eitaa logo
پیک آشنا😍✋
331 دنبال‌کننده
58.2هزار عکس
52.7هزار ویدیو
113 فایل
اُدْعُ الی سبیل ربک بالحکمةوالموعظةالحسنةوجادلهم بالتي هي احسن...~ مردم رابابرهان واندرزنیکوبه راه پروردگارت فراخوان وبابهترین شیوه مباحثه کن...~ حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩اخلاق و رفتار :(1) 🌹بعد از شهادت ایشان، آقا که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، از یک ساعت را از شخصیت حاج حسن صحبت کردند و فرمودند: حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش می‌رفت که بعضی مواقع من او را نگه می‌داشتم و مانع می‌شدم که جلوتر نروید...به نقل از خانواده ایشان  🌹در كارهایش خیلی منظم بود. هیچ وقت چیزی را جا نمی‌گذاشت. خیلی رئوف بود، یك داد سر كسی نمی‌زد، به اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. به من خیلی محبت داشت. شاید باور نكنید، اما می‌‌آمد من را می‌بوئید و می‌بوسید، مثل كسی كه گلی را بو می‌كند، من را می‌بویید. می‌گفت همه‌ی افتخار من این است كه مادری فداكار مثل تو دارم. به من می‌گفت هر چیزی كه لازم داری و می‌خواهی به من بگو و چرا به بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار این اجر به من برسد. من ذره‌ای ناراحتی از این پسرم ندارم. مانند یك پسر هجده ساله، شیرین‌ زبان وخندان بود...ایشان چند خوبی داشت كه من در آن شبی هم كه حضرت آقا زحمت كشیدند و به منزل ما تشریف آوردند، وقتی از من خواستند كه درباره‌ی خصوصیات پسرم صحبت كنم، همین خوبی‌ها را گفتم. یكی این‌كه به شركت در نماز جمعه پایبند بود. من یاد ندارم كه نماز جمعه‌ی ایشان ترك شده باشد. دیگر آن كه عصرهای جمعه كه معمولاً فرزندان ونوه‌ها و عروس‌هایم هم در منزل ما بودند، او هم می‌آمد و دعای سمات می‌خواند. بعد از دعای سمات، حدیث كساء را می‌خواند و خیلی خوب تفسیر می‌كرد. حسن آقا همیشه موفق بود. در زندگی ذره‌ای از كمك به مستضعفان غفلت نمی‌كرد. از دعا و اشك برای حضرت سیدالشهدا (ع) جدا نمی‌شد. حسن آقا از اولِ جوانی به نماز اول وقت و نماز جماعت خیلی علاقه داشت. سعی می‌كرد در هر جایی كه هست، نماز جماعت تشكیل بدهد. امام جماعت محل كارش هم بود و در منزل هم امام جماعت ما بود. صبح‌ها یك ساعت مانده به اذان صبح از خواب بلند می‌شد. بعد از نماز صبح، زیارت عاشورا را از حفظ می‌خواند. بعد برای ورزش یا پیاده‌روی می‌رفت بیرون. روزش را این‌طور شروع می‌كرد... راوی: مرحومه فاطمه جلیلی، مادر شهیدان تهرانی مقدم 🌹حاج حسن آقا هر وقت به دیدن مادر می‌آمد، دست او را می‌بوسید و می‌گفت اینجا بهشت است! همه‌ی ما را هم توصیه می‌كرد دست مادرمان را ببوسیم؛ ما افتخار نوكری مادرمان را از حاج حسن آقا یاد گرفتیم... برادر شهید، حاج محمد 🌹پدرم فردي نظامي بود اما ما اطلاع زيادي از كار آن نداشتيم. چون كار را با تمام سختی و مصائبش در پشت در خانه می گذاشت و تنها با عنوان پدري دلسوز وارد خانه می شد. اين يكي از ويژگي هاي عالي پدرم بود كه تا زمان شهادت وي، سختي كار و فشار محيط كارش را به منزل منتقل نكرده بود. تواضع و اخلاص پدر از ويژگي هاي منحصر به فرد او بود. برايم جالب بود كه بعد از شهادت پدرم فهميدم در طول زندگي اش، گروه هاي سني متفاوتي را در جبهه و هم پشت جبهه تحت تاثير رفتارش قرار داده. اين را از صحبت هاي متفاوت افراد و بعد از شهادت وي متوجه شدم... نماز اول وقت برای پدرم در حکم اوجب واجبات بود. تحت هیچ‌شرایطی نماز اول وقتش قضا نمی‌شد. اگر امکانش بود، خودش را به مسجد می‌رساند. اگر نه، هرجا که بود (تأکید و تکرار می‌کند: «هرکجا که بود») به‌سرعت گوشه‌ای مشغول نماز می‌شد. در مسافرت‌ها، همیشه زیراندازی پشت ماشین داشتیم که رأس اذان، آن را کنار جاده پهن می‌کردیم و همراه پدر به نماز می‌ایستادیم. نماز جمعه هم رکن دیگر خانه‌ی ما بود. برای پدر این‌ که ما به نماز جمعه نرویم، به‌هیچ‌وجه تعریف‌شده نبود. هرطور بود، هرجمعه همگی به مراسم نماز جمعه می‌رفتیم. تا یاد دارم، این‌ سنت در خانه‌مان بوده است... همیشه می‌گفت: کاری که ما می‌کنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلاً صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند. اعتقاد داشت این موشک‌ها در واقع اختراع شیعه است و می‌گفت: می‌خواهم روی این موشک‌ها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت  دارد. در جواب بچه‌ها که از او می‌پرسیدند: چرا بابای همه را تلویزیون نشان می‌دهد، اما شما را نشان نمی‌دهد؟»... هیچ وقت نمی‌گفت که همه این کارها، کار ماست، تنها چیزی که این اواخر می‌گفت، این بود که: ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور را فراهم شود، وقتی حضرت بقیة الله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجرا این کار شریک خواهید بود و ما از این حرف‌ها انرژی زیادی می‌گرفتیم... به نقل از همسر و فرزندان ایشان 
🚩اخلاق و رفتار :(2) 🌹ايشان سرلشكر، دانشمند، موسس توپخانه و موشكي، داراي مدال فخر و مهندسی از همان سال هاي ابتداي جنگ، چيزي كه در وجودش خيلي بارز بود ،كارها را براي خدا انجام می داد. هر عملي كه انجام  می داد و ديگران را نیز به آن توصيه می كرد. وقتي به چهره ايشان نگاه می كردي، نگاه به يك انسان نوراني می كرديم. مطمئن بوديم كه ايشان از خواص بندگان خداوند است. به ما توصيه میكرد که  هر كاري كه می كنيد به خاطر خدا باشد و خودشان هم به اين حرف عمل می كردند. ايشان انساني چند بعدي بودند. ما آدم هاي خوب بسيار داريم، اما نکته مهمی که ما باید توجه کنیم در رفتار وخصوصیات فردی این برادران عزیز فرمانده، که بعضی ها زنده اند و بعضی ها شهید شده اند بحث جایگاه ها بود که چه کسی فرمانده و چه کسی جانشین شود.در حاج حسن این بحث ها مطرح نبود در آن زمان شهید شفیع زاده مسئول ادوات در آبادان بود و حاج حسن جوانی بود که آمده بود جزو نیروهای تحت امر ایشان بود، بعد از مقطعی ایشان ارتقاء پیدا می کرد‌ند و شفیع زاده مجروح می شود، حاج حسن می شود فرمانده، و بعد که شفیع زاده برمی گردد، می شود جانشین. این جریان در طول جنگ و بعد از آن بین مسئولین اتفاق می افتاد. این نمونه را در شفیع زاده و مقدم دیدم که برایشان ذره ای تفاوت نمی کرد،که چه کسی مسئول باشد. ما باید از این صحنه ها درس بگیریم... اكثراً تك بعدي هستند. انسان چند بعدي مثل ايشان كه در همه بخش ها متمايز تر از ديگران باشند، كمتر ديده می شود. حسن مقدم، توکل عجیبی به خدا داشت و هر جا گیر می کرد توسل به خدا می کرد و راه را باز می کرد هیچ وقت ندیدیم جایی متوقف شود.حسن مقدم در اوج ورزش وقتی به وقت نماز برخورد می کرد ورزش را تعطیل و نماز اول وقت را می خواند. حتی در بالای ارتفاعات البرز در نقاطی که 1 متر برف بود در سرما و یخبندان روی برف می ایستاد و نمازش را می خواند. شهید مقدم در رعایت اخلاق سرآمد بود.حسن يك جاذبه خاصي در ارتباط با نيروهايش داشت به جرأت می توانم بگويم يكي از كساني كه هرگز ادعا نداشت، وكبر و غرور بر او فائق نشد، هميشه اهداف نظامي و اهداف كاري را در نظر می گرفت. كسي كه واقعاً در خودسازي خيلي موفق بود... حاج حسن فردي بود كه بسيار آرامش داشت، وقتي صحبت می كرد اصلاً اين جوري نبود كه با كسي كه صحبت می كند تندي كند، خيلي آرام بود. ايشان به مسائل بيت المال خيلي اهميت می دادند... 🌹روی تمام موشک‌ها آیه شریفه و مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.را می‌نوشت و به این موضوع قلبی داشت.همه را با وضو وتوسل شلیک می‌کرد.البته تخصص هم داشتند اما در نهایت می‌گفتند: خدایا ما به عنوان وسیله عمل می‌کنیم و تو هستی که ما را به هدف می‌رسانی. در توپخانه دیده بان می‌گفت مثلا فلان جا را بزن، می‌گفتند بغلش مدرسه است ممکن است آنجا بخورد...اما حسن می‌‌گفت: ما رمیت, رو مگه بلد نیستی؟... بخوان و بزن. و موشک‌ها درست به هدف می‌خورد این تو نبودی انداختی بلکه خدا انداخت... میگفت زمین محل جمع کردن ثواب است... خیلی سخت است که انسان بخواهد در مورد کسی اینطور با قطعیت صحبت کند مگر اینکه مدت زیادی را با او زندگی کرده باشد. بنده حدود سی سال با حسن بودم و حتی یکبار ندیدم او برای نمازش وضو بگیرد چون دائم الوضو بود و می گفت نباید بدون وضو بر روی زمین خدا راه رفت. می گفت زمین جای جمع کرده ثواب است... حاج‌حسن، بسیار اهل روضه و نماز جماعت و نماز جمعه بود. اعتقاد داشت که ما باید کارهایی را که کسی نتوانسته انجام دهد را به نتیجه برسانیم. همیشه به جوانان می‌گفت که ما با بقیه هیچ فرقی نداریم آمریکا، اروپا و کشورهای دیگری که فعالیت‌ علمی دارند هیچ فرقی با ما ندارند. حتی ما یک ویژگی و امتیاز داریم که آن‌ها ندارند. ما توسل به اهل بیت(ع) را داریم و آن‌ها ندارند. آنها اگر با هزار بار آزمایش و کار بتواننند به نتیجه برسند ما با توسل میانبر زده و زودتر به مقصد می‌رسیم. وقتی آن‌ها توانستند ما هم می‌توانیم. اگر آن‌ها نتوانستند یعنی راهی داریم برای آنکه ثابت کنیم ما می‌توانیم از این مسیر کار را انجام دهیم... 🌹هر کس با او آشنا می شد فکر می کرد صمیمی ترین دوستش است، از مسئولین بلند پایه تا مسئولین پایین و از سردار تا سرباز همه به او می گفتند حسن آقا، و این اوج صمیمیت افرادی بود که او را  می شناختند. ايشان در رعايت اخلاق سرآمد بود. هر كس كه با ايشان آشنا می شد فكر می كرد ايشان بهترين و صميمي ترين دوست اوست. ايشان در سطح فرماندهان تراز اول جنگ بود. حاج حسن شهيدي بزرگوار بودند كه تمايل داشت گمنام باشد و گمنام از بين ما برود. ايشان از همان ابتدا تمايل به گمنام بودن داشتند و به جز گروهي از خواص سپاه كسي ايشان را نمی شناختند... سردار امیرحاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه