❌جواب مسابقه چهره شناسی
شیر زن گیلان غربی فرنگیس (نرگس)حیدرپور هست تندیس هم در بوستان شیرین کرمانشاه هستش.
فردای روزی که روستاشون توسط رژیم بعث به اشغال در آمده او بهمراه پدر برای برداشتن نان و آذوقه به روستا برمیگرده. موقع برگشت برای احتیاط یک تبر برمیداره در مسیر با دو عراقی بعثی مواجه میشن و چون روز قبل کلی از نزدیکان این بانو را شهید کرده بودند ایشان بی درنگ یک بعثی رو به درک واصل کرده و دومی را اسیر میکند و با تجهیزات به رزمندگان اسلام تحویل میدن.
🍃⃟꯭░꯭🌱#پیک_خانواده_برتر ۱
🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👏تخفیف ویژه به دختران عضو کانال پیک خانواده :
باشگاه آموزش رزمی ویژه بانوان
مربی : سرکار خانم استاد ساعی
ادمین .. کد 12
آدرس باشگاه: ارومیه روبروی بیمارستان سید الشهدا خیابان صمد زاده کوی
@mahdiyeh_saei_313
تلفن تماس
۰۹۱۴۹۳۴۱۲۱۸
🍃⃟꯭░꯭🌱#پیک_خانواده_برتر
🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah
@amooketabi عموکتابی068-GhavitarinGhorbagheBerke-www.MaryamNashiba.Com.mp3
زمان:
حجم:
2.24M
#قصه_صوتی
💠 قوی ترین قورباغه برکه🐸
🔻موضوع: بهانه گیری
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
🍃⃟꯭░꯭🌱#پیک_خانواده_برتر
🍃⃟꯭░꯭🌱@piek_khanewadah
۹
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍃🌸🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷🌸🍃
🍃🏕🕊❣زندگی موسیقیِ گنجشکهاست...
🍃🏕🕊❣زندگی باغِ تماشای خداست...
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
#پیک_خانواده
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر خونه یک حرم 🥺💚
#دکتر_سعید_عزیزی
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
#پیک_خانواده
تکرار قسمت پایانی سریال تانک خوران حتما ببینید از شبکه سه
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
نمیدانیم الان این بچهها کجا هستند
و چه میکنند؛ اما چقدر زیبا زندگی کردند،
خواب و خوراکشان هم خاص بود و با
این دنیایی که ما ساختیم بسیار متفاوت؛
فعالیت هایشان هم خاصتر ؛
به قول شهید «مجید ابوطالبی»
سعی کنید که یک صدم آنها فعالیت کنید.
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
#پیک_خانواده
داستان دنباله دارپیک خانواده
#تجربه_ازدواج_من
میکشیدنش پای چوبه ی دار...
صدای جیغ التماس مامنیر و دایی همه تو گوشم میپیچد و خودم روی زمین افتاده بودم و تموم شد برادرم قصاص شد...
مامنیر جیغ میزد:
- خدیجه خانم منو عزادار نکن تو خودت پسر از دست دادی با من نکن ترو به خدا نکن پسرامون باهم یه روزی دوست بودن
نفسم بالا نمیاومد و اشک میریختم و خدیجه خانمم اشک میریخت و زمزمه کرد:
- پسر بزرگم رضایت نمیده وگرنه من بخشیدم
پسر بزرگش کسی بود که حتی نمیخواست مارو ببینه و اینبار من جیغ زدم:
- التماستون میکنم قسمتون میدم هر کاری بگید میکنم ترو خدا راضیش کنید
چشمامو بستم و هق زدم و همون موقع صدای بم مردی به گوشم رسید:
- مامان واسه چی اومدی پیش اینا؟ اومدی خانواده قاتل پسرتو ببینی هان؟
نفرت تو صداش موج میزد و چشم باز کردم، مردی قد بلند و هیکلی که جا افتاده بود و مادرشو سمت دیگری هدایت میکرد و صدای خدیجه خانم و شنیدم:
-پسرم بگذر به خدا با مرگ یکی دیگه دلمون آروم نمیگیره
هیچی نگفت، منم نفهمیدم چیکار کردم به یک باره بلند شدم و دویدم سمتش و افتادم به پای همون مرد، چادرم کنارم افتاد و با عجز تمام زجه زدم و از ته دلم التماس کردم:
- آقا ترو خدا آقا التماست میکنم برادرم بچگی کرده حماقت کرده ترو خدا پشیمونه قسمت میدم کلفتیتو میکنم تا آخر عمر تا آخر عمر بندگیتو میکنم... ببین خودت مادر داری نذار مادر من داغ ببینه مردونگی کن
برگشت و تو چشمام زل زد، چشماش سیاه بود و من ادامه دادم و نالیدم:
- خواهش میکنم خواهش میکنم
خم شد و صورت به صورتم لب زد:
-منم داداشمو دوست داشتم پس میفهمی دردمو؟
- با مرگ برادر من چی درست میشه؟
بغض مردونه ای کرد اما چشماش پر نفرت شد:
- دل آتیش گرفتم آروم میشه... من برای این خانواده فقط بردار بزرگتر نبودم دختر خانم، من پدر بودم واسه اینا من بزرگ کردم همون پسری که کردید زیر خاک میفهمی؟
دستی زیر چشمام کشیدم و سر انداختم پایین:
- میخوای قلب مارو به آتیش بکشی بکش اما آتیش با آتیش خاموش نمیشه بدتر گر میگیره... قلبت بعد امروز خاموش نمیشه فقط بیشتر گر میگیره باور کن
سکوت کرد و نگاه آوردم بالا، روی صورتش قطره اشکی نشسته بود و خیره ی من بود و به یک باره ایستاد و چند لحظه نگاهم کرد و حرفی که زد باعث شد مو تو تنم سیخ بشه:
- من رضایت میدم اما به شرط
من تورو میبرم با خودم که این قلب آتیش گرفترو آروم کنی اکه تونستی که چه بها اگه نه من قلبتو آتیش میزنم
خدیجه خانم با بهت به پسرش نگاه کرد و با لب های لرزون زمزمه کردم:
- نمیفهمم
- خونبس! قبوله دیگه؟
چادر سیاه، لباس سیاه، لبی که پوست پوست شده بود و چشمایی که از زور گریه باز نمیشد.
از زندان مستقیم رفتیم عقدم کرد و حالا توی خونشون هستم!
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
#پیک_خانواده