🌹 شهید جهاد مغنیه 🌹
دفعه اولی که جهاد را دیدم با دوستانش به مشهد آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند آمدند کنارم. او چهره مرا از جلسات مداحی که دیده بود میشناخت و به خاطر علاقه اش به اهل بیت و عزاداری به سبک جوانان ایرانی مداحی های مرا دیده و شنیده بود. آن دیدار خیلی به طول نیانجامید. یادم می آید که موقع رفتن از من خواست حتما سفری به لبنان داشته باشم. میگفت جوانان لبنانی بسیار با ایرانی ها علاقمندند به خصوص نسبت به حزب الهی ها.
این دیدار گذشت تا اینکه او برای آخرین بار حدودا دو ماه مانده بود به شروع ماه محرم به ایران آمده بود. یکی از دوستانش که می دانست من در فلان تاریخ در حرم خواهم بود هماهنگ کرده بودند که همدیگر را ببینیم.
آن شب ما از ساعت حدودا 2 بامداد تا اذان صبح در حرم بودیم و صحبت کردیم.
در آن دیدار بود که جهاد از ارادتش به مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله برایم حرف زد و دائم میگفت می خواهم با اسرائیل مبارزه کنم. از سبک عزاداری های ما خوشش میآمد و بسیار با ارادت نسبت به سید الشهدا(ع) صحبت میکرد. میگفت اگر بشود حتما برای محرم به ایران میآیم. میگفت از مداحی محمود کریمی خوشم میآید و مداحی «اللهم الرزقنا شهادت» را که من خوانده بودم برایش جذاب بود.
شاید به نظر اغراق بیاید و اینکه حالا چون شهید شده این حرف را می زنم ولی باور کنید ذره ای از حرفهای جهاد دنیایی نبود و به راستی او لایق شهادت بود.
راوی:(سیدمجید بنی فاطمه)
https://eitaa.com/piyroo
یہ سـربـند دادھ بـود گـفٺ:
شـهید ڪہ شـدم ببندیـدش بہ سـینہ ام🙂
جـنازھ اشــ کـہ اومـد سـر نـداشتــ🕊😔
سـر بـند رو بـسـتیم بـہ سـینہ اش
روے سـربند نـوشـتہ بـود:
(انـا زائـر الـحـسـین)😭💔
#شهـیدمحسنحججے https://eitaa.com/piyroo
گاهی باید رد شد، باید گذشت؛
گاهی باید در اوج نیاز نخواست…
گاهی باید کویر شد و با همه تشنگی
منت هیچ ابری را نکشید…
گاهی برای بودن باید محو شد،
باید نیست شد…
گاهی برای بودن؛ باید نبود…
گاهی باید چترت را برداری
و رهسپار کوچه هایی شوی
که مدت هاست هیچ رهگذری
از آن عبور نکرده…
گاهی باید نباشی…
گاهی بایدخواست ازدوستان شهیدت....
ک دستم رابگیرای شهید.....
#سلام_بر_شهید_بلباسی
#سلام_بر_شهدای_بجنورد
#شهدا_شرمنده_ایم https://eitaa.com/piyroo
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️روضههای جانسوز پیادهرویاربعین
#روضه_ای_برای_خانم_ها😢
🔻جاده نجف-کربلا
#اربعین https://eitaa.com/piyroo
مهدی جان (عج)
🌼ای زیباترین فصل
فصل ظهور تو 🌸
🍁پاییز هم آمد
برگها بر سرم باریدند🍂
اما تو باز نیامدی
ای غائب از نظر!
پاییز را با ظهورتو
دوست تر می دارم
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج 🌼 https://eitaa.com/piyroo
🕊🍃🕊🍃🕊🍃
🕊🍃🕊🍃
🕊🍃
معجزه ی اذان
در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاملاً روشــن شــده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بيسيم بودم.
يك دفعه يكي از بچه ها دويد و باعجله آمد پيش من و گفت: حاجي، حاجي يه سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مي يان!
با تعجب گفتم:كجا هســتند!؟ بعد با هم به يكي از سنگرهاي مشرف به تپه رفتيم. حدود بيســت نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما مي آمدند. فوري گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حقه باشه!
لحظاتي بعد هجده عراقي كه يكي از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند. من هم از اينكه در اين محور از عراقيها اسير گرفتيم خوشحال شدم.
با خودم فكركردم که حتمًا حمله خوب بچه ها و اجراي آتش باعث ترس عراقيها و اســارت آنها شــده. بعد درجه دار عراقي را آوردم داخل سنگر.
يكي از بچه ها كه عربي بلد بود را صدا كردم.
مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو! خودش را معرفي كرد و گفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نيروهايي هستم كه روي تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط بصرهستيم كه به اين منطقه اعزام شديم.
پرسيدم: چقدر نيرو روي تپه هستند. گفت: الآن هيچي!!
چشمانم گرد شد. باتعجب گفتم: هيچي!؟
جواب داد: ما آمديم و خودمان را اســير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الآن تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟
گفت: چون نمي خواستند تسليم شوند.
تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟!
فرمانده عراقي به جاي اينكه جواب من را بدهد پرسيد: اين المؤذن؟!
اين جمله احتياج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم: مؤذن!؟
اشك در چشمانش حلقه زد. با گلويي بغض گرفته شروع به صحبت كرد
👤راوی: حسین الله کرم
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم
خاطرات و زندگینامه شهید ابراهیم هادی🌹
#سلام_بر_شهید_جاوید_الاثر_هادی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_شهدائنا
#دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
تاكيدحضرت زهرابردرك #غروب #جمعه 🌅
💠🌺حضرت فاطمه ( سلام الله علیها)شنیدم
💠 پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرمودند:
☀️اِنَّ فِى الْجُمْعَةِ لَساعَةٌ لا یُراقِبُها رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فیها خَیْرا اِلاّ اَعْطاه… وَقالَ هِىَ اِذا تَدَلّى نِصْفُ عَیْنِ الشَّمْسِ لِلْغُروبِ… وَکانَتْ فـاطِمَةُ علیهاالسلام تَقُولُ لِغُلامِها: اِصْعَدْ عَلَى الضَّرابِ ـ الظراب ـ فَاِذا رَأَیْتَ عَیْنَ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَاءَعْلِمْنى حَتّى اَدْعُوَ؛
☀️در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش #مستجاب شود
✅، و آن زمانى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد..
💠🌺حضرت فاطمه علیهاالسلام براى درک آن ساعت به خدمتکارش مى گفت:
❗️بر فراز بلندى برو و هرگاه دیدى نیمه خورشید غروب نمود مرا خبر کن ..
https://eitaa.com/piyroo
••●❥☆☆❥●•• ••●❥☆☆❥●•• •