eitaa logo
پیک آشنا
331 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
پیکی آشنا برای تحلیل شرایط اجتماعی, اقتصادی و سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
قلاب روایت را چند وقت پیش حاج‌آقایی روی منبر برایم انداخت. داشت از اولین خانه‌ی علی و فاطمه می‌گفت: علی که از خودش چیزی نداشت، پس گوشه‌ای از خانه مادرش را آماده کرد و دست فاطمه را گرفت و برد به خانه فاطمه‌بنت‌اسد. بعد از روزهایی گفت که عروس و داماد و مادرش در کنار هم زندگی کردند.. ازینجا به بعد سخنرانی را دیگر خیلی یادم نیست چون پاگیر خانه‌ای شده‌بودم که او و عروس و پسرش در آن زندگی می‌کردند. چه روزهای شیرینی! چه مادر خوشبختی! تواریخ نوشته‌اند فاطمه، بنت اسد، دختری از خاندان بنی‌هاشم بود و با ابوطالب (عموی پیامبر) ازدواج کرد. آمنه که محمد(ص) را به دنیا آورد، فاطمه در خانه ابوطالب بود؛ و آمنه و عبدالمطلب که از دنیا رفتند، این فاطمه و ابوطالب بودند که آغوش مهر برای محمد گشودند. و تاریخ نوشته که فاطمه، محمد را بیش از فرزندان خود دوست می‌داشت، خیلی بیشتر! در روزگار نداری و سختی، اول غذای سفره را به او می‌داد و بهترین لباس را بر او می‌پوشاند و اولین شانه را همیشه بر گیسوان او می‌کشید... داستان زندگی فاطمه اما، بعد از مادری برای محمد، قله اوج دیگری دارد؛ خدا چکیده‌ای همه خوبی‌هایی که به بشر وعده داده بود را خلاصه کرد در مخلوقی به نام علی، و جز بطن فاطمه، مجرای دیگری برای خلقت او پیدا نکرد! پس نه ماه گذشت و دیوار کعبه در چنین روزی شکافت تا او وارد خانه خدا شود و فرزندش را همانجا به دنیا بیاورد. از اینجا به بعد داستان را در تاریخ دیگر ننوشته‌اند، اما من فکر می‌کنم فاطمه علی را شیر می‌داد، به عشق محمد! و بزرگش می‌کرد با رویای گوش به فرمان او بودن. هربار که علی، را نگاه می‌کرد و لاحول‌ و لاقوه الا بالله برایش می‌خواند، زود نگاهش پر می‌کشید سمت محمد. در روزهای سخت شعب، با ابوطالب و علی و جعفر و عقیل، دور محمد می‌گشتند. چندی بعد، دست در دست علی، پیاده، از مکه به مدینه رفت، همان شبی که آیه در شأنشان نازل شد. پسرش حالا بازوی محکم رسول خداست، فخر عرب و عجم است، در جنگ‌ها شمشیر می‌زند و در آسمان‌ها بالا می‌رود و... در خانه برای او و فاطمه، هیزم می‌شکند و آب می‌آورد! و او خوشبخت‌ترین مادر دنیاست... من اما فکر می‌کنم قشنگ‌ترین لحظه زندگی‌ش، آن روزی بود که از دنیا رفت. علی، گریان نزد سول‌الله دوید: مادرم از دنیا رفت! و پیامبر، محزون، فرمود: مادر من هم بود. بعد با هم رفتند برای کفن و دفن. بانو را در پیراهن رسول خدا کفن کردند و حضرت بر او نماز خواند. روی قبرش را که پوشاندند، ملکی برای سوال و جواب رسید. فرشته از او پرسید: امام تو کیست؟ و فاطمه، رسول را دید که خم شده سمت مزار او، آرام می‌گوید: پسر توست! پسر توست! 🍃🍃🍃🍃🍃 @Peyke_ashena