eitaa logo
پلاک خاکی
2.6هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.5هزار ویدیو
48 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید دلاور رمضان یوسفی💔 ۱۷ ساله از فریدونکنار @pelakkhakii
اسمش رمضان بود هفده سالگی شهید شد.بچه ی فریدونکنار بود.اسمش رو مادربزرگش انتخاب کرد بخاطر اینکه تو ماه رمضان متولد شد اسمشو گذاشته بودن رمضان. بسیجی بود و تک تیر انداز. دوستش میگفت:خیلی شجاع بود.در حین عقب نشینی هم با دشمن درگیر میشد. حتی زمانی هم که تیر خورد باز تا آخرین نفسش جنگید. تو جزیره مجنون تیر به دست و پهلوش خورد.جنازه ش مفقود شد😭 تا هشت سال بعد در سال ۱۳۷۵ پیکر پاکش به روستایش برگشت و دفن شد. @pelakkhakii
شهید مدافع حرم دلاور سرافراز شهید محمود رضا بیضایی💔 @pelakkhakii
یکی از همسنگرانش می گفت: چند هفته قبل از در تهران پای تخته نوشت: «اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا با الشهاده»: اگر دعوت کننده «سلام الله علیها» است، پس سلام بر .... بعد از ظهر 29 دی 92 همزمان با رسول مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله» و امام صادق«علیه السلام» 5 سال پیش در یک چنین روزی شد و در سالروز ازدواجش به دیدار معشوق حقیقی خود رفت... ❤️ 🔸 راوی: برادر شهید 🍃🌹🍃🌹 @pelakkhakii
📖متن کوتاهی از کتاب " یادت باشد " ، روایت زندگی شهید مدافع حرم " حمید سیاهکلی مرادی " از زبان همسرش 🏘 ایشان برای اجاره‌ی خانه‌ی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانه‌ی بزرگ و نوسازی در منطقه‌ی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفن‌شان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول می‌کنی مقداری از پولمان را به آن‌ها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانه‌مان را به آن‌ها دادیم. نهایتاً یک خانه‌ی ۴۰ متری و قدیمی را در محله‌ای پایین شهر اجاره کردیم. سال بعد که به طبقه‌ی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه می‌شد... اگرچه رفاه و آسایش دنیایی‌مان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان می‌شد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانه‌ی ۴۰ متری، به‌شدت خوشبخت بودم. 🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی گرامی باد #صلوات اینجامعراج شهداست👇👇👇 @pelakkhakii
مے شـود ڪمــے مـا را هم دعــا ڪنیـد دلمان عجیب زخمے ست جا نمے شویم ، نـہ در زمین ، نــہ در زمان ،خستہ ایم ... #گاهی_دعایمان_ڪنید🌸🍃 @pelakkhakii
✅باید در تاریخ ثبت کرد ... 💠روایت رهبر انقلاب از زندگی شهید مدافع حرم اهل بیت #شهید_حمید_سیاهکالی مرادی 📚کتاب " یادت باشه " روایت زندگی شهید سیاهکلی از زبان همسرش 🌹اینجا پلاک خاکی است👇👇 @pelakkhakii
🔴غربی‌ها باور نمی‌کردند ایران بتواند بدون کمک کشور دیگری سانتریفیوڗ بسازند و اورانیوم غنی کند ؛ اما دکتر مجید شهریاری این کار را کرد. 🔸 نه تحصیل کرده آمریکا بود نه اروپا ، همین جا در دانشگاه های امیرکبیر و شهید بهشتی درس خواند و به استادی رسید 🔸اطلاعات زیادی از او در دست نیست چون به دلایل امنیتی اجازه نمی‌دادند رسانه ای بشود؛ تنها بعد از شهادتش اطلاعات اندکی از او منتشر شد. 🔸مثلا خیلی از پیشرفت های هسته ای ایران رامدیون او می‌دانند مثل ساخت صفحات سوخت هسته ای به توان غنی‌سازی ۲۰درصدی 🔸با تمام علم و تخصصی که داشت زندگی اش به آن تصویریکه از دانشمند هسته ای داریم شباهتی نداشت؛ بیشتر شبیه رزمندگان دوران دفاع مقدس بود. 🔸مراسم عروسی‌اش را خیلی ساده در سلف دانشگاه برگزار کرد! با آیت‌الله جوادی آملی هم رابطه نزدیکی داشت 🔸ایشان پیامی به مناسبت چهلم شهادت دکتر شهریاری برای خانواده‌ی‌ شهید فرستادند، نوشتند: مطمئن باشید شهید شما در «روح و ریحان» است دکتر مجید شهریاری هنگام شهادت در هشتم آذر۱۳۸۹ به دست عوامل موساد تنها ۴۴ سال سن داشت... 💠کانال پلاک خاکی @pelakkhakii
شهید سرافراز مدافع حرم شهید میثم نجفی💔 @pelakkhakii
❣دلنوشته همسـرشهید🌷 🌾وقتی به بچه‌های هم سن دخترت نگاه می‌کنم، می‌بینم مثل نیستند❌، آخر آن‌ها که مثل تو ندارند️، الحق که کاملا به تو کشیده. 🌾و ای کاش تمام آن‌هایی که برای این لحظه‌ها گذاشته‌اند بگویند قیمت چند⁉️ 🌾خدا را شکر که تمام این لحظه‌ها لحظه‌هایی که می‌شد ، بهترین‌ها👌 باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان آزاد شوند و باعث شد مردم عزیز ما❤️، باز هم نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @pelakkhaii
شهیدِ سرافراز آقا میثم نجفی💔 مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها @pelakkhakii
▫نحوه اطلاع از شهادت؛ 👈قرار بود برای جشن سیسمونی بگیریم که کنسل شد. همان روز جمعه به اتفاق خواهرم به منزلمان آمدیم. گفته بود : 👈هفدهم یا هجدهم ماه برمی‌گردد. من گفتم : دو ماه خانه نبوده‌ام و باید برای استقبال از میثم همه جا را تمیز کنم تا وقتی برگشت، خانه مرتب و تمیز باشد. ➖ مادرشوهر و جاری‌ام هم همراهم بودند. یک دفعه برادرم آمد و گفت: ➖«مامان گفته هوا سرد است. بیایم دنبالتان» گفتم: ➖ «ما که تازه آمده‌ایم.» ولی از آنجایی که مادرم نگران حالم بود چون آخرین ماه بارداری را پشت سر می‌گذاشتم، زیاد با خودم احتمال افتادن اتفاقی را ندادم. با برادرم دوباره به خانه پدری برگشتم و دیدم شوهر خواهرهایم در حیاط ایستاده‌اند. پرسیدم: ➖«چرا اینجا ایستاده‌اید؟» گفتند: ➖ «تو برو داخل خانه» رفتم دیدم برادرم آنجاست. دستم را کشید برد داخل، دیدم امام جماعت مسجد جامع هم آنجاست. ایشان گفت: ➖ هر کسی که به می‌رود به خانواده‌هایشان سر می‌زنند. من پیش خودم گفتم: ➖ آقا میثم دو ماه است که رفته سوریه. چرا حالا که می‌خواهد برگردد آمده‌اند سربزنند⁉ باز هم شک نکردم که ممکن است اتفاقی افتاده باشد. به مادرم گفتم: ➖ «این‌ها برای چه آمده اند؟» گفت: ➖«همینطوری» رفتم نشستم داخل اتاق. حتی به مخیله‌ام هم خطور نمی‌کرد که ممکن است میثم شده باشد. حاج آقا خیلی آرام از من چند سوال پرسید و گفت: ➖«آقا میثم کی و چگونه به سوریه رفت؟» و چند سوال دیگر در مورد سفر سوریه میثم پرسید. وقتی همه این‌ها را پاسخ دادم ، گفت: ➖«آقا میثم شده است.» ولی باز هم نگران نشدم و شکی نکردم. پیش خودم گفتم: ➖فقط بیاید. اشکال ندارد مجروح شده باشد. اما بعد از این حاج آقا ناگهان گفت: 🌷«خدا داده و خدا هم گرفته» 🌷 وقتی این را گفت دیگر هیچ چیز نفهمیدم. به نقل ازهمسرشهید @pelakkhakii