《راز پلاک سوخته》
فرض کن فرض!فقط فرض کن این مسئله راپیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را...
وسط سینه زنی،مداح شروع می کند به #روضه خوانی!"و وضع خده علی خده"."تاصورت روی صورت علی گذاشت...."این راکه می شنود دیگرنمی تواند روی پا بایستد!می نشیند دست روی سرش می گذارد وبلندبلند #گریه می کند!
#پدر است وپیر #مجلس_عزای_اباعبدالله (ع)به #شب_هشتم که می رسد!انگار درحال جان دادن است،پدری که بلندبلندگریه کند دیگرچه #آبرویی برای دنیا می ماند!پدری که صورت پسرش رابه وقت #شهادت ندید!نه اینکه نتوانست ببیند!
آخر صورتی برای پسر نماندکه دیدنی باشد!یک صورت سوخته!یک #تن_سوخته! جز یک مشت استخوان سوخته!چیزی برای دیدن باقی نمی ماند،داغش به دل ماند
همه اش رانگه داشت برای شب هشتم!با #داغ_علی_اکبر اباعبدالله(ع)
بدون صدای #هلهله! بدون #سنگ_باران! بلندبلند گریه کند.
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی
#برادر_شهیدم
#پدر_شهید
#محرم97
#اربا_اربا_شده_چون_برگ_خزان_میریزی
#باید_انگار_تو_را_روی_عبا_بگذارم
#لبیک_یا_حسین ع