#چادرانه🦋
-میگفت..
خواهرانعزيز،مانندزينبزندگیكنيد،حجاب
شماازخونسرخمنمهمتراست،
شمشيریاستوبهچشممنافقانميخورد..🧕🌱
#زن_عفت_افتخار
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴گزارشی از حسینیهٔ امام خمینی(ره) پیش از آغاز دیدار بسیجیان با رهبر انقلاب
🔸دیدار هزاران نفر از بسیجیان سراسر کشور با رهبر انقلاب اسلامی تا ساعتی دیگر آغاز میشود.
🔸سردار سلیمانی رئیس سازمان رئیس سازمان بسیج مستضعفی در گزارش کوتاهی از حسینیه امام خمینی درباره این دیدار سخن میگوید
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
این خط شیطنت آمیز را کور کنید!!!!!
🔹شواهد حاکی است هزینه کردن از رهبری سیاست قطعی دولت است. از اظهارات رئیس جمهور در روز رأی اعتماد به وزرا تا اظهارات اخیر سخنگوی دولت، معاون حقوقی رئیس جمهور و...
🔹اینکه افراد اظهارنظرهای رهبری در جلسات خصوصی را با هدف اعمال فشار به افکار عمومی جامعه و تصمیمگیران در سایر بخشهای حاکمیت عمومی کنند، رویهای انحرافی و فوقالعاده خطرناک است؛ به ویژه آنکه با کلیگویی، مبهمگویی و سایر تکنیکهای مغالطه، دست به تحریف معنوی نیز بزنند.
🔹واضح است جلوگیری از این تحریف و انحراف، وظیفه قطعی دفتر رهبری است.
🔹ارائه لایحه از اختیارات رئیس جمهور و دولت بوده و یقینا رهبری هیچگاه مانع استفاده دولت از اختیارات قانونیاش نشده بلکه همواره همگان را به طی فرایند قانونی توصیه کردهاند. اما معاون حقوقی رییس جمهور موضوع را به گونهای مطرح کرده که گویا رهبری با قانون مجلس مخالفند و این همان #تحریف_معنوی است.
🔹درحالیکه انتظار میرفت آقای مهدی فضائلی نسبت به چنین سوء استفادهها و تحریفهایی تذکر دهند، متاسفانه بر این امر صحه گذاشتند که قطعا و یقینا به صلاح کشور نیست.
🔹بدیهی است حضرت آقا هر موضوعی که طرح عمومی آن را به مصلحت بدانند، پشت تریبون اعلام کرده و مسئولان کشور نباید با انتساب خواستههای خود به رهبری، هزینه تصمیمات خود را به ایشان تحمیل کنند.
🔹مومنین و دلسوزان از دفتر رهبری و منتسبین آن انتظار دارند همچنان که در برخی موارد مشابه، با صراحت یک انتساب مشخص به رهبری را تکذیب کردهاند، صراحتا این خط شیطنت آمیز را نیز کور کنند
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
24.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه ای؛ هماکنون در دیدار بسیجیان: نتیجهی خودباوری، تسلیم در برابر خدا و یقین به وعده خداست.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه ای: استعمار به دنبال تحقیر ملت هاست؛ بسیج نقطه مقابل تحقیر ملی است
حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار جمع کثیری از بسیجیان سراسر کشور:
🔹سلطه گران برای اینکه بتوانند تسلط پیدا کنند باورهای ملی را دستکاری می کنند
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه ای: آمریکاییها خیال می کردند به خاطر نیاز کشور به غنیسازی ۲۰ درصد اورانیوم ایران تسلیم خواهد اساتید بسیجی آن را تولید کردند/ آمریکاییها باور نمی کردند
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنه ای:
بسیجی ایرانی یقین دارد سرانجام در یک روز رژیم صهیونیستی را قطعا از بین خواهد برد.
#محو_اسرائیل
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 حاشیههای دیدار رهبری و بسیجیان، موضوع گزارش خبرنگار صدا وسیما
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
63.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موشن_گرافیک | *از خراسان تا گلستان*
🔸 چرایی قیام خونین 5 آذر سال 1357 گرگان
#پنج_آذر
#روز_گرگان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#دست_تقدیر ۱۱ #قسمت_یازدهم 🎬: محیا با تمام شدن حرف مادرش از جا بلند شد و به سمت دیوار شیشه ای آمد،
#دست_تقدیر ۱۲
#قسمت_دوازدهم 🎬:
نماز ظهر را در حرم مطهر سیدالشهدا خواندند، رقیه حسی غیر قابل تعریف داشت مدام به ضریح مبارک چشم می دوخت و اشکهایش بی امان می ریخت، محیا که حال مادر را اینچنین دید، با دستان ظریف و کشیده اش دست مادر را در دست گرفت و گفت: اینقدر بی قراری نکن، مشکل ما هم حل می شود و بالاخره خدا یک راهی برایمان باز می کند.
رقیه همانطور که اشک چشمانش را پاک می کرد گفت: نه گریه ام برای این نیست، حسی درونی به من می گوید که انگار این آخرین باری هست که به زیارت مولایمان حسین مشرف میشوم، من...من بدون حسین و کربلا میمیرم
محیا سر مادر را در اغوش گرفت و گفت: ان شاالله که هر سال خواهیم آمد، فکر می کنم وقت رفتن است، برویم حرم علمدار کربلا هم زیارت کنیم و سپس...
رقیه از جا برخاست و همانطور که دستش را روی سینه اش گذاشته بود، دوباره سلام داد و با احترام عقب عقب آمدند تا به روی صحن رسیدند
هر دو زن درحالیکه روبنده را پایین انداخته بودند به سمت حرم حضرت عباس روانه شدند، محیا که حس کنجکاوی اش گل کرده بود به عقب برگشت و یک لحظه چشمش به دو مردی افتاد که گویا تنها کارشان در این دنیا پاییدن او و مادرش بود، سرش را برگرداند و خودش را به مادرش چسپانید و گفت: مادر هر دویشان دنبالمان هستند.
رقیه دست محیا را گرفت و گفت: نترس، آنها داخل حرم نمیایند، همانطور که قبلا نیامده بودند و با زدن این حرف وارد حرم علمدار کربلا شدند.
بعد از زیارت و راز و نیاز، با احتیاط به پشت دیوار حرم رفتند، کسی پیش رویشان نبود، ابتدا رقیه از شیار دیوار گذشت و سپس محیا، محیا در حین آمدن متوجه جاسم شد که کمی آنطرف تر کنار ماشین منتظر انان بود، رقیه دستی تکان داد و ناگهان محیا روبه رویش، کارگر هتل را دید که به آنها چشم دوخته.
محیا همانطور که قلبش به تپش افتاده بود، چادر مادر را کشید تا او را متوجه آن مرد کند.
رقیه متوجه او شد، نمی دانست چکار کند؟و جاسم که از دور شاهد قضایا بود و کاملا فهمیده بود چه شده با قدم های شمرده جلو آمد و در همین حین از داخل کوچه روبه رو جمعی که تابوت میتی را روی دست داشتند بیرون آمدند، مردها جلو می رفتند و زنان شیون کنان به دنبال آنان روان بودند.
اینها که آمدند، انگار ورق برگشت، بهترین موقعیت بود.
محیا و رقیه خودشان را داخل جمع عزادار چپاندند و محیا به پشت سر نگاه کرد و متوجه شد جاسم با آن کارگر که گویا او هم اتومبیل داشت، درگیر شده
محیا صدایش را بلند تر کرد و گفت: مامان جاسم و اون آقا دارن دعوا می کنند، خواه ناخواه اون آقا به نحوی خودش را به ما میرسونه، چکار کنیم؟!
صدای محیا در صدای گریه زنها گم شد و در یک چشم بهم زدن رقیه دست محیا را چسپید و به سمتی کشاند.
محیا روبه رو را نگاه کرد...درست است بهترین راه همین بود.
مینی بوسی می خواست حرکت کند که رقیه صدا زد: صبر کن، ما هم مسافریم و با گفتن این حرف خودشان را به مینی بوس رساندند و با سوار شدن آنها، ماشین حرکت کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی