💐به نام الله، پاسدار خون شهدا
✅امروز در اولین روز هفته دفاع مقدس به عشق همه دلاوران این مرز و بوم که موقعی صدای اولین شلیکهای دشمن را شنیدن از میدان پا پس نکشیدن و به جای فرار ، مقاومت کردند و این مقاومتشان 8 سال به طول انجامید!
🌹به عشق #شهدای والامقام هشت سال دفاع مقدس ، بیاد عملیاتهای مقطعی و چریکی روزهای سال 59 در منطقه کرخه، باید عملیاتهای ثامن الائمه، بستان، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجرها و کربلاها، بدر و خیبر،
بیاد حماسه مردان این دیار در مناطق صالح مشطط، دالپری، سه راه قهوه خانه، کرخه ، فکه سایتهای 4 و 5 زعن ، عنکوش ، دهلاویه ، شرهانی، هویژه چزابه، تپه های الله اکبر، شلمچه، پاسگاه زید، طلائیه، جفیر، اروند، جزیره مجنون و بازی دراز، حلبچه ، کردستان و...
🌹دومین روز هفته دفاع مقدس، بیاد بیش از 230 هزار قهرمان وطن، افتادند تا امروز ما سربلند و مقتدر در جهان قدعلم کنیم!
🌹بیاد #جانبازان شیمیایی، قطع نخاعی، اعصاب روان و همه ایثارگرانی که در راه پرافتخار استقرار نظام جمهوری اسلامی خون دادند.
🌹 بیاد #آزادگانی که صبر و تحملشان در زندانهای رژیم بعث درس آزادگی و مردانگی را آموختند.
🌹به عشق همه مردانِ مردی که زمانی که شیپور جنگ را نواختند مردانگی خود را به جهانیان اثبات کردند
🌹به عشق و بیاد امام عزیزی که با نفس مسیحایی خود دم حماسه و ایستادگی را در مرد و زن این دیار جاری کرد.
🌹به یاد زنانی که دوشادوش مردان در دفاع از آب و خاک و اسلام نقش آفرینی کردند.
🌹در دومین روز دفاع مقدس، برای عزت و سربلندی اسلام و پرچم پرافتخار کشورمان و برای پیروزی جبهه مقاومت و برای شادی روح شهدا و سلامتی رهبرمان.... سه صلوات محمدی زمزمه کنید!
🔴 ️ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک// رنج دوران برده ایم
✔️چقدر برایم دیالوگهای سکانسی از قسمت آخر سریال #پایتخت آشنا بود؛ انگار این سکانس را نه در فیلمی ، بلکه در واقعیت دیده بودم ...انگار این سکانس را یکبار من بازی کردم... آنجا که بازیگر نقش بهبود همه وسائل منزل را داغون کرده بود و بعد پشیمان شد و گوشه ای از اتاق نشسته و خود را سرزنش می کرد و گریه می کرد... همه دیالوگها برایم آشنا بود...
چه تلنگر خوبی بود: ...
🔹نفس نفس می زد و عصبانیت را می شد به سادگی از چهره و حرکاتش بفهمی؛ مردی قوی هیکل و چهارشانه، که اگر اراده می کرد با یک حرکت من را ضربه فنی می کرد...دستم را محکم گرفت و کشاند به داخل اتاقش، اهل خانه و همکارم که با من آمده بود گفت: کسی داخل نیاد ... و محکم در را بست...
ابتدا ترسی همه وجودم را گرفت ، اما زمانی نگذشت که همه تصوراتم بهم خورد... اتاق با عکس #شهدا و چفیه و ماکت اسلحه کلاش و مین والمری تزئین شده بود؛ گوشه اتاق تلویزیونی 40 اینج سامسونگ که انگار کسی با مشت به صفحه آن زده و داغون شده بود؛ ...
🔸... شروع کرد به گریه کردن... گفت: اعصابم که بهم بخوره دیگه هیچی حالیم نیست، هیچکی جلودارم نیست.. (بدنش را نشون داد، کلی جای ضربه های چاقو بود که نتیجه اش چندین بخیه بود)
🔸- دست خودم نیست، کار صدام توی عملیات خیبر است؛ از آن زمان قاطی شدم... همه چی را می شکونم... خودم را می زنم...این تلویزیون را پریشب توی خرابی حالم به این وضع درش آوردم... بخدا دیگه حوصله ندارم... دوست دارم هرچه زودتر خدا من را ببره تا لااقل این زن و سه تا دخترم قدری آرامش پیدا کنند... هر خواستگاری برای دخترم می آبد تا وضع من را می فهمد در می رود) زد زیر گریه...و محکم زد توی صورتش.. جلوش را گرفتم (من را در آغوش گرفت و های¬های گریه کرد و به من ناچیز گفت: تو را بخدا، تو را به شهدا کمکم کنید...)
🔸دخترش می گفت: عمو! همسایه ها با ما ارتباط ندارند وقتی بابا حالش خراب میشه اینقدر داد و بیداد می کنه که صدای همه همسایه ها در میاد...دیگه اصلا امیدی به زندگی ندارم... پدرم چند بار دست به خودکشی زده...
🔹قصه این #جانباز کرجی و صدها نفر دیگر از این دلاوران زیاد است؛ اما دیشب برای من تلنگری بود تا یادمان نرود:
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک .... رنج دوران برده ایم
ما برای اینکه ایران خانه خوبان شود..... رنج دوران خورده ایم
خدا به آن جانباز کرجی و همه #جانبازان اعصاب و روان سلامتی عنایت فرماید
🌹قصه جانبازان اعصاب و روان ، قصه پر دردی است که از آنان دلاورانی مظلوم ساخته است..
✍🏼مخلص بروبچه های باصفای جنگ،ویژه دلاوران اعصاب و روان
#علی_صالحی_زاده
📡انتشار حداکثری با شما
💠کانال خبری - تحلیلی #پلاک(ایتا ، تلگرام ، سروش) :👇
🌐 @pelakdez
🔴 پیکرهایی خسته با دلی دریایی!
✔️جان را در ره دوست دادن را کمترین بها در ره عشق بازی می داند.
"#روز_جانباز" روز وفا و صبوری دلاوران نام آشنای دیارمان گرامیباد.
🔹گوشه های از صبوریها و دردهای 4 دلاور جانباز که افتخار همنشینی با آنها داشتم:
1⃣دو برادرش در عملیات به شهادت رسیده بودند،پدرش نیز از قدیمی های جنگ بود و شهره به پیر جبهه ها. خودش نیز موج انفجار گرفته بود و و گازهای اعصاب،که هدیه کشورهای اروپایی به رژیم صدام بود را استشمام کرده بود و باگذشت سالها از جنگ از اعصاب رنج می برد. علی می گوید: روزی چندین قرص قوی اعصاب می خورم...لرزشهای دستم امانم را بریده است، کوچکترین سرو صدایی سیستم اعصابم را بهم می ریزد از این رو نمی توانم در مراسمات بروم...توی این روزها که همه چیز فراموش شده است زیاد دلتنگ برادرها و همسنگران شهیدم می افتم...چندبار توی خیابان حالم خراب شده و افتاده ام. به خاطر جانبازیم رانندگی نمی توانم بکنم...پدرم یک روز به من گفت همیشه آدرس منزل و تلفن را توی جیبت بگذار تا اگر حالت خراب شد، مردم تو را یا به منزل برسانند و یا ما را اطلاع دهند!
2⃣حاجی نفس زنان حرفهایش را ادامه داد،یکدفعه بغض راه گلویش را گرفت،گفت:برای گرفتن کپسول اکسیژن به بنیاد رفته بودم گفتند:نداریم ،باید بمانید تا از دیگری بگیریم! می دانید این حرف یعنی چه؟!
یعنی باید منتظر ماند تا یک همسنگر دیگرم شهید شود تا کپسولش به من برسد!!... یعنی من باید دعا کنم....(دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد)
3⃣ توی جبهه آرپی جی زن بود، همه می شناختنش! روز اولی که رفت نوجوانی 13 ساله بود اما دلی بزرگ داشت، می گفت یک شب توی عملیات اینقدر گلوله در کردیم که از گوشم خون آمد، اما گفتم محاله بذارم حرف آقا روح الله زمین بماند.... حالا سالها از آن دوران گذشته و آرپی جی زن قصه ما ،گرد پیری بر صورتش نشسته است و دیگر آن حال و هوا و قبراقی دوران جنگ را ندارد روی طاقچه منزلشان پر دارو است ،قرص های اعصاب و آرام بخش . دخترش گفت: عمو، بابا که قاطی کنه هیچ کس جلودارش نیست! همه چیز را می شکنه، همه را می زنه، نگاه کنید با چاقو به بدن خودش زده و این همه بخیه خورده... دختر اشکهایش سررازیر شد و گفت: عمو، بابام خرجی نداره،هرچی می دهند خرج دارو می کنیم،خودمان هم می رویم در سالن های غذاخوری و... نظافت می کنیم.
آرپی چی زن بعد از حرفهای دخترش سرش را پایین انداخت و گفت: مگر خرج ما برای این نظام چقدر است؟ما که توقع زیاد و گردشهای آنچنانی نداریم چرا به ما که می رسند همه چیز تمام می شود؟! و فقط بلدند بگویند بودجه نیست و نداریم.
4⃣ داشتم با خودم حساب می کردم که از پایان جنگ تا حالا چقدر گذاشته است؟28 سال گذاشته است و حاج محمد هنوز توی آسایشگاه است، هنوز فکر می کرد توی کانال است و بچه ها محاصره شدند. بهش گفتم: حاجی خانه نمی روید؟ گفت: تحمل نداریم، بودنمان آنها را اذیت می کند، اینطوری هم ما راحتیم و هم آنها!!
🔹سخن آخر: اینها استاد اخلاق و معرفت و دلاوری هستند. شهیدان زنده اند!
کلام آخر را نقل یکی از همین دلاوران گفت: ما که بخیل نیستیم و از جیب ما که نمی خواهند بدهند اما همان قدر که به فلان هنرمند و بازیکن و... بها می دهند ما را نیز فراموش نکنند!! فلان رزمنده و فرمانده دوران جنگ در غریبی جان ندهد و برای درمان به همه التماس و خواهش نکند، همین.
ما را فقط برای انتخابات و یکی دو روز در ماه شعبان و هفته دفاع مقدس یاد نکنند.
🔹این جانبازان همه افتخارشون این است که برای این انقلاب و کشورشان هستی خود و سلامتیشان را معامله کردند و به سان بعضی ها نبودند که برای انقلاب زحمتی نکشیدن و برای بقا آن دغدغه ای ندارند اما چارچنگولی بر سفره انقلاب نشسته اند و حاضر به بلند شدن از کنار سفره نیستند.
🔹اینان با همه درددلهایشان حاضر نیستند حتی برای لحظه ای دل دشمنان اسلام و انقلاب را با سخنی شاد کنند و اینها هنوز هم خار چشم ضدانقلاب و لیبرال صفتان و دشمنان نظام اسلامی هستند .
💐سلامتی #جانبازان عزیز زمزمه سه صلوات ، هدیه به این دلاوران💐
#علی_صالحی_زاده
💠کانال #پلاک(ایتا ، تلگرام) :👇
🌐 @pelakdez