مساله خیلی از جوانان، نداشتنِ اطلاعات نیست. بلکه فقدان قدرت تحلیل است. اینکه ما مشکل اقتصادی داریم یک موضوع است؛ اما اینکه قدرت فهم مسائل و ریشه این مشکلات را نداشته باشیم مساله دیگری است. از یک طرف با کمال سادگی ادعا می کنند که زمان شاه تورم نبود؛ ولی وقتی اعتراف خود شاه را می گذارید می گوید صد رحمت به او که صادق بود!!! بالاخره زمان شاه تورم بود یا نبود؟
از یک طرف، نسبت به مهاجران افغانی شاکی هستند که چرا در کشور حضور دارند و از طرف دیگر، ساماندهی آنها را به اسم اعطای تابعیت ایرانی به مهاجران افغانی، جا می زنند و حاضر نیستند در غیر از چارچوبِ مورد نظر خود، این ساماندهی را درک کنند.
از یک طرف، می گویند باید همه مهاجران افغانی از کشور خارج شوند و از طرف دیگر، حاضر نیستند همان کارهای خدماتی و کارگری و دیگر مشاغل خاص را که آنها انجام می دهند بر عهده بگیرند! آیا حاضر هستند کارگر ساختمانی شوند و سیمان و آجر روی هم بگذارند؟!
جوانی که هیچ هنری ندارد جز تکنیک های دریبل زدن در PS و ... چگونه دم از اخراج همه مهاجران افغانی می زند؟
حال این گونه افراد که فهم چنین مسائلی عاجزند چگونه می توانند ساختار حکمرانی در ایران را فهم کنند؟ آیا می توان برای آنها روند تبدیل یک نظر به لایجه و سپس تصویب آن در مجلس و بعد تایید و عدم تایید در شورای نگهبان و در نهایت مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای او توضیح داد؟
درد آنجاست که فقط این جوانان نیستند که اینگونه فانتزی فکر می کنند و حرف می زنند؛ بلکه بزرگانِ آنها هم متاسفانه اینگونه شده اند. مثلا پدربزرگ یکی از این جوانان برای نوه اش تعریف کرده که زمان شاه، ماشین های ژاندارمری، تک تک مغازه ها را چک می کردند تا تورم بی مورد و بی جا، اتفاق نیفتد!!!!
گویا کشور در زمان شاه، بر اساس رویکردهای اقتصاد کمونیستی اداره می شده!!!!!!!!
از همه اینها بگذریم، قدرتِ بی حد و حصر این افراد در تمسخر و ریشخند زدن هست.
شما برترین استدلالها و واقعیت ها را جلوی روی او قرار بده، بیشترین تمسخر را حواله ات می کنند.
و البته این تمسخر ها نکته جدیدی نیست
در قرآن، از تمسخر و ریشخند کفار نسبت به پیامبران کلی یاد شده به گونه ای که پیامبران به شدت ناراحت می شدند و خداوند به آنها دلداری می داد.
از اینها بگذریم
آنچه برای ایران - و نه جمهوری اسلامی - خطر دارد همین کوته بینی و کوته فکری جوانانی است که قدرت تحلیل از آنها سلب شده. اگر جمهوری اسلامی هم نباشد باز هم این گرفتاری برای جامعه ایرانی وجود دارد؛ زیرا قوام و هستیِ یک جامعه به افرادش است و اگر افراد، اینگونه بسیط و سطحی، تحلیل کنند با جامعه ای مواجه خواهیم بود که به عهد عتیق تعلق دارد و هر نوع استثمار و استعماری را می پذیرد.
برخی دوستان درباره نام کانال یعنی عنوان «پیر پالان دوز» سوالاتی داشتند. برخی توصیه کردند تا نام دیگری برگزینم. برخی وجه انتخاب این نام را پرسیدند و ...
البته پیر پالان دوز را اکثرا می شناسند و حداقل با یک جستجوی ساده در اینترنت، قابل شناسایی است.
عارفی است از سده هفتم یا هشتم هجری قمری که در محدوده حرم مطهر امام رضا علیه آلاف التحیة و السلام مدفون است. مقبره و بارگاهی دارد.
اما چرا این نام را انتخاب کردم:
بنده روحیه نوستالوژیک زیادی دارم. خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ام از ذهنم نمی رود. یکی از زیباترین لحظاتی که هیچگاه از خاطرم پاک نمی شود جدّ مادری ام است یعنی مرحوم محمد رحیمی اول. با اینکه در دهه اول زندگی ام با وی مانوس بودم و در هشت سالگی ایشان را از دست دادم ولی آن زندگی ساده و بی پیرایه و سنتی در ذهنم ماندگار شد. یکی از لحظاتی که اصلا یادم نمی رود این است که یک روز دست مرا گرفت و به حرم امام رضا علیه آلاف التحیة و السلام برد. در بین راه مقبره ای دیدم از او پرسیدم این قبر کیست؟ با صدایی دلنشین تر از هر آوازی، به من گفت «قبر پیر پالان دوز» است.
نمی دانم چرا ولی هیچگاه آن صدا از ذهنم پاک نمی شود. شاید من یک بار هم سر قبر این عارف حاضر نشدم ولی آن خاطره همیشه در ذهنم هست.
اما چرا این اسم را انتخاب کردم و اسم دیگری که وجهِ تبیینی و ... دارد را برنگزیدم:
من از آن دسته آدمهایی نیستم که مطالب خودم را در قالب ارشاد و راهنمایی و توصیه، به مخاطب منتقل کنم. در حوزه های علمیه هم شاهد هستیم که عنوان کتابها نوعا اینگونه است:
کفایة الاصول: یعنی همین کتاب برای علم اصول کافی است
نهایة الدرایة: یعنی آخر فهم و اندیشه که ورای آن چیز دیگری یافت نمی شود.
ارشاد العقول: راهنمای عقل ها
مصباح الاصول: چراغ اصول
منتهی الدرایة: آخر فهم و ...
اما برخی کتابهای دیگر هم هست که عنوانهای ارشادی و تبیینی ندارند:
بحوث فی علم الاصول: مباحثی در علم اصول
مباحث الاصول: بحثهای اصولی
الرسائل: نامه ها
المکاسب: خرید و فروش و ...
در کانالهای ایتایی هم همین رویه را مشاهده می کنید. نوعا اسم کانال ها یک سوگیری هدایتی و ارشادی دارند مانند بیداری ملت، بینا شو، جهاد تبیین، روشنگری و ....
من نخواستم اسم این کانال، وجهی از ارشاد و تبیین داشته باشد. خواستم مخاطب بدون چنین حسی، مطالب این کانال را بخواند.
آنچه به ذهنم رسید که شاید کمتر در ذهن کسی باشد همین عنوان پیر پالان دوز بود.
May 11
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خط انقلاب را از متحجرین جدا کنید!
ــــــــــــــــــــــــ
حجتالاسلام والمسلمین قنبریان:
انقلاب_اسلامی از ابتدای شکلگیری، با دو رقیب گفتمانی روبرو بوده: جریان تحجر و جریان غربگرایی.
در مقابل آنها انقلاب اسلامی با یک حرف نو روی کار آمد. این حرف نو جمع بین ارزشهای الهی و اراده مردم بود. یعنی هم اسلام، هم مردم. یعنی جمهوری اسلامی؛
اما ملاحظهکاری با جریان تحجر در این چند دهه، باعث شده حرف متحجرین به عنوان حرف انقلاب اسلامی قالب شود! یعنی ما الان نمیتوانیم دقیقاً بگوییم درباره زن و حجاب، دیدگاه انقلاب اسلامی کدام است و حرف متحجرین کدام؟!
نخواستیم حرف انقلاب را از هم لباسیهای خودمان متمایز کنیم، بگوییم مطهری و بهشتی و طالقانی و خمینی اینجوری میاندیشیدند اما فلانیها الان دارند جور دیگهای میاندیشند. پای هم نوشته شدیم!
وقتی اینجا قفل شد واضح است که درِ غربگرایی باز میشود؛ و هر کسی فکر میکند همین راه درست است؛ چیزی که الان با آن مواجه هستیم.
@ShabakeTabligh
☑️ @m_ghanbarian
حتما از محتوای مذاکرات قطر، مطلع هستید
فقط یک نکته اضافه کنم
با دقت در مفاد مذاکرات، تمام مطالبه های طرف آمریکایی و اسرائیلی، واضح و مشخص و عینی و کمّی است و قابل سنجش و اندازه گیری است
اما تمام وعده هایی که میدهند کیفی و موکول به آینده است و البته تفسیر پذیر و تاویل بردار.
قشنگ مثل مذاکرات برجام.
آنجا هم مطالبات طرف غربی از ایران، واضح و مشخص و قابل راستی آزمایی بود
اما وعده هایی که به ایران دادند حالت تعلیقی و موکول به آینده داشت و تفسیرهای متعددی را بر می تافت
در ضمن حواستان به «آرزو بدری» هم باشد
نکند تبدیل به یک «مهسا امینی» دیگر شود.
اطلاع رسانی سریع و شفافیت حداکثری و مراقبت های بالا.
به ویژه آنکه در آستانه انتقام خون شهید هنیه هستیم
صادقانه بگم
راه گفتگو بین ما و برخی از جوانان و حتی بزرگسالان کاملا بسته است.
هیچ راهی برای به تفاهم رسیدن وجود ندارد. گویا چیزی به اسم گفتگو وجود ندارد و هر چه هست مسابقه برای بردن جلوی جمع هست. قبول کنیم فرهنگ گفتگو نه تنها ضعیف شده بلکه وجود ندارد. گفتگو آدابی دارد. اول اینکه پای حرف یکدیگر بنشینیم و به حرف هم گوش دهیم. حرف یکدیگر را فهم کنیم؛ تحلیل کنیم. به یک نقطه اشتراک برسیم و برای ادامه گفتگو باید بر اساس همان نقطه اشتراک حرکت کنیم. مثلا بگوییم معیار حق و باطل قرآن باشد. اصلا معیار حق و باطل تاریخ باشد. یا معیار، عقل و استدلال عقلی باشد. باید هر دو طرف یک فهم مشترک از این معیار داشته باشیم.
حال فرض کنید با جوانی گفتگو می کنید که قرآن را قبول ندارد. تاریخ را از کف اینستاگرام گرفته. قرآن را قبول ندارد. راه گفتگو بسته است. فقط جدل و مراء هست که عقل انسان را خراب می کند.
هر چقدر بین ایران و اسراییل گفتگو محال است بین ما مردم هم - البته برخی از ما - گفتگو محال شده. فکری برای این معضل کنیم.
آداب گفتگو و تمرین گفتگو مهمتر از نان شب است
در رابطه با مساله گفتگو نکته ای به ذهنم رسید
در میان دو طیف اصول گرا و اصلاح طلب و یا انقلابی و غیر انقلابی و یا هر دو گانه ای که به ذهن می رسد افرادی هستند که می توان با آنها به گفتگو نشست.
فارغ از اینکه این افراد چه کسانی هستند من پیشنهاد می کنم سعید جلیلی، از همین الآن با برخی از افراد طیف مقابل که برای رای نیاوردنِ او تلاش ستودنی کردند در این چهار سال حتما ارتباط بگیرد.
البته جلیلی و ظریف، مثل دو قطب منفی آهن ربا هستند که به شدت به یکدیگر آلرژی دارند. حداقل ظریف که اینگونه است.
آقای جلیلی متهم است به عدم درک مشکلات کشور و اینکه انسان بسته ای است و متاسفانه انگ های طالبانی هم به طرفداران ایشان زدند.
پیشنهاد می کنم سعید جلیلی با برخی افراد مثل سعید لیلاز حتما گفتگوهای مفصلی داشته باشد.
حتی اگر می تواند با محسن هاشمی رفسنجانی و یا افرادی همچون سید عباس صالحی باب گفتگو و مباحثه را باز کند.
در انتها پیشنهاد می کنم آیت الله صدیقی با سعید لیلاز بابت حرفی که سعید لیلاز درباره ماجرای آقای صدیقی زد گفتگوی حضوری داشته باشد. سعید لیلاز حرف نامربوطی زد و در بستر فضای مجازی منتشر شد. سعید لیلاز آدم قابل گفتگویی است. هر چند سلایق و علایق متفاوتی با اصول گرایان داشته باشد ولی حاضر است حرف طرف مقابل را بشنود.
حتما آیت الله صدیقی، با سعید لیلاز گفتگویی داشته باشد و در مورد ادعای سعید لیلاز با یکدیگر حرف بزنند.
به پدرام سلطانی کار نداریم که کیست و از کجا آمده. مهم نیست. مهم نکته ی دیگری است که حاکی از خائن بودن او دارد و نشان می دهد دشمن دختران و پسران است و نه دوستِ آنها.
مشکل اصلی دختران و پسران، اکنون چیست؟ یافتن یک شغل مناسب با استعدادهای خود و سر و سامان دادن به یک زندگی معقول به همراه امید به آینده. اولویت اول و ضروریِ دختران و پسران، ازدواج و تشکیل خانواده و تامین سر پناهی مناسب با شأن خود و نیز داشتن یک شغل و درآمدی معقول است.
حال در چنین وضعیتی، اگر کسی بگوید امید من به دختران و پسرانی است که شجاعانه در حال مبارزه برای پس گرفتن سبک پوشش خود هستند بدانید خائن است. چون نیاز اصلی و ضروری جوان را تحریف کرده و آنها را به سمت و سویی هدایت می کند که واقعا ضرورت نخست زندگیِ آنها نیست. شما فرض کنید همه دختران و پسران، در شیوه پوشش و سبک زندگیِ خود آزاد باشند. آیا مساله آنها حل شده و دیگر مشکلی نخواهند داشت؟
اینجاست که می توان فهمید امثال پدرام سلطانی، دنبالِ تحقق ماموریتهایی هستند که زندگی جوانان را تباه کرده و آرزوی دشمنانِ ایران - و نه لزوما دشمنانِ جمهوری اسلامی ایران - را محقق می کند.
کاری که امثال سلطانی می کند مانند این است که یک بیمار اورژانسی به خاطر ترکیدن کیسه آپاندیس وارد بیمارستان می شود ولی دکتر به جای اینکه وی را سریعا به اتاق عمل ببرد با او در مورد رنگ چشمهای او و اینکه بهتر است چه رنگی باشد سخن می گوید.
اگر این دکتر، نادان است سلطانی هم ...
اگر این دکتر، دشمن است سلطانی هم ...
اگر این دکتر، خائن است سلطانی هم ...