمَقْسومِ شَرِبْتُهُ .[2]
حمد خداى را كه اگر اين آب روزى من بود از آن نوشيده بودم .
[1] . الارشاد ، ج 2 ، ص 59 و 60 ؛ روضة الواعظين ، ج 1 ، ص 176 .
[2] . الارشاد ، ج 2 ، ص 60 و 61 .
🆔 @sh_montazerin
#عاشوراییان
🚩نمايى از رشادتهاى مسلم بن عقيل
🔹آنچه از حماسه آفرينى مسلم بن عقيل به دست مى آيد، شجاعت و شهادت فوق العاده آن سلحشور هاشمى است كه در مدت كوتاه اقامتش در كوفه آشكار گرديد:
1⃣مسلم به تنهايى و در كمال غربت ، در كوفه به طور مخفيانه براى بيعت گرفتن از مردم و همراهى آنان با امام عليه السلام زندگى مى كرد . با اين كه دشمن بر شهر مسلط بود و از حضور او خبر داشت و حتى خانه به خانه او را تعقيب مىكردند ، ولى او براى يك لحظه هم دست از فعاليت و انجام وظيفه برنداشت .
2⃣يكى از اقدامات مهمّ مسلم كه نشان از شدّت غيرت و شجاعت او دارد ، محاصره قصر ابن زياد است . او براى اين كار حداقل چهارهزار نفر را بسيج كرد و اين تعداد جداى از آن هيجده هزار نفر و يا بيست و پنج هزار نفرى است كه از آنان بيعت گرفت .
برخى مورخان مى نويسند : او افراد خود را براى محاصره قصر به چهار قسمت تقسيم كرد . و هر گروه را به يك نفر سپرد . مسلم بن عوسجه اسدى ، ابوثمامه صيداوى ، عبيداللّه بن عمرو كندى و عباس بن جعده جدلى افرادى بودند كه سرپرستى هر گروه را به عهده داشتند . آنها قصر را محاصره كردند و ابن زياد از شدت ترس خود را در قصر محصور كرد .[1]
3⃣از زمانى كه كوفيان او را تنها گذاشتند تا نماز مغرب روز هشتم ذى الحجه كه در مسجد كوفه با سى نفر نماز خواند ، دست از فعاليت برنداشت و همواره در راه مأموريت خود تلاش مى كرد .
4⃣وقتى در منزل طوعه بود و صداى سربازان حكومت را شنيد ، يك تنه با آنان به مقابله برخاست. اين پيكار از داخل منزل آغاز شد. مسلم با هفتاد سرباز كارآزموده و مسلح مى جنگيد . در اين نبرد تلفات دشمن بسيار بود و آنها نتوانستند به مسلم دسترسى پيدا كنند ، تا اين كه با مكر و خدعه و از طريق بام خانه ها با سنگ و چوب و آتش او را هدف قرار دادند . با اين وجود باز هم مسلم بن عقيل تسليم نشد ، تا اينكه به كوچه رفت و به مبارزه ادامه داد و در نهايت پس از جراحتهاى بسيار به زمين افتاد و دستگير شد .
5⃣او خود را تسليم كرد تا شايد بتواند به طريقى امام را از مكر و فريب اهل كوفه آگاه كند و از ادامه حركت آن حضرت جلوگيرى نمايد . وگرنه به قدرى مقاومت مىكرد تا به شهادت برسد . چه اينكه اسير شدن در دست پليدى چون ابن زياد به مراتب دشوارتر از شهادت و كشته شدن با تير و شمشير بود . چنان كه در فاصله بين اسير شدن و شهادتش به دو نفر سفارش كرد تا امام را از ماجراى اسارت او و بى وفايى مردم كوفه باخبر سازند . يكى محمّد بن اشعث كه امام را در منزل « زباله » از شهادت
مسلم باخبر كرد ، و ديگرى عمر بن سعد ملعون كه در آخرين لحظه با او اين درخواست را مطرح كرد .
6⃣نكته ديگر در شجاعت مسلم بن عقيل عليهالسلام روش برخورد او با ابن زياد پس از تسليم است .
طبرى مىنويسد : وقتى مسلم وارد قصر شد به ابن زياد سلام نكرد .
سرباز قصر گفت : چرا به امير سلام تن نكردى ؟ فرمود : اگر ابن زياد مرا مى كشد براى چه به او سلام كنم . و اگر نمى كشد ، بعدها بر او بسيار سلام مى كنم . ابن زياد گفت : چه سلام بكنى یا نكنى تو را خواهم كشت .[2]
پايان سخن درباره اين دلاور عاشورايى توجه به سخنى از رسول خداست كه درخشش و عظمت شخصيت نماينده امام را بيان مىكند . اميرالمؤمنين عليهالسلام به پيامبر خدا عرض كرد :
يا رسول اللّه ، آيا عقيل را دوست داريد ؟ پيامبر فرمود : به خدا قسم آرى .
من او را دوبار دوست دارم : يكى به خاطر خودش و ديگرى به آن جهت كه ابوطالب او را دوست داشت . آن گاه فرمود :
و اِنَّ ولدَه لَمقتولٌ فى محبَّةِ وَلدِك فَتَدمَعُ عليه عيونُ الْمؤْمنينَ و تُصلّى عليه المَلاَئكةُ المُقرَّبونَ ؛
عقيل فرزندى دارد كه در راه محبت فرزند تو كشته خواهد شد . در شهادت او چشمهاى مؤمنان گريان مىشود و فرشتگان مقرب بر او درود و صلوات مىفرستند .
آن گاه پيامبر گريه كرد ، به قدرى كه اشكهاى آن حضرت از چشمانشان بر سينه مبارك مى غلطيد . سپس فرمود :
إلَى اللّه أَشكُو ما تَلقى عِترتى مِن بَعدى؛
از آنچه پس از من به عترتم خواهد رسيد به خداوند شكايت مى كنم.[3]
[1] . تاريخ طبرى ، ج 5 ، ص 368 و 369 ؛ البداية والنهاية ، ج 8 ، ص 154 .
[2] . تاريخ سيدالشهداء ، ص 344 .
[3] . امالى صدوق ، ص 128 ، ش 3
🆔 @sh_montazerin