eitaa logo
ای نازنین شعری بخوان
296 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
حسینعلی زارعی @hazv0115
مشاهده در ایتا
دانلود
یک نفر می‌گفت: دردِ عاشقی مثلِ سرماخوردگی یک‌باره است سالم و سرحال هستی ناگهان طفلِ دل در کوچه‌ای آواره است این شباهت بود امّا زود گفت: فرقشان یک قطره با فوّاره است آن یکی دردش مداوا می‌شود دردِ این‌یک روز و شب همواره است قرصِ سرماخوردگی داروی آن قرصِ این‌یک چهرهٔ مه‌پاره است آن یکی فوقش کمی تب می‌کند این یکی بی‌دلبرش بیچاره است... @saredustansalamat
۲۰ مهر ۱۴۰۳
قدرِ این ثانیه‌هایی که روان است بدان لحظه‌ها دارد از این بودنِ ما می‌کاهد در همین جمع به اطرافِ خودت دقّت کن یک نفر هست که بدجور تو را می‌خواهد... @saredustansalamat
۲۰ مهر ۱۴۰۳
محبّت آنچه را می‌گفت کرده دلم را با دلِ تو جفت کرده بیا تا از سخن‌هایت بنوشم «تو»ی خونم به شدّت افت کرده. @saredustansalamat
۲۱ مهر ۱۴۰۳
شبیهِ چشمِ تو بیت و غزل نیست به غیر از خنده‌ات ضرب‌المثل نیست مرا در بینِ دستانت نگه دار که جایی خوش‌تر از کنجِ بغل نیست. @saredustansalamat
۲۲ مهر ۱۴۰۳
از دفترِ اشعارِ ولایت غزلی رفت معصومه‌ای از طایفهٔ پاکِ ولی رفت بر لوحِ دلِ شیعهٔ مولا بنویسید یک فاطمهٔ دیگری از دستِ علی رفت. @saredustansalamat
۲۲ مهر ۱۴۰۳
صبح است و صدای صحبتت می‌آید دارد دلِ من به دعوتت می‌آید این خندهٔ پُررنگ که امروز زدی خیلی به لباس و صورتت می‌آید. @saredustansalamat
۲۴ مهر ۱۴۰۳
خاطرم گشته زمین‌گیر تو را می‌خواهد ذهنِ من هم شده تسخیر تو را می‌خواهد بپذیر این بدن و روحِ مرا پیشِ خودت که دلم یک بغلِ سیر تو را می‌خواهد... @saredustansalamat
۲۴ مهر ۱۴۰۳
شروعِ عاشقی باشد پیامت صدای زندگی دارد کلامت اگرچه ظاهراً دوریم اَز هم دلم را لمس کن با یک سلامت. @saredustansalamat
۲۵ مهر ۱۴۰۳
بیا امشب مرا از من جدا کن دلم را از تعلّق‌ها رها کن پس از پاکیزگی از خودپرستی مرا با نامِ مولایم صدا کن. @saredustansalamat
۲۶ مهر ۱۴۰۳
هرچند که راهِ بندگی باریک است یا از نظرِ غریبه‌ها تاریک است با رفتنِ این ستاره‌ها، سرد نشو در چشمِ مجاهدان، سحر نزدیک است. @saredustansalamat
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دلِ من راحتِ آغوشِ تو را می‌خواهد گرمیِ ویژهٔ تن‌پوشِ تو را می‌خواهد مدّتی هست که از سرفهٔ غم بيمار است نفسش خسته و دمنوشِ تو را می‌خواهد بس که فریاد زد و هیچ کسی گوش نکرد ناامید از همه جا، گوشِ تو را می‌خواهد سر به هر کس که سپرده‌است به سنگش زده‌است مانده و رانده شده، دوشِ تو را می‌خواهد کس نفهمید که دردِ دلِ این عاشق چیست؟! از همه دل‌زده شد، هوشِ تو را می‌خواهد اثری از غزلش در دلِ یک فرد ندید اینک آن مصرعِ پُرجوشِ تو را می‌خواهد رستمِ حادثه‌ها پهلویِ احساس درید جرعه‌ای از نفسِ نوشِ تو را می‌خواهد قصدِ آن کرد دلم تا که طوافِ تو کند دل از آن مرحله، چاووشِ تو را می‌خواهد حرفِ دل را نتوان در ملأِ عام شنید خانهٔ ساکت و خاموشِ تو را می‌خواهد دلِ من معجزه و رازِ بغل را فهمید بی‌سبب نیست که آغوشِ تو را می‌خواهد. @saredustansalamat
۲۷ مهر ۱۴۰۳
مانندِ باران در دلِ پاییز هستی با شُرشُرِ هر خنده شعرانگیز هستی من با کسی درباره‌ات حرفی نگفتم امّا تو از اشعارِ من سرریز هستی... @saredustansalamat
۲۹ مهر ۱۴۰۳