فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پرسش_و_پاسخ
#پاسخ_کاربران
👤🖋شاید همراه نبودن همسرشون باشه
👤🖋شایدچون دوربرش شلوغهست
فرصتفکرکردندرموردموارد استرس زا
رانداشتهباشدویاحتیبهخودش
(منظورازخودشتوهمهمواردخانوادگی)
ویااینکهبهاوندرجهازنظرمعنوی رسیده
کهخداروزیرسانهست
ویاخانوادهشلوغسریهسفرههستند
اونعشقودرورهمیباعثمیشود
کهتمرکزرویدورهمیباشد
🖋 #پاسخ استاد سید علیرضا واعظ موسوی
🔸️درود به نکات خوبی اشاره کردید
یقینا هر پُر بچه ای ، خوش خلق و با روحیه نیست
و یقینا هر کم بچه ای ، پر تنش و بیمار!
ولی دارم به یک فرمول عمده میرسم که عمدتا پر بچه ها ، روحیه مادر بهتره
🔸️نکته مهم بعدی اینه که
دورهمی گرفتن های خانوادگی یکی از فاکتور های مهم سلامت شخصیت است
در اسلام هم صله ارحام و رسیدگی به والدین بابت همین سلامت روانی، توصیه شده
که گفته شده طول عمر میاره!
#مشاور #مشاوره #خانواده_کم_جمعیت #خانواده_پر_جمعیت #تفاوت
#بحران_پیری #بحران_جمعیت
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#داستان ۱
🟣تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد.تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند.به طور اتفاقی در خانهای را زد.دختر جوان و زیبایی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا،فقط یک لیوان آب درخواست کرد.دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت:«چقدر باید به شما بپردازم؟»دختر پاسخ داد:«چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت:«پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری میکنم.»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز،متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.دکتر جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد.در اولین نگاه او را شناخت...
#بخشش #تلنگر #حکایت
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#داستان ۲
...او تمام تلاش خود را برای نجات جان بیمارش کرد.سر انجام پس از یک تلاش طولانی،زن از بیمارستان مرخص شد.آن روز آخرین روز بستری بیمار بود؛بنا به درخواست دکتر کلیه هزینه درمانی پرداخت شده بود.دکتردرون پاکتی برای او دست نوشته ای گذاشته بود.زن آن پاکت را باز کرد.چند کلمه روی آن نوشته شده بود:«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»
#حکایت #تلنگر #بخشش
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🖋الامام الباقر (ع):
🔸️مَن یَصحَب صَاحِبَ السَّوءِ لاَیسلَم وَ مَن یَدخُل مَدَاخِل السَّوءِ یُتَّهَم وَ مَن لاَیملِک لِسَانَهُ یَندَم
🔹️هرکه بادوست بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هرکه به مکانهای بد در آید، آماج تهمت می شود، و هرکه گفتار خود را مهار نکند پشیمان گردد.
#سخن_بزرگان #دوست #همنشین #بد #گفتار #مهار_کردن #تهمت #پشیمانی #مکان
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🔵عوامل ذلت و خواری
#حکمت
🖋امام علی (علیه السلام):
🔸️ أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.
🔹️و درود خدا بر او، فرمود: آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده، و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى ارزش كرده است.
📚 #حکمت ۲
#سخن_بزرگان #امیر_کلام #نهج_البلاغه #طمع #زبان #راز #ذلت #خواری #بی_ارزش
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🟣خودت دست بکار شو!
🔸️کسی که اعتقاد دارد دیگران باید مشکلاتش را حل کنند
همانند کسی است که برای گذر از رودخانه منتظر است تا آب آن خشک شود . . .
خودت دست بکار شو!
#انرژی_مثبت #سخن_بزرگان #جملات_انگیزشی #دیگران #مشکلات #حل #رودخانه
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📣🛎توجه🛎📣
#اطلاعیه
🔸️موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس ، امروز( ۱۹ اسفند) اقدام به برگزاری "کارگاه آموزشی شخصیت شناسی و ازدواج"خواهد کرد
🔸️سخنران :
👤استاد سید علیرضا واعظ موسوی
🔹️سرفصل ها:
خود را بهتر بشناسیم
من و ازدواج
من و بهترین گزینه
انتخاب درست و آینده ساز
ملاک های انتخاب همسر
ترسیم چشم انداز زندگی
و..
🔹️متقاضیان لطفا با شماره های زیر👇 تماس حاصل فرمایند
۰۵۱۳۸۳۸۳۰۶۳
.۹۳۳۱۹۱۵۸۹۳
با تشکر🙏🌸
#ظرفیت_محدود
#ازدواج
#مشهد
#خواهران
🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🔵نه گفتن یک هنر است ،نه گفتن های امروز، کلید موفقیت های فردا است!
🖋استاد سید علیرضا واعظ موسوی
🔸️خانم دانشجو،برای همه دوستاش کارهای علمی را کمک میکنه.از کارهای خودش مانده و داره ۹ ترمه میشه!!
پ.ن: مهارت «نه» گفتن را یاد بگیرید. هر جواب مثبتی،احسان و نیکی نیست!!
#مشاور #مشاوره #مهارت #نه_گفتن
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
✍دفتر نشر موسسه ققنوس
🖋️انجام امور تهیه و تولید کتب و مقالات
(صفر تا ۱۰۰)
▪️تایپ
▪️ویراستاری: ادبی و حرفه
ای(تنظیم ارجاعات،تکمیل متن و...)
▪️مشاور در زمینه تالیف: مقالات مجلات علمی پژوهشی و پایاننامه
▪️صفحه آرایی و طراحی جلد
◾گرافیک
▪️اخذ مجوز
▪️چاپ
🔹️جهت مشورت و ثبت سفارش
لطفا با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید
۰۹۰۲۱۳۰۶۸۷۲
۰۵۱۳۸۳۸۳۰۶۳
آقای مشهدی
با تشکر 🙏🌸
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#خاطرات_شما ۱
🔸️پیشدانشگاهی ما داخل یکی از محلههای قدیمی تهران بود. داخل یک کوچه باریک و بلند، که سرتاسر اون بخاطر ساخت و ساز داربست زده بودن. تقریباً هر روز بعد از آخرین کلاس، ما دخترا به صورت یک اکیپ ۶ یا ۷ نفره از مدرسه خارج میشدیم. بیرون اومدن ما هم خودش داستانی بود برای شوخی و تنه زدن به همدیگه و کوبیده شدن تو دیوار!
یه ۱۵۰ متری که قدم میزدیم یا بهتره بگم به همدیگه پشت پا میزدیم میرسیدیم به خیابون اصلی. البته اگر تا رسیدن به سر کوچه مورد عنایت ناظم قرار نمیگرفتیم. همینجا برای شفاف سازی باید بگم ناظم اون سال ما خیلی بیاخلاق بود. تا جایی که یه بار مادرم (با اینکه همیشه سعی میکرد جلوی بچه هاش به مسئولین مدرسه احترام بذاره)، نتونست خودش رو کنترل کنه و جلوی همه گفت ایشون خودش نیاز به تربیت داره! و اینجا بود که اولین اعتراض مشترک من و مادرم شکل گرفت که این موضوع اصلا به این داستان ربط نداشت!
خلاصه رسیدیم به سر کوچه و خیابون اصلی که سرتاسر پیاده روش داربست بود. اما ما همچنان سعی میکردیم کنار همدیگه باشیم و لابلای داربست ها رو پوشش بدیم!
یک روز که درحال...
#داستان
@alimiriart
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#خاطرات_شما ۲
...حرف زدن با همدیگه بودیم، دوتا آقاپسر که به نظر میومد هم سن و سال ما باشن داشتن از روبرو، از لابلای داربست ها به سمت ما میومدن.
یکیشون داشت صحبت می کرد و دیگری به حرفاش گوش میکرد. از اقبال بدش چند نفری از ما به سمت روبرو که اون دونفر میومدن داشتیم نگاه میکردیم و تمام و کمال شاهد آنچه بودیم که رخ داد.
اونی که داشت صحبت می کرد عینک به چشماش بود و به دوستش نگاه میکرد. توی دست چپش یه کلاسور داشت که با دستش به قفسه سینه اش چسبونده بود. اون موقع ها داشتن کلاسور به این شکل در دست مد بود و بعنوان نماد درس خون یا خوش تیپ بودن استفاده میشد و البته بعضی وقت ها هم نمادهای دیگه ای داشت که… بگذریم!
آقا پسر خوشتیپ و درس خونمون تمام حواسش به سمت دوستش بود و همینطور تمرکز داشت روی حرفایی که داشت میزد.
در همین حال ناگهان گونه سمت چپ صورتش محکم به داربست برخورد کرد و عینکش افتاد ولی این مهم نبود! مهم این بود چون داشت حرف میزد با برخورد صورتش به داربست، زبونش از تو دهنش با حجم زیادی از آب دهن زد بیرون!
یعنی ما داشتیم میمردیم از خنده البته چند نفرمون هم چون خیلی خانم بودیم سعی کردیم برای اینکه به آقای خوش تیپ برنخوره صرفا یه لبخند بزنیم و با دور شدن از محل حادثه منفجر بشیم از خنده. دوستش از ما بدتر بود یه جوری میخندید که باید با کاردک از کف پیاده رو جمعش میکردن!
از همین تریبون برای سلامتی آقاپسر دعا میکنم!🤚😬
#داستان
@alimiriart
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#حکایت ۱
🟣عاقبت ترس از مرگ!
🔸️در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند.یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند!برای همین سکهای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد.قرعه به نام همسایه دوم افتاد.پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قویترین سمی که داشت را خرید و به همسایهاش داد تا بخورد.همسایه دوم سم را سرکشید و به خانهاش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض.
همینکه به خانه رسید،ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معدهاش تخلیه و تمیز شد،به اتاق رفت و خوابید.صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایهاش رفت و گفت:من جان سالم به در بردم،حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد.خدمتکارانش را هم صدا کرد وبه آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه از صبح تا شب مواد سم را میکوبد.با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند درست میکردند فکر میکرد...
#داستان #تلنگر #ترس #تبعات #روحیه #مغلوب_شدن #استرس #بیماری
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7