11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.
میخونیم با هم به نیابت از جمیع اموات مومنین هدیه به امام رضا علیه السلام به نیت تعجیل در فرج مولامون
May 11
سلام همداستانهای عزیز
انشاالله عزاداریها و توسلهای دوماههتون مورد قبول خداوند واقع شده باشه
انشاالله به یمن قدوم پیامبر عزیزمون همهی دلها پر از شادی و آرامش باشه.
روز و روزگارتون پیامبری🌷🌸🌷🌸🌷🌸
@pichakeghalam
اِیپَناهِبیپَناهیکهبهشُماپَناهآوَرده...
.
نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا
ما پناهِ کسی هستیم که به ما پناه آوَرَد...
ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا و عِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا
و نور هستيم براى آن كه از ما روشنی طلب کند...
مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى
هر کس ما را دوست داشته باشد در مراتب بالا با ما خواهد بود🌷
#امامحسنعسگری
#پدرجوانامامزمانِما
@pichakeghalam
هدایت شده از مجله قلمــداران
عیدهها ولی دقت کردید چند وقته هر عیدی میشه غم بالا میزنه؟
یتیمی اینجوریه دیگه..
کسی بزنه زیر گوشت یاد بزرگترت میوفتی..
دست نوازش بکشند روی سرت یاد بزرگترت میوفتی..
بری وسط عروسی و شادی حسرت بودن بزرگترت رو میخوری..
توی مسیر سکندری بری، میگی کاش بزرگترم بود بلندم میکرد..
ما خیلی وقته بی سر و صاحاب ول شدیم وسط بیابون..
هر چقدرم بقیه حواسمون رو با بازی و قاقالیلی پرت کنند باز وقتی که دورمون خلوت شه یک دلتنگی عجیب میاد سر وقتمون. کز میکنه بیخ گلو.. سینه تنگ میشه..
آره دورت بگردم.. یتیم بودن اینطوریه..
✍ف.مقیمی
#یتیم_عصر_حاضر
#منجی
#یا_صاحبالزمان
#پیامبر_مهربانی
هدایت شده از چند جرعه با من بخوان
رنگیترین سیاه
توی کلاس ردیف چهارم نشستهام. لیلا میز جلوی من است.
سر برمیگرداند.لبخند میزند. او هم مثل من عاشق نقاشی کردن است.
:_آوردیشون؟
مداد رنگیهایم را میگوید. قرار گذاشتهایم باهم نقاشی کنیم. هفتهی پیش بابا برایم خرید. پارسال که همه نمرههایم خیلیخوب شد بابا قولش را داد. سیوشش رنگ جعبه فلزی.
سرتکان میدهم.
:_آره
صبح دلتویدلم نبود زودتر بیایم مدرسه و به لیلا نشانشان دهم. مادر اما مثل من خوشحال نبود، یک جوری بود که من نمیفهمیدم. نه مثل هر سال از زیر قرآن ردم کرد، نه بوسیدم. تندتند یک لقمه نان و پنیر پیچید و چپاند توی کیفم.
:_زود راه بیوفت روز اولی دیر نرسی،ظهر اگه اومدی من نبودم برو خونهی لیلا.
صدایش انگار میلرزید.
مامان سعیده و سارا آمد دنبالش.تا مرا دید اشکش را پاک کرد. مادر چادر انداخت سرش و از خانه زد بیرون.
جلوی آینه لبهی مقنعهام را مرتب کردم.
گوشهی لبهام کش آمد بالا. نقاشیهام را که بابا زده دیوار خانه از توی آینه پیدا بود. بابا عاشق نقاشی و رنگها است. مامان میگوید از بس طفلک سر کار سیاهی دیده.
با صدای ضربهی در همه میایستیم. خانم معلم وارد کلاس میشود. مانتو و شلوار طوسی پوشیده. اسمش را روی تخته مینویسند. [ خانم ریاحی ]
وقتی میخندد روی لپش چال میافتاد مثل بابا. مامان میگوید این قشنگترین خنده دنیاست.
حالا نوبت بچههاست. باید بایستیم و خودمان را معرفی کنیم، بعد هم شغل پدرهامان را بگوییم.
:_اجازه خانوم زهرا آزادگر، شغل بابامون هم نونواست.
:_اجازه خانوم سعیده محمدی، بابای ما کارگر معدنه
:_اجازه خانم سارا محمدی، ما با سعیده دوقلوییم
:_اجازه، لیلا شریفی بابای ما راننده است.
حالا نوبت من است.بلند می شوم. لبخند می زنم:
:_ اجازه خانم پروانه پور مهر، بابای ماهم کارگر معدنه.
نمیدانم چرا خانم معلم دیگر لبخند نمیزند.
🖊شکوهی
#بابانانداد
#باباجانداد
#حادثهمعدن_طبس_تسلیت
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط یک بوسه برای غرق شدن در رحمت خداوند🌱
فقط یک بوسه...قبل از اینکه دیر بشه💔
@pichakeghalam