eitaa logo
پیش نیاز های ازدواج💘
669 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
58 فایل
💐 آموزش و معرفی کامل پیش نیاز های ازدواج 💥برای یک ازدواج موفق💥 ♥️ آرامش پیش روی شماست ♥️ با ما از انتخاب خود مطمئن باشید😉 👇مشاوره مجازی @admin_paatogh
مشاهده در ایتا
دانلود
🚶جوانے نزد شیخے آمد و از او پرسيد: 😔 من كم سنے هستم اما آرزو هاے بزرگے دارم و نميتوانم خود را از كردن دختران جوان منع كنم، چـاره ام چـيست❓ ⚱ شیخ نيز كوزه اے پر از شير بہ او داد و توصيہ كرد كہ كوزه را بہ سلامت بہ جاے معینے ببرد و هيچ چيز از نريزد... 👊 و از یکے از شاگردانش نیز درخواست كرد او را همراهے كند واگر یک قطره از شير را ريخت جلوے همہ او را حسابے كتڪ بزند❗️ 👌 جوان نيز شير را بہ سلامت بہ مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت❗️ وقتي شیخ از او پرسيد چند را در سر راهت ديدے❓ 😌 جوان جواب داد هيچ، فقط بہ فكر آن بودم كہ شير را نريزم كہ مبادا جلوي مردم كتڪ بخورم و در نزد آنہا خـوار و خفيف شوم... 🌸 شیخ هم گفت: اين انسان مؤمن است كہ هميشه را ناظر بر كارهايش ميبيند 🌸 🚫 وحواسش را جمع میکند تا آبرویش نزد خداوند نریزد.
✍دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.» بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی 😊زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش👂 می‌دی، می‌تونی یک مشت 👊شکلات 🍬به‌عنوان جایزه🛍 برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها🍬 خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو 🍬🍭🍬بردار.» 💥دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها🍬🍭🍬 را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده‌ای ☺️کودکانه گفت: «آخه مشت👊 شما از مشت👊 من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت👊 خدا از مشت👊 آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است.!. ‌ 🎖 @FOTROSEMALAK انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است
روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد . خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن .. پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت . پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیر م چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! عاقلان را ای کافیست.... 🎖 @FOTROSEMALAK انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 📝 عجیبی از لطف ❌ گناهکاران حتما ببینند... 👤 حاج حسن (جامانده های محرم و صفر ببینند...) 📌 🎖 @FOTROSEMALAK کپی یا انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است