eitaa logo
پیشکسوتان جهاد وشهادت بندرانزلی
170 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
8.9هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد حسین حمزه در ۱۵ اسفند ۱۳۶۵ مصادف با پنج رجب ۱۴۰۷ هجری قمری چشم به جهان گشود. محمدحسین در شرایطی به دنیا آمد که دو دایی شهید و یک عموی اسیر در دست بعثیان خاطراتش را رقم می زد. پدرش پاسدار، رزمنده و جانباز؛ مادرش، خواهر دو شهید که همین امر باعث شد تا همراه با فرهنگ ایثار و شهادت رشد کند. مراحل تحصیل را تا دیپلم به پایان رسانید سپس به کسوت لباس سبز قامتان پرافتخار سپاه درآمد. شهید محمدحسین علاقه شدیدی به مسائل نظامی داشت؛ آخرین مدل سلاح های سبک و سنگین دنیا را از اینترنت دریافت می کرد و با مهندسی معکوس با پیچیدگی آنها آشنا می شد و در صورت ضرورت در بسیج و تداوم آموزش سپاه تدریس می کرد؛ کم کم شایستگی خودش را نشان داد تا لیاقت استادی آموزش سلاح های پیشرفته و به روز را دریافت کرد. در میادین مختلف و مراسم و یادبودها حاضر بود؛ در یادواره شهدا، عضو فعال و مبتکر؛ در یادمانهای دفاع مقدس، در مراسم اعتکاف در ساخت و ساز مسجد و حسینیه و ... خلاصه هرجا که احساس می کرد آنجا را با حضورش پر می کرد؛ چه مسائل نظامی، چه فرهنگی یا اجتماعی و عبادی و خانوادگی و ... در سال ۱۳۸۶ با خانواده ای مذهبی و پاسدار از نسل سادات شهرستان طالقان، روستای اورازان ازدواج کرد. دو عموی همسرش بنام های سید حسن و حسین میرنوراللهی به شهادت رسیده بودند. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای محمدمحسن و زینب است؛ و یک مسافر در راه که دیگر چهره پدر را ندید. محمدحسین عاشق ولایت بود؛ حضور همیشگی چفیه بر دوشش نشان از همرنگی با مقام معظم رهبری داشت. با دیدن شرایط خاص سیستان و بلوچستان دوبار به ماموریت داوطلبانه به آن مناطق رفت و سپس برای کمک به مدافعان حرم به سوریه اعزام شد. بار اول در سال ۹۴ به مدت ۳ ماه در سوریه حضور داشت اما در بازگشت به وطن ، بدون همرزم شهیدش، محمد طحان، کاملا در نقطه غیرت و قدرت ادامه راه شهدا قرار گرفت. برای بار دوم هم داوطلبانه، عازم منطقه حلب سوریه شد و مسئولیت فرماندهی گروهان را در خط پدافندی به عهده گرفته بود که سرانجام در صبح پنج شنبه ۲۶ فروردین۱۳۹۵ مصادف با ۶رجب (سالروز ایام ولادتش به قمری) ساعت ۸:۳۰ بر اثر اصابت گلوله ۱۰۶ دشمن، به آسمان پرواز کرد و به خیل عظیم شهیدان پیوست.
: محمد قنبریان در سال ١٣٥٠ در خانواده ای مذهبی در شهرستان شاهرود متولد شد. پدر او شاغل در آموزش و پرورش و مادرش خانه دار بود. از ٢٢ سالگی وارد بانک صادرات گردید. وی برادر ٢ شهید است. سردار احمد قنبریان فرمانده سپاه گنبد کاووس که در سال ٥٨ در پی درگیری با منافقین در گنبد به شهادت رسیده و پیکرش به عنوان اولین شهید شهر شاهرود تشییع شد و دومین برادر وی نیز در سال ٦١ در منطقه رقابیه به جمع رزمندگان مفقودالاثر پیوست». 🔹مصاحبه ای کوتاه با شهید محمد قنبریان: «محمد در آرزوی شهادت و حضور در عرصه جانبازی بود تا ادامه دهنده راه برادران شهید خود باشد. وی به مجرد اینکه متوجه شد در سوریه زمینه مجاهدت، حراست و دفاع از حریم حضرت زینب (سلام الله علیها) فراهم است، زمزمه رفتن سر داد تا بالاخره رضایت مادرشان را به دست آورد و بنده نیز قادر نبودم در برابر انتخاب ایشان در دفاع از حرم حضرت زینب(س) مخالفت کنم. می گفت نباید به دلیل داشتن همسر و فرزند یا داشتن پدر و مادر پیر و یا بهانه های دیگر، از رفتن باز ماند و معتقد بود که اگر مسایل دنیوی را بهانه کنیم، پس چه کسی باید از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند؟» «محمد قنبریان از جمله مردان آسمانی متعهد این مرز و بوم بود که درسفارش و وصیت به اطرافیان و ٢ فرزند خود در نگاهداری از ارزش های اسلامی و انقلابی، همیشه بر نماز اول وقت اصرار داشت و بر حرمت خون شهدا و پاسداشت از زحمات آنها تاکید می کرد .خصیصه بارز او دستگیری از نیازمندان بود و این امر را به فرزندان خود نیز سفارش می نمود. همچنین از دیگر ویژگی های مهم ایشان می‌توان به خواندن نماز صبح در مسجد محل اشاره کرد.» شهید محمد قنبریان در فروردین ماه سال 95 جهت دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) از طرف گردان پیاده بسیج علی بن ابیطالب(علیه السلام) سرخه و تیپ 12 قائم آل محمد(عج) استان سمنان به سوریه اعزام و در جریان عملیاتی در منطقه خناسر در اطراف شهر حلب به شهادت رسید که پیکر مطهرش پس از دوسال و چند ماه به آغوش وطن باز گشت.
محمّدمهدی خادم الشریعه فرزند محمّد صادق؛ اولین سردار خراسان بود که جمعه ۱ خرداد ۱۳۳۷ ه.ش. در شهرستان سرخس در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد؛ او دوران ابتدایی را در سرخس به پایان برد و جهت ادامه تحصیل به مشهد عزیمت کرد. مادر شهید درباره قبل از تولد او می‏ گوید: «به کربلا رفته بودیم. باردار بودم. در حرم امام حسین(علیه السلام) اوّلین تکان کودکم را احساس کردم و همسرم را از موضوع آگاه کردم؛ او زیر گنبد سیدالشهداء(علیه السلام) دست به دعا برداشت و از خدا خواست، فرزندمان را از موالیان ائمه قرار دهد.» پدر شهید می‏ گوید:« در روز سوم تولدش بیمار شد. از عوارض بیماریش عطش سیری ناپذیرش بود؛ هیچ چیز نمی ‏توانست تشنگی او را رفع کند. من با دیدن بی‏ قراری فرزندم، به یاد تشنگی شهدای کربلا افتادم و سخت گریه کردم؛ به فاصله کوتاهی پسرم شفا یافت و از آن رنج جانکاه نجات پیدا کرد.» برادرش می گوید :«محمّدمهدی هنوز شش سال بیشتر نداشت که به بیماری فلج اطفال دچار شد .در آن زمان هر کس به این بیماری دچار می شد یا به طور کلی فلج می شد یا پاهایش به شدّت معیوب می شد . بعد از بیماری محمّد مهدی ، +پدرم دائم به حرم می رفت و نذر و نیاز می کرد تا این که برادرم شفا گرفت و به طور کامل سلامتی اش را به دست آورد به طوری که همه از این موضوع شگفت زده شده شدند.» یک روز یکی از روحانیان برجسته ی مشهد به خانه ما آمد و به محض این که چشمش به محمّدمهدی افتاد روبه به پدرم گفت :« هوای این پسر را داشته باش که از بندگان خوب خداست ». 🇮🇷