eitaa logo
فلسفه علوم اجتماعی
453 دنبال‌کننده
36 عکس
13 ویدیو
43 فایل
تاملاتی در باب «فلسفه، امر اجتماعی و نظم» ارتباط با ادمین: مهدی سلطانی @msoltani41
مشاهده در ایتا
دانلود
📝تشییع شهدای خدمت و بیم و امید انسان ایرانی ✍محمدوحید سهیلی؛ پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی بیم‌ها و امیدهای یک قوم انتزاعی و ذهنی نیستند؛ بلکه در ضمن زندگی یک قوم شکل و صورت جمعی گرفته‌ و در این مسیر کنش آن قوم را جهت می‌دهند. بیم و امید در ذیل هر جهان اجتماعی و فرهنگی یک صورت دارد و ازاین‌رو برای نزدیک‌شدن به بیم‌ها و امیدهای یک قوم باید به آثاری که آن بیم‌ها و امیدها را جلوه‌گر می‌سازد پرداخت و آنها را شناخت. البته تعلیق در میانه بیم و امید زمانی نمایان می‌شود که آن قوم سربالا گرفته و به دنبال تعیین نسبت اکنون خود با آینده و آرمان‌ها باشند و همین تعیین بیم‌ها و امیدها در این مسیر، تاریخ اقوام گوناگون را رقم خواهد زد. صد سال پیش وقتی که جنگ جهانی اول به وقوع پیوست، تمام امیدهای عصر روشنگری، به ناامیدی و یأس تبدیل شد و در قالب مفاهیم و الفاظ برخی از متفکران نمود یافت. دیگر نوشته‌های افرادی مانند نیچه، مانند آثار کندروسه و بسیاری از متفکران دیگر سراسر امید به آینده نیست. اما این الزاماً تقدیر محتوم تمام اقوام و جوامع بشری نیست؛ بنابراین هر جهان اجتماعی به‌تناسب صیرورت خود، بیم‌ها و امیدهایی را تجربه خواهد کرد. انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطف صیرورت جهان اجتماعی انسان ایرانی است. این جهان اجتماعی تاریخی مخصوص به خود دارد و حامل امکان‌هایی ویژه است. هر انقلاب اجتماعی، تغییر نظام اجتماعی است و انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. هر نظام اجتماعی متناسب با آرمان‌های خود دارای سازمان و ساختاری اصلی است. این روند تغییر به‌صورت بسیط و ساده رخ نمی‌دهد. ویژگی انسانی نظام اجتماعی موجب می‌شود هر نظام را انسان‌هایی به وجود آورند که در چارچوب آرمان‌های مربوط به آن نظام می‌کوشند. ازاین‌رو هماره در هر انقلابی نیروهای انسانی خاصی در تغییر نظام اجتماعی موجود و تبدیل آن به‌نظام اجتماعی مطلوب دخیل‌اند. اگر انسان‌هایی که شکل‌دهنده نظام پیشین‌اند، با آرمان‌های نیروهای جدیدی همسو نشده باشند، بی شک برای رسیدن به اهداف خویش و یا حفظ آنها به دفاع از نظام سابق خواهند پرداخت و بدین ترتیب درگیری و نزاع در متن انقلاب شکل می‌گیرد (1). همچنان که این انقلاب و تغییر نظام، ممکن است به دلیل تغییری که در سطح روابط بیرونی با جوامع دیگر ایجاد می کند، معارض های خارجی نیز بیابد. انقلاب با تغییراتی ناظر به آرمان های انسان ها و امیدهایی نسبت به آینده آغاز می شود اما منازعات حاصل از این تغییرات بنیادین، بیم‌هایی را نیز به ارمغان می آورد. تاریخ به ما آموخته است که مواجهه با این بیم ها و حفظ و تلاش برای تحقق امیدها کاری بس دشوار است. این وضعیت در مورد انقلاب اسلامی بواسطه نقطه ای که در آن متولد شد، بسیار سخت تر و سنگین تر است. آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونه‌گون برای خفه کردن آن را که بسیاری از آنها در نوع خود اولین بوده اند را آزموده اند (2). در میانه بیم‌هایی که محصول تکوینی انقلاب اسلامی به‌مثابه صورت اراده جمعی انسان ایرانی است، جلوه‌هایی رخ می‌نماید که آرمان‌ها و امیدهای انسان ایرانی را ابتدائاً به خود او و سپس به دیگری این انسان ایران تذکر می‌دهد و همچون عاملی برای بسیج عمومی انسان ایرانی برای استمرار حرکت به‌سوی آینده، عمل می‌کند. مسئله مهم آن است که امیدهای انسان ایرانی در ذیل انقلاب اسلامی استثنا و کورسو نیست؛ بلکه به دلیل ویژگی متعالی که دارد، مدام قابل بازتولید و درخشش است. بلکه هر گاه در مقاطعی کوتاه بیم‌ها بر امیدها سایه افکنده به دلیلی بیرون بوده که ناپایدار است. ره‌بر این انقلاب، خود در ترسیم کلان این وضعیت چنین می‌گوید: «شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بی‌مصرف و بی‌فایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همة عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک‌به‌یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دوره‌ای بدرخشد و در دوره‌ای دیگر افول کند. هرگز نمی‌توان مردمی را تصوّر کرد که از این چشم‌اندازهای مبارک دل‌زده شوند. هرگاه دل‌زدگی پیش‌آمده، از روی‌گردانی مسئولان از این ارزش‌های دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.» (3)
فلسفه علوم اجتماعی
📝تشییع شهدای خدمت و بیم و امید انسان ایرانی ✍محمدوحید سهیلی؛ پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی بیم‌ها و
امید آن است که با استعانت از خداوند متعال در برنامه‌ریزی‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و تقنین‌ها،امیدها تقویت و بیم‌ها کاهش یابد. بیا از بیم و از امید بگذر... بیا از هر چه جز توحید بگذر... 1.پارسانیا، حمید(1389)، حدیث پیمانه؛ پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم: دفتر نشر معارف، صص 19-16 2. فرازی از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی 3. فرازی از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
هدایت شده از مجتمعنا
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت اول] 1. «آژانش شیشه‌ای» ابراهیم حاتمی‌کیا بیانگر دقیقه‌ای تاریخی در تاریخ انقلاب اسلامی بود که در آن، دوگانه‌ای به رخ کشیده می‌شد که بعضاً از آن به دوگانۀ نهضت-نظام یا انقلاب-نظم تعبیر می‌شود. به‌تعبیر دیگر، حاج کاظم، نماد شرایطی است که اگرچه ایثارگونه، خارج از قواعد عقل ابزاری مرسوم و با روحیۀ معنویت بسیار زیاد دورۀ دفاع مقدس نمی‌تواند با نظم مبتنی بر عقل ابزاری حاکم بر جامعه تعامل کند و به‌تعبیر دیگر، لحظۀ پایان آژانش شیشه‌ای، ناکامی انتقال نظم هتروتوپیایی دفاع مقدس به نظم شهری مبتنی بر عقلانیت ابزاری است. 2. مسئلۀ آژانش شیشه‌ای در سه دهۀ اخیر همواره در سطح کلان تعاملات اجتماعیِ جامعۀ ایرانی حضور داشته است. مردم همواره از یک‌سو درگیر مناسبات سفت و سخت عقلانیتِ ابزاری زندگی روزمره‌اند؛ تعاملات آنها بر اساس قراردادهای منفعت‌طلبانه تنظیم می‌شود؛ اختلاس روی می‌دهد، بی‌عدالتی می‌شود، تضاد طبقاتی بعضاً بی‌داد می‌کند؛ اما همین مردم، در مواقعی، گویی به‌شکلی غیر قابل پیش‌بینی و حتی ناخودآگاه و غیر قابل توضیح توسط خودِ همان مردم، ناگهان، در «رویداد»‌ها یا «رخداد»‌هایی، همۀ این مناسبات منفعت‌طلبانه، لذ‌ت‌طلبانه، قدرت‌طلبانه کنار گذاشته می‌شوند و به‌تعبیری فضایی اتوپیایی شکل می‌گیرد. رفت و آمد میان این دو فضا یا دو جهان، در سه دهۀ اخیر جزو امور ثابتۀ حیات اجتماعی یا سیاسی جامعۀ ایرانی شده است. رویدادها زیادند؛ ... https://eitaa.com/mojtamaona
هدایت شده از مجتمعنا
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت دوم] رویدادها زیادند؛ فارغ از رویداد‌های مناسبتی و حتی مهمتری از رویدادهایی مثل راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، پیاده‌روی اربعین و حتی اخیراً مراسم جنش روز غدیر در تهران یا مراسم مربوط به ولادت امام رضا (ع) در مشهد و نظایر آنها، رویدادهای خاصی همچون حضور عجیب و تا حد زیادی غیر قابل توضیح مردم در تشییع پیکر شهدای قواص، شهید حججی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نظایر آنها حاکی از غلیانِ این شور و احساسات معنوی و مذهبی یا حتی ملی است. 3. در مواجهۀ با این رویدادها یا رخدادها، دستکم دو دسته تحلیل مختلف، مخصوصاً از سوی اصحاب علوم اجتماعی وجود دارد. در یک‌سو این رویدادها محصول دستکاری عظیم قدرت و حکومتِ سیاسی جمهوری اسلامی برای تامین بار ایدئولوژیک خودش است که توانسته برخلاف حرکتِ اصلیِ جامعه که ناظر به پذیرش عقلانیت ابزاری حیات اجتماعی و سیاسی است، بخشی از جامعه را به‌نحوی ایدئولوژیک، وارد میدان کند. اما در سوی دیگر، تحلیل مذکور، ناشی از نادیده‌گرفتنِ نقصانی معرفت‌شناختی در فهم تحولات جامعۀ ایرانی و لایه‌های عمیق مقاومتِ تاریخی آن در مواجهه با جهانِ مدرن یا سکولارِ غربی است. این مواجهه که نزدیک به دو قرن از آغاز آن می‌گذرد، چه پیش از انقلاب و پس از آن، همواره با چنین واکنش‌هایی از عمق لایه‌های هویتیِ مردم ایران روبرو بوده است. بر اساس این چارچوب تحلیلی، جامعۀ ایرانی بر اساس انباشت هزارسالۀ خود از ترکیب عناصر هویت اسلامی و ایرانی، تا پیش از مواجهۀ با جهانِ مدرن غربی، به یک ترکیب نسبتاً متلائم، در قالب یک مرکب حقیقی رسیده بود؛ هرچند این مرکب حقیقیِ هویتی، ادوار افول و زوال داشته است. از قضا در دورۀ مواجهۀ با تمدنِ غربی، این ترکیب هویتی در دورۀ انحطاط و افول خویش بوده و به همین جهت، حداقل تا دورۀ وقوع انقلاب اسلامی، اگرچه همواره شاهد جنبش‌های مقاومتی پراکنده بوده، اما تاب و توان مواجهه‌ای جدی با تمدن مدرنِ غربی را نداشته است. از این منظر، اصل وقوع انقلاب اسلامی، نقطۀ اوج این جنبش‌های مقاومتی است که توانسته است امکان خروج از چارچوب مواجهۀ استعماری را فراهم آورده و با اتکای به انباشت تاریخی و هویتیِ خود، امکان مواجهه‌ای فعال و متصرفانه در تمدن مدرن و سکولار غربی را فراهم کند. با این‌حال به دلیل حضور ساختارهای مدرنی که عمدتاً در دورۀ مواجهۀ استعماری، مخصوصاً در دورۀ پهلوی در ایران، جایگیر شده و به‌تبع ایدۀ توسعۀ غربی، در شرایط بعد از انقلاب گسترش نیز یافته است، جامعۀ ایرانی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در میانۀ این دو جهان در کشاکش است یا به تعبیر دقیق‌تر، در مواجهۀ فعال و متصرفانۀ خویش، در کشاکش با عناصر هویتیِ ناشناختۀ غربی قرار می‌گیرد و واکنش‌های مذکور را از خود نشان می‌دهد. https://eitaa.com/mojtamaona
هدایت شده از مجتمعنا
دربارۀ خاص‌بودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادت‌گونۀ سیدابراهیم رئیسی [قسمت سوم] 4. یکی از آخرین واکنش‌های جامعۀ ایرانی، مربوط به حضور عجیب و پر تراکم مردمی در تشییع مراسم شهادت حاج‌ قاسم سیلمانی بود. در این مراسم یا مراسم مشابه شهید حججی، هرچند در فهم کاملِ آن، دشواری‌های نظری بسیاری وجود دارد، اما می‌توان بعضی از نیروهای محرک را توضیح داد. تاثیر مستقیم و موثر دشمن متخاصم در این شهادت‌ها و سَرَیانِ نیروی تخاصم با دشمن ملی و مذهبی و نیز برجستگیِ شخصیتیِ شخصیت‌های اصلی در زندگیِ ماقبل شهادت‌شان، مخصوصاً در موضوع شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، از نیروی محرکِ این حضور مردمی است. فارغ از اینکه خودِ نحوۀ شهادت آنها نیروی برانگیزانندۀ موثری ایجاد کرده است، این شخصیت‌ها، در قبل از شهادت‌شان، چه از حیث حقیقی و چه از حیث حقوقی، شخصیت‌هایی مردمی، فراجناحی و حتی در یک معنای خاص، غیر سیاسی و غیر حکومتی بودند و این، به‌خودِی خود، می‌توانست نیرویِ محرکی برای حضور نیروهای متنوع از طیف‌های بسیار گستردۀ مردمی را فراهم سازد. از این حیث، شاید بتوان مولفه‌های تحلیلیِ اولیه‌ای برای تحلیل این حضور گستردۀ مردم، فراهم کرد. 5. درگذشتِ شهادت‌گونۀ آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی در سانحۀ بالگرد ایشان، در 30 اردیبهشت 1403، دوباره رویدادی مشابه با رویداد حاج قاسم سلیمانی و موارد مذکور دیگر را در ایران رقم زد و به‌نظر می‌رسد دوباره موجی از هر دو چارچوب تحلیلی بروز و ظهور کرده و خواهد کرد. با این‌حال این رویداد، علیرغم مشابهت با رویدادهای فوق‌الذکر، واجد حداقل سه خصوصیت معماگونه و خاصِ به‌خود است. اولاً در این رویداد، حداقل تا بررسی‌هایی که تا زمان حضور گستردۀ مردمی اعلام شده و می‌توانست بر این حضور تاثیرگذار باشد، خبری از تاثیر نیرو دشمن متخاصم دیده نمی‌شود و بنابراین این حضور مردمیِ گسترده، نمی‌تواند تحت تاثیر نیروی برانگیزانندۀ ملی یا مذهبی در تقابل با دشمنِ متخاصمی همچون آمریکا، اسرائیل و حتی منافقین و داعش و نظایر آنها باشد. ثانیاً شخصیت حقوقیِ آیت‌الله رئیسی در یکی از سیاسی‌ترین، جناحی‌ترین و دسته‌بندی‌ترین مناصبِ حقوقی یعنی ریاست جمهوری، مخصوصاً با روایتِ سه دهۀ اخیر بوده است. در سه‌ دهۀ اخیر، ریاست جمهوری همواره یک منصبِ سیاسی و حتی جناحی بوده و به این‌معنا همواره منصبی غیر مردمی یا کمتر‌مردمی شناخته می‌شود و از این جهت، تفاوت معناداری میان شخصیت حقوقیِ آیت‌الله رئیسی و حاج قاسم سلیمانی یا شهید حججی و نظایر آنها است. ثالثاً نحوۀ درگذشتِ شهادت‌گونه ایشان در سانحۀ تصادف بالگرد، فارغ از مبهم‌بودن و نداشتنِ اطلاعات دقیق از صحنۀ حادثه، امری طبیعی و محصول یک تصادف بسیار طبیعی است، در حالی‌که در ماجرای مربوط به حاج قاسم سلیمانی و حتی شهید حججی، هم نحوۀ وقوع حادثۀ شهادت، آشکار و عیان بوده و هم، تاثیر نیرویِ غیر طبیعی و و دخالت نیروی انسانی در کشته‌شدن در میدانِ نبرد دربارۀ آنها صادق بوده است. از این حیث، حضور گسترده و متراکم و همراه با شور و احساسات مردمیِ در ماجرای درگذشت شهادت‌گونۀ آیت‌الله رئیسی، واجد وجوه معماگونۀ بیشتری دربارۀ علت‌یابی و تحلیل این حضور است. حضوری شاید به نحوۀ سیاست‌ورزیِ آیت‌الله رئیسی در منصب ریاست‌جمهوری بازگردد و شاید مقدمات تعریف جدیدی از دولت اسلامی در شرایط انقلاب اسلامی را فراهم سازد. در یادداشت دیگری، به این مقدمات اشاره خواهد شد. https://eitaa.com/mojtamaona
انچه ک سیاستمداران در مناظره توجه نمی کنن، معناست و اینکه معنا در این فرایندها به چه نحو بازتولید می‌شود. ضدمعنا بودن پزشکیان خیلی توی ذوق می زند. توجه به معنا بدون توجه به تاریخ و جغرافیا غیرممکن است. و نسبت معنا با حقیقت وجه دیگری از معناست که انقلاب اسلامی دنبال می کند. به‌واسطه‌ی معنا، امکان تکوین انسان انقلاب اسلامی پی‌جویی می‌شود. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
چرا گفتگوی علم انسانی و علم پزشکی بسیار حیاتی است؟ علم پزشکی مدرن به واسطه مواجهه مته‌متیکال با بدن، موجب معنازدایی از بدن شده است. این امر مسیر را برای سکولاریسم و نیهیلیسم (به معنای نفی زندگی) مهیا ساخته است. به واسطه نفی معنا از بدن، و ریاضی‌وار ساختن بدن، امکان تفکیک بدن از ساحتهای مختلف زندگی ممکن شده است و ماحصل این امر،تولد بیمارستان است. بیمارستان، مکانی ایزوله از جریان زندگی است. علم پزشکی از طریق تجربه مرگ و بازتولیدی که از تجربه مرگ فراهم ساخته است، گام نهایی در سکولاریسم را ممکن ساخته است. این تجربه برای‌مان در کرونا خیلی ملموس شد. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
فضیلت شهادت تفسیر دیگری از مواجهه با مرگ در نوع خاص آن، یعنی شهادت، می توان اندیشید. در این مواجهه، شهید در تلاش است که در نقطه آری گفتن به زندگی بایستد، و این نقطه‌ای است سرشار ازتناقض، که باید درنگ‌ کرد و با عجله تفسیر نکرد. سرشار از تناقض، چون از سویی در تلاش است که به زندگی آری بگوید و در مسیر حرکت جوهری پیش برود، و از سویی در مواجهه با مرگ قرار دارد، درنگ در تفسیر آن هم به همین لحاظ است. در این درنگ دوباره به مرگ باید توجه کرد که آیا مرگ،نفی زندگی است؟ ملاصدرا در اسفار، مرگ را به رفتن از نحوه‌ای به نحوه‌ای دیگر تفسیر کرده است. لذا عبور و رفتن در معنای مرگ حضور دارد. زندگی هم که با تغییر و حرکت عجین است، در تغییر و حرکت نیز رفتن و عبور از نحوه‌ای به نحوه‌ی دیگر وجود دارد. از این رو، زندگی با مرگ عجین است. این تجربه‌ی شدن و رفتن و عبور در مرگ و زندگی حضور دارد. منتها در این شدن، دو نوع از شدن رقم می‌خورد، نوعی که تنها نفی است و نوع دیگر،عبور و شدن‌ی است که بالیدن زندگی است در نحو حقیقی آن است. شهادت نیز می تواند با هر یک از این دو نوع عجین باشد، برخی در نفی مقدس موهوم ایستادند، چون در بزنگاه‌های زندگی، از درک آن لحظه عاجز ماندند و این ستوه از درک لحظه، به نفی آن مبدل شد. و در نفی به استقبال مرگ رفتند. این نوع را می‌توان شهادت موهوم نامید. اما در نحوه ی دیگر از شهادت،تلاش می کند که لحظه را سریان داده و لحظات مختلف را با آن عجین کنند. در این سریان، لحظات دیگر هم به آن رنگ و بو درمیایند. در اینجا لحظه کش پیدا کرده و لحظات دیگر را سمت و سوی جدیدی می دهد. شهادت جریان جدیدی از فرم‌دهی زندگی را در دل خود می‌آورد که لحظات مختلف را به آن لحظه شهادت گره می‌زند. و این معنای حقیقی شهادت است. فضیلت شهادت در این است که لحظات متنوع را در آستانه‌ی نسبت جدیدی قرار می‌دهد. این نیروی جدیدی است که شهادت با خود در فرم دهی زندگی آزاد کرده و لحظات مختلف را فرم می‌دهد. شهادت سید مقاومت نیز نیروی جدیدی را در آن لحظه شهادت آزاد کرد،لحظه‌ای که کش پیدا کرده است و لحظات دیگر را در آستانه‌ی نسبت جدید قرار داده است. برخی با نوستالژی گذشته و تقدس‌سازی موهوم، در تلاش اند که سایه گذشته را در اکنون فرافکنی کنند و یا با فرافکنی‌های مختلف در تلاش است که سدی در راه این آستانگی ایجاد کرده و مسیر دیگری را ممکن سازند. اما شهادت شهید سید حسن نصرالله، امکان‌های جدیدی را در فرم‌دهی زندگی ممکن ساخته است که راه خود را طی خواهد کرد و تحلیلهای حاصل از تلاش مذبوحانه را در خود حل خواهد کرد. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
هدایت شده از مجتمعنا
کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و إن لم یشأ لم یفعل انتشار و شهرت کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» از مرحوم دکتر فیرحی، در اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد، همزمان با رواج استفادۀ پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی از اشکال و صورت های مختلف تحلیل گفتمان (فوکو، لاکلا و موفه، فرکلاف و ...) بود. با این حال کار مرحوم فیرحی، از این جهت شهرت یافت که با تحلیل گفتمان به تحلیل دانش سیاسی صدر اسلام و دورۀ تمدن اسلامی پرداخته بود و مفهوم «قدرت» را در معنای فوکویی به کار گرفته بود. در جریان تصویب طرح نامه رسالۀ دکتری که مرحوم فیرحی نیز داور آن طرح نامه بود و راهنمایی آن را دکتر حمید پارسانیا پذیرفته بودند، با نقدهای جدیِ استاد راهنما و همچنین دومین داور طرح نامه، دکتر حسین کچویان نسبت به بهره گیری از این روش در مراجعه به سنت اسلامی گذشته مواجه شدم. عمدۀ استدلال بر این بود که تحلیل گفتمان، واجد مولفه هایی است که بکارگیری آن در مطالعۀ سنت اسلامی، موجب بدفهمی آن خواهد شد. «قدرت» و «تاریخیت» مهمترین این مولفه ها بود، اما بعدها مسئلۀ «زبان» نیز برای خودم اهمیت یافت. ماحصل آن طرح نامه آن شد که به پیشنهاد استاد راهنما، از روش شناسی بنیادین استفاده کردم و آن را با بهره گیری از آثار فارابی، در بخش روش شناسی رساله، پروراندم. روش شناسی بنیادین، علیرغم آنکه کوشیده است نقصان های روش های مدرن، مخصوصاً دربارۀ جایگاه حقایق نفس الامری در تکوین نظریه های علمی را در کنار بسترهای تاریخی و اجتماعی آن توضیح دهد، اما در توضیح مولفه های قدرت، تاریخیت و زبان که تبارشناسی بر آنها متکی است، نقصان هایی دارد.
هدایت شده از مجتمعنا
از همان زمان، سعی داشتم تا این نقصان را با تقید به منطق این روش شناسی دنبال کرده و تا حد مقدور مرتفع سازم. ابتدا در مقالۀ «جایگاه زبان در علم مدنی فارابی» سعی کردم با تطبیق میان «علم اللسان» اولین علم در کتاب احصاء العلوم فارابی، این مسئله را تا حدی دنبال کنم؛ هرچند صورتِ کامل تر آن را در حینِ تحصیل کلاس اسفار ملاصدرا که توسط دکتر پارسانیا ارائه می شود، در ذیل بحث «فی تحصیل مفهوم التکلم» که به صورت مجازی دنبال می کنم، یافتم. با این حال در اواخر جلد ششم، در بحث «فی قدرته تعالی» بحث از قدرت را نیز دنبال کردم و ماحصل آن، مقالۀ پیوست، شد. دراین مقاله سعی کرده ام با نظر به دو مولفۀ «قدرت» و «تاریخیت»، امکان های روش شناسی بنیادین را بسط دهم. قطعاً هم محدودیت های قالب مقاله و هم نقصان های معرفتی نویسنده، در ضعف های این کار دیده می شود؛ اما با نظر به نیاز مبرم اهل تحقیق و دانشجویان به «روش» در تحقیقات علوم اجتماعی، ناگزیر از مکتوب کردن آن بودم تا با دریافت نقدهای اهل نظر و دوستانِ جان، این مسیر تکمیل شود. شایان ذکر است مقالات و پارساهایی که با بهره گیری از روش شناسی بنیادین نوشته شده اند، زیادند، اما از میان آنها مقاله دکتر مهدی سلطانی، بر سمت و سوی نوشتن این مقاله موثر بوده اند.