✍️ کار برای زندگی، نه زندگی برای کار!
👤سالها پیش حاکمی به یکی از #فرمانده هانش گفت:
مقدار سرزمینهایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید.
❗️همان طور که انتظار میرفت، اسبسوار به #سرعت برای طیکردن هرچه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد.
💥او با سرعت شروع کرد به تاختن و با شلاقزدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن میتاخت و میتاخت.
⚡️حتی وقتی گرسنه و خسته بود، متوقف نمیشد، چون میخواست تا جایی که امکان داشت سرزمینهای بیشتری را طی کند.
🥀وقتی مناطق قابلتوجهی را طی کرده بود و به نقطهای رسید که از شدت #خستگی و گرسنگی و فشارهای ناشی از سفر طولانیمدت داشت میمرد، از خودش پرسید:
❓چرا خودم را مجبور کردم تا سخت #تلاش کنم و این مقدار زمین را بپیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب #خاک برای دفنکردنم نیاز دارم.
✅این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت سخت تلاش میکنیم و از #سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود، غفلت میکنیم تا با زیباییها و سرگرمیهای اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم.
✅وقتی به گذشته نگاه میکنیم متوجه میشویم که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم، اما نمیتوان #آب رفته را به جوی بازگرداند.
✅زندگی فقط پول درآوردن نیست. #زندگی فقط کار نیست بلکه کار برای امرارمعاش است تا بتوان از زیباییها و لذتهای زندگی بهرهمند شد و استفاده کرد.
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
✍️ فرصتها چون ابر در گذرند!
👨مرد جوانی در آرزوی #ازدواج با دختر کشاورزی بود.
🧑🌾کشاورز گفت:
برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم، اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری، من #دخترم را به تو خواهم داد.
👱♂مرد قبول کرد. در #طویله اولی که بزرگترین بود، باز شد. باورکردنی نبود، 🐮بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود.
😡گاو با سم به زمین میکوبید و بهطرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا #گاو از مرتع گذشت.
🐮دومین در طویله که کوچکتر بود، باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با #سرعت حرکت کرد.
👱♂جوان پیش خودش گفت:
منطق میگوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش #جنگیدن ندارد.
🐮سومین در طویله هم باز شد و همانطور که #فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
😌پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد، اما متوجه شد گاو دم ندارد.
📝 #زندگی پر از ارزشهای دستیافتنی است اما اگر به آنها اجازه ردشدن بدهیم ممکن است دیگر هیچوقت نصیبمان نشود، پس سعی کن همیشه اولین شانس را دریابی.
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
✍️ کار برای زندگی، نه زندگی برای کار!
👤سالها پیش حاکمی به یکی از #فرمانده هانش گفت:
مقدار سرزمینهایی را که با اسبش طی کند به او خواهد بخشید.
❗️همان طور که انتظار میرفت، اسبسوار به #سرعت برای طیکردن هرچه بیشتر سرزمینها سوار بر اسب شد.
💥او با سرعت شروع کرد به تاختن و با شلاقزدن به اسبش با آخرین سرعت ممکن میتاخت و میتاخت.
⚡️حتی وقتی گرسنه و خسته بود، متوقف نمیشد، چون میخواست تا جایی که امکان داشت سرزمینهای بیشتری را طی کند.
🥀وقتی مناطق قابلتوجهی را طی کرده بود و به نقطهای رسید که از شدت #خستگی و گرسنگی و فشارهای ناشی از سفر طولانیمدت داشت میمرد، از خودش پرسید:
❓چرا خودم را مجبور کردم تا سخت #تلاش کنم و این مقدار زمین را بپیمایم؟ در حالی که در حال مردن هستم و تنها به یک وجب #خاک برای دفنکردنم نیاز دارم.
✅این داستان شبیه سفر زندگی خودمان است. برای به دست آوردن ثروت سخت تلاش میکنیم و از #سلامتی و زمانی که باید برای خانواده صرف شود، غفلت میکنیم تا با زیباییها و سرگرمیهای اطرافمان که دوست داریم، مشغول باشیم.
✅وقتی به گذشته نگاه میکنیم متوجه میشویم که هیچگاه به این مقدار احتیاج نداشتیم، اما نمیتوان #آب رفته را به جوی بازگرداند.
✅زندگی فقط پول درآوردن نیست. #زندگی فقط کار نیست بلکه کار برای امرارمعاش است تا بتوان از زیباییها و لذتهای زندگی بهرهمند شد و استفاده کرد.
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
✍️ فرصتها چون ابر در گذرند!
👨مرد جوانی در آرزوی #ازدواج با دختر کشاورزی بود.
🧑🌾کشاورز گفت:
برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم، اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری، من #دخترم را به تو خواهم داد.
👱♂مرد قبول کرد. در #طویله اولی که بزرگترین بود، باز شد. باورکردنی نبود، 🐮بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود.
😡گاو با سم به زمین میکوبید و بهطرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا #گاو از مرتع گذشت.
🐮دومین در طویله که کوچکتر بود، باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با #سرعت حرکت کرد.
👱♂جوان پیش خودش گفت:
منطق میگوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش #جنگیدن ندارد.
🐮سومین در طویله هم باز شد و همانطور که #فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
😌پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد، اما متوجه شد گاو دم ندارد.
📝 #زندگی پر از ارزشهای دستیافتنی است اما اگر به آنها اجازه ردشدن بدهیم ممکن است دیگر هیچوقت نصیبمان نشود، پس سعی کن همیشه اولین شانس را دریابی.
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7