eitaa logo
• خونه پیشولیا •
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
709 ویدیو
1 فایل
یه خونه نقلی با حیاط کوچولو برای پیشولیا🍀🐈‍⬛✨ https://daigo.ir/secret/918326197 https://harfeto.timefriend.net/17291831908421
مشاهده در ایتا
دانلود
بچها جون چنتا آهنگ شاد برایم در ناشناس میفرستید؟
• خونه پیشولیا •
__
غازک و دوستش آلوچه🤌.
• خونه پیشولیا •
غازک و دوستش آلوچه🤌.
وقتی حوصلت سر می‌ره و فقط یه چی می‌کشی;
• خونه پیشولیا •
-حمید معصومی نژاد، رررررم🎤.
واقعتیش تبلیغ مورد علاقه اینروزامه، در عین زیبایی، خلاقیت داره تا مخاطب رو بنشونه جلوی تلویزیون و ببینه. استفاده از یه چیز نوستالژی که حالا همه باهاش خاطره دارن.
معمولا اگر خواننده ای رو هم دوست داشته باشم، با تمام اهنگاش حال نمیکنم ولی متوجه شدم که عرفان طهماسبی این‌جوری نیست و تمام اهنگاشو بلدم.
لعنت بر اوقاتی که زیبایی رو به گرم بودن ترجیح میدم.
ولی من هنوز باورم نمیشه که پاییز داره تموم میشه!
خب بریم امروز رو قشنگ بسازیم.
دارم یه تجربه جدید رو امتحان میکنم، خودم نمی‌دونم خوب دارم پیش میرم یا نه، نیاز دارم نظر بگیرم بابتش😭.
ببینید من اصلا حال و حوصله خوشگل بودن ندارم، نباید کلا به این قسمت بپردازم که در ادامه خودمم برم رو مخ خودم.
اینم از " آخ تو شب یلدای منی" بنده🤌.
• خونه پیشولیا •
اینم از " آخ تو شب یلدای منی" بنده🤌.
دلم برا این بزغاله هی تنگ میشه و غصم میاد که داره بزرگ میشه. امشب کلی برامون رقصید، با هم بازی کردیم، کلی چیزی خوردیم، توت فرنگی رو کیکمو خورد، یه دقیقه بیشتر شیرینی زندگیم بود، دوسش دارم.
• خونه پیشولیا •
به نام آفریننده‌ تو _عزیزِ نزدیک و دل‌خواسته، سلام. مرا ببخشید که از آخرین مکاتبه‌ام روزگاری طولانی گذشته است. حالتان چگونه است؟ شنیده‌ام در آن روز که زمستان به دیارتان پای نهاد و چشم‌انتظاری‌تان به پایان رسید، حیاتی نو یافته‌اید. باید شکایت زمستان را نزد شما بیاورم. او به من وعده داده بود که در بازگشت، این نامه را به دستتان برساند، اما گویا مرا از یاد برد و شتابناک، از شوق دیدار شما، زودتر از موعد به خانه‌تان شتافت. به او بگویید که تنها به‌خاطر شما، او را عفو می‌کنم و کدورت دل را به فراموشی می‌سپارم. اینک، اگر از این سخنان بگذریم، میلادتان را تهنیت می‌گویم. دیرزمانی منتظر این روز بودم تا از اسرار ناگفته با شما سخن بگویم. این بار را برای شکرگزاری از وجودتان برگزیده‌ام. روزهای دشواری را پشت سر نهادیم، روزهایی که گاه تا مرز پایان گام می‌زدیم و بازمی‌گشتیم. روزهایی که اگر وجود شما نبود، شاید اکنون من نیز در اینجا نبودم. به‌یاد دارید در نامه‌های پیشین چه گفتم؟ امید. بله، شما همان تجسم امید هستید؛ همان نَفَس دوباره در دل‌های خسته و همان خنده‌های بلند پس از باران اشک. شما رنگ سبزی هستید که بر دیوارهای دلم نقش بسته‌اید و از حزن و تیرگی آن کاسته‌اید. این روزهای سخت همچنان در پیش‌اند، حتی دشوارتر از پیش، و من گویی بی‌رمق‌تر از همیشه. اما گرمای دستی که در دستانم احساس می‌کنم، همان نوری است که ظلمتم را روشنا می‌بخشد. دستانتان را به مهر می‌فشارم و بار دیگر از جا برمی‌خیزم. اطمینان دارم که هر چه در این مسیر رخ دهد، شما را در کنار خود دارم. این حضور، انگیزه‌ای است که مرا به اندیشیدن به ادامه راه ترغیب می‌کند. قدردان از این حضور جاودانه‌تان و از دستان گرمتان که همیشه در یاری من هستند. دوست عزیز و گران‌مایه، سخنان بسیاری هست که در دل مانده، اما مجال اندک است. در این لحظات واپسین، تقاضایی دارم: لطفاً خرسند باشید. در ادامه این مسیر، قلبتان را از هر غباری پاک کنید و چونان کودکی که به تازگی پای به جهان گذاشته، سالی نو را آغاز کنید. این سال را به لبخند و شیرینی مزین کنید. یک سال دیگر به عمرتان افزوده شد و آرزوهایتان با شما رشد کرده‌اند. بال‌هایی به آرزوهایتان دهید و همراه آن‌ها به اوج پرواز کنید. در این سال، سربلند و بی‌تعلل به گذشته، نگاهی بلند به افق آینده داشته باشید و آن را به شکوه بسازید. واپسین کلامم همچون همیشه، برای شما شکیبایی است و ایمانی ژرف؛ ایمانی به آن‌که شما را برای ما چنین سبز و زنده آفریده است. -دوست دار شما، رفیق کوچکتان.