باسم رب المهدی(عج)
⇨⇨⇨روایت یازدهم⇦⇦⇦
این روایت:💌فرمانده ی مظلوم
باسم رب الزهرا(س)
گلستان شهدای اصفهان بوی گلاب می دهد..
به قول معروف جمع همه آنجا جمع است..
تورجی زاده،خرازی،کاظمی و....
کاش قسمت همه گلستان شهدای اصفهان بشود...کسانی آنجا هستند که به نصف جهان اصفهان،تجسم بخشیدند.
اینبار سراغ مردی آمدیم که از او چیز زیادی نمی گویند..انگار کارهایش مثل مادرش گمنام است...حضرت زهرا(س)را می گویم.
کسی هنوز هم نمیداند احمد کاظمی یکی از مهره های اصلی آزادسازی خرمشهر است...یا در جنگ با آنکه جوان بود،یکی از پایگاه های خطرناک آبادان که بیخ گوش عراقی ها بود را به او سپردند...
چقدر ناراحت بود که بعد از جنگ مانده و شهید نشده.مثل حاج قاسم...
فرمانده شد و باز هم کسی کم خوابی و زحمت کشیدنش را ندید.وقتی هم شهید شد کسی پیکر اربا اربایش را ندید...
حاج احمد عزیز...
دلمان تنگ خنده های توست...
همان خنده های آرامش بخش...همان تدبیر هایی که به خرج می دادی تا صنعت دفاعی ایران آسیبی نبیند.
گرچه فرزندانت هستند تا ایران را بسازند.هوایمان را داشته باش.
#حاجاحمد
#حضرتزهرا(س)
#واکسن
#امام_رضا
@pelakkhakii 👈👈🌷🕊
#تلنگر
احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پُر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و... . در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به #حضرتزهرا (س) بیادبی میشد. من این را فهمیدم؛ لابد دیگران هم همینطور، ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم. با جهانبینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم؛ اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: «خدا لعنتت کند! چرا داری توهین میکنی؟!»
همهی سرها به سویش برگشت. در ردیفهای وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز برتنش. از بغل دستیام (سعید رنجبر) پرسیدم: آقا را میشناسی؟ گفت: سیدمرتضی آوینی است.
#همه_خادم_الرضاییم
🍃🌱↷