eitaa logo
پیشانی‌نوشت
405 دنبال‌کننده
64 عکس
23 ویدیو
6 فایل
💠 اشعار عاطفه جعفری 🔻و شعر "پیشانی نوشتِ" من است...
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه عرشِ خدا گرمِ اختلاطش بود فرشته تشنه ی یک جرعه ارتباطش بود به جز نگاهِ حسینش پی چه بود؟ بهشت؟! بهشت باغچه ی کوچکِ حیاطش بود همیشه "حمد" به لب داشت، مَدّ نام حسین در امتداد دو تا واژه ی صراطش بود اگر کنار برادر تبسّمی هم داشت هزار بغضِ زبان بسته در نشاطش بود نخواست جان بدهد تا علم به دوشش هست اگر شکست سرش، حکمِ احتیاطش بود کریمه بود ولی از شما چه پنهان که پس از حسین فقط آه در بساطش بود... https://eitaa.com/joinchat/959971746Cec7af54c26
هدایت شده از yosefpoor.ir
همیشه عرشِ خدا گرمِ اختلاطش بود فرشته تشنه ی یک جرعه ارتباطش بود به جز نگاهِ حسینش پی چه بود؟ بهشت؟! بهشت باغچه ی کوچکِ حیاطش بود همیشه "حمد" به لب داشت، مَدّ نام حسین در امتداد دو تا واژه ی صراطش بود اگر کنار برادر تبسّمی هم داشت هزار بغضِ زبان بسته در نشاطش بود نخواست جان بدهد تا علم به دوشش هست اگر شکست سرش، حکمِ احتیاطش بود کریمه بود ولی از شما چه پنهان که پس از حسین فقط آه در بساطش بود... https://eitaa.com/m_yousofpoor
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
آن روز چقدر آسمان زیبا بود باران امید، هر کران پیدا بود شب، کفش نپوشیده فراری شد و رفت خورشید هنوز در هواپیما بود https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
هدایت شده از yosefpoor.ir
لاله روئیده‌ست از خون شهیدان هر کنار شیعیان را یک به یک کشتند در https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از yosefpoor.ir
کنج غم، یک دل انگشت نما مانده و من خیره ماندیم به هم، کولۀ وامانده و من اربعین است و ورق می‌زنم اندوهم را خاطرات سفر کرب و بلا مانده و من بختم از رخت عزا در نظرم تیره‌تر است ورطۀ هجر تو و رخت عزا مانده و من خانه‌ام موکبِ تنهاییِ یک جامانده‌ست حسرتِ چای در آن حال و هوا مانده و من نیستم شکر خدا یکّه در این شهر غریب که دو پای خجل و دستِ دعا مانده و من به نیابت قدمی کاش کسی بردارد همه رفتند، به غیر از منِ جا مانده و من اربعین است و نشستم وسط گوهرشاد خادم صحنِ غریب الغربا مانده و من... روضه می‌خوانم از او، آه از او یابنَ شبیب! روضه‌ای در دل این صحن و سرا مانده و من وای از آن ظهر بلاخیز که می‌گفت حسین بین میدان، سرِ تسلیم قضا مانده و من اکبرم رفت...جوانان بنی هاشم! آه تکه های تن او مانده، عبا مانده و من • کپی تنها با ذکر منبع مجاز است 👇 https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از yosefpoor.ir
دل من به مهرِ ماهی شده گرم و دیده روشن که برای دیدن او، کشد آفتاب گردن ره مدحتش ندانم، غزلی مگر بخوانم که نشسته خود به جانم، نه غزل؛ میِ مطمطن «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» نرسد به درک نامت قلم هزار چون من شود از رطب لبالب، لب باغبان شباشب اگر از علی بگوید به صنوبرِ سترون هله تشنه حقیقت! نفسی برآر دستی به شراب متّقینش که روایتی‌ست متقن «دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین» قدمی بنه به کویی که کلیم نشنود «لَن» «نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت» به مقام طور ایمن منم آن کلیمِ الکن شدم آن زمان دچارش که سرود شهریارش «برو ای گدای مسکین، درِ خانۀ علی زن» به ضریح او رسیدی نظری به حال ما کن که دخیلِ آه خود را زده‌ام گره به آهن به علی بگو غمت را نه به خلقِ بی مدارا «چه خوش است شهریارا! غم دل به دوست گفتن» 🥇برگزیده بخش ویژه جایزه ادبی شهریار ۱۴۰۳ / تبریز https://eitaa.com/yosefpoor_ir
هدایت شده از yosefpoor.ir
📌نماز جمعۀ شبی که بیم سرک می‌کشید از روزن شبی که خواب ترور دیده بود اهریمن شبی که موج خبر، روی دیده داغ گذاشت شبی چنان که کم از لیله المبیت نداشت شبِ خدا نکندها، شبِ خطر، شبِ آه شبی که با دل ما تا سحر نیامد راه شبی که هرچه تفال به خواجۀ شیراز «خداش در همه حال از بلا...» میامد باز سپیده سرزد و تکلیف ماه روشن شد گذشت شام و تنورِ پگاه روشن شد به رغم خواب و خیال رسانه‌های دروغ شلوغ بود مصلای روز جمعه، شلوغ بدا به شعر نگوید از آن قیام اگر از آن نماز شهامت، از آن امام اگر امام جامعه اینبار خواند اقامۀ عصر بگو، بخوان، بنویس از نماز جمعۀ نصر بگو که زود رسید او و رفت خیلی دیر رجز نخواند و درآمد ز شش جهت تکبیر میان خطبۀ او دیده‌اند هر دو جناح سلاح تکیه به او می‌زند نه او به سلاح! رسید آنکه جهان از صلابتش مات است که گفت پاسخ ما کمترین مجازات است که مانده کاری و ای دشمنان خواب زده! نمی‌شویم در انجام آن شتاب زده قسم به یوسفِ در خاک و خون تپیدۀ شام که حذف می‌شود این گرگ، گرگِ خون آشام بناست آخرِ این قصّه را رقم بزنیم زدیم، لازم باشد دوباره هم بزنیم! نشان قطعی پیروزی است در این راه قسم به وعده صادق، به جاءَ نصرالله عزاست می‌گویم زانچه بر سرم رفته‌ست عزاست، مایۀ فخرم، برادرم رفته‌ست عزاست لیک امید آفرین عزا، چه عزا؟ عزای درس دهنده، عزای عاشورا سخن خلاصه کنم در کمال ناچاری تمام گشت نماز، آن نمازِ بیداری دل_ این حسینه را_ وقف صحبتش کردم فدای دست کشیدن به تربتش گردم مرا ببخش برادر اطاله یافت کلام همین بس است بگویم برای حسن ختام: به ترجمان وقار و شکوه نزدیک اند خوشا به مردم تهران، به کوه نزدیک اند! https://eitaa.com/yosefpoor_ir
از شوق رسیدنت، کما فی‌السابق تقویم زمستان زده‌ام شد عاشق گیسوی تو روی شال سبز افتاده‌است، یلدا وسط بهار؟ جلّ الخالق! دوری تو را بهانه کردن خوب است شکوه ز غم زمانه کردن خوب است از دیده به جای اشک، خون می‌گریم یلداست...انار دانه کردن خوب است ای کاش به سمت ما دری بگشایی دیوار کشیده دورمان، تنهایی ای صبح امید ما زمستانی‌ها! یلدا چه قدَر صبر کند می‌آیی؟
هدایت شده از yosefpoor.ir
تکیه به کسی نکرده در این میدان بر پای خود ایستاده تا آخر جان جانم به فدای اقتدارش، فرمود: نیروی نیابتی ندارد ایران https://eitaa.com/yosefpoor_ir