eitaa logo
پله پله تاخدا
771 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
36 فایل
✍زندگی بدون طعم گناه💥 ✍گر درون تیره نباشد ..همه دنیاست بهشت...💥 ✍بیاد تمام شهدای عزیز..وتمام شهدای مدافعین حرم.... #تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
😳👇 روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1301217443C537a3627f0 😔
هدایت شده از تبلیغات عجایب
😳👇 روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که .... https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9
هدایت شده از تبلیغات عجایب
😳👇 روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
هدایت شده از تبلیغات عجایب
😳👇 روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
هدایت شده از تبلیغات عجایب
😳👇 روزیکه مامان گفت پسر پاسدار همسایه اومده خواستگاری خواهرم که از من کوچکتره، بقدری حسودیم شد که تصمیم گرفتم برم پیش پسره و بهش بگم خواهرم مادرزادی یه گوشش ناشنواست منتظر ایستاده بودم سر کوچه تا بیاد، اذان ظهر پیداش شد، نزدیکم که رسید قبل از اینکه صداش بزنم دستشو اورد بالا و گفت:_قصد داشتم بیام خواستگاری شما ولی دیشب خواب دیدم که ....👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6 😔