eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
باید مثل #شهدا باشیم بچه ها اهل پل زدن بودند، نه اهل دور زدن اهل دعا بودند نه اهل ریا و ادعا اهل اخلاص بودن نه اهل اختلاس یادمون باشه روی دنیا شون پل زدن، روی عشق، همسر، فرزند، پدر و مادر و زندگے شون..... پلی از فرش دنیا تا عرش اعلا پلی از خاک تا افلاک کجایند مردان خوب خدا کجایند مردان بی ادعا کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت و حجب و حیا در چهره اش موج میزد ... وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت ؛ اگر خانمی وارد مغازه میشد ، کتابی در دست میگرفت ، سرش را بالا نمی آورد و میگفت : پدر شما جواب بدید . ( ، حاج سیّد مجتبی علمدار ) https://eitaa.com/piyroo
هـمـیـشـہ ڪـارے ڪـنـ ڪـہ اگـہ خـــدا تـو رو دیـــد خــوشـشــ بـــیـاد نــہ مــــردمـ ... شہید ابراهیم هادے #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
شہـداےمدافع حرم" با #یڪــــ تیــــر دو نشــــان زدند! هم عباس صفتــ مدافع حرم عمـہ‌ساداتــــ شدند؛ هم حسین وار #مدافع_حریم دین جد سادات #شهید_عادل_سعد #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
چادرم سیاہ ترین رنگ جهان هم ڪہ باشد باطنش رنگـ🌸ـے ست! پر از نقش حیا و عفت و پاڪ دامنی اگر تو فقط سیاهے اش رامیبینے ایراد از چادر من نیست عمیق بنگر #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🍃💠 🌹شهید محســن حججۍ: همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے #شـــــهید شد اما هیچ ڪس حواســـش نیست ڪه فـلانـے بـــرای شــهیــــد شــدن شهید بـــودن را یاد ڱرفت💕 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
هــــوا بـــاران ؛ دلـــم نـــالان ؛ ڪجایید اے سبڪ بالان ...؟ هـــواے برف ؛ دهان پر حرف ؛ شـــــھادت با شما شد صــــرف ... ! ڪجایندمردان‌بےادعا🌷 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo 🍃🌼🍃🌼🍃
زندگی نامه و خاطرات سردار شهید محمد جعفر سعیدی استان بوشهر /شهرستان دشتی ارسالی از کاربران کانال #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
زندگی نامه سرلشکر شهید محمد جعفر سعیدی: برگ، برگ زندگی کسی را می خواهیم ورق بزنیم که در طول حیاتش تمامی دغدغه اش خدمت بوده است. سه روز از تابستان سال چهل و سه هنوز نگذشته بود که در روستای احشام قائدها از توابع شهرستان دشتی خداوند محمد جعفر را به خانوده اش هدیه داد. مثل تمامی هم سن و سالانش غرق در بازی های کودکانه بود. کودکی اش با همه ی شیطنت هایش تمام شد و به مدرسه رفت. ابتدایی اش را که خواند و می خواست به یک مقطع بالات برود و رشد کند، مجبور شد به کویت سفر کند. مشکلاتی که در آن برهه ی زمانی تمامی خانواده ها با آن دست و پنجه نرم می کردند. دو سالی را در کویت کمک خرج خانواده اش بود و بعد از برگشتش به ایران کمک خرجی با کار کردنش، برای خانواده شده بود. دیپلمش را که گرفت، به نگینی در دل کویر، شهر کرمان اعزام شد. هنوز مهر پای کارت پایان خدمتش خشک نشده بود که در شرکت فرجام بوشهر شروع به کار کرد. کار در آن شرکت در همان سالهایی بود که مردم بیدار شده بودند و می خواستند یک بار و برای همیشه سلطنت شاهنشاهی، سایه ی سنگینش را از سر این کشور بردارند. محمد جعفر هم در این میان خودش را بین جمعیت می انداخت و از فریاد های بلند الله اکبر گفته تا پخش اعلامیه را انجام می داد، تا هر چند سهم اندکی در این جمع کردن بساط عیش و نوش شاهان داشته باشد. شاه رفت، و رهبری کشور به دست امام خمینی بود، محمد جعفر گوش و چشمش به صحبت های رهبری بود، فقط منتظر یک اعلام یا یک دستور از طرف ایشان بود. وقتی فرمان بسیج مستضعفین را شنید، خودش جزء اولین نفراتی بود که لبیک گفت و جوانان هم سن و سال خودش را هم جذب بسیج می کرد. کم کم فعالیت های فرهنگ ی اش را شروع کرد. از نماز جماعت گرفته تا برگزاری دعای کمیل و ندبه. هر روز بر تعداد شرکت کنندگان در مساجد و پایگاه های بسیج اضافه می شد. تا اینکه صدایی از جنگ به گوش تک تک ایرانیان می خورد. صدام هوس کشور گشایی اش گل کرده بود. اما جوانانی چون محمد جعفر مگر اجازه ی چنین هوسی را به صدام می دادند. تقویم روز شمار سال را نشان می داد که حکم فرماندهی سپاه بندر ریگ برای محمد جعفر آمد. دو سالی را در این جبهه خدمت کرد تا اینکه فر ماندهی جزیره ی خارک را به ایشان دادند. یک منطقه ی جنگی، اما محمد جعفر نیروهایی نیروهایش را در شرایط سخت تربیت کرده بود و آنها را به مناطق دیگر هم برای جنگیدن می فرستاد. جزیره ی خارک سنگر بعدی محمد جعفر بود. او مردان این دیار را به خوبی می شناخت و می دانست که در شجاعت و مردانگی حرف اول را می زنند. سپاه دشتی بعد از خارک محل خدمت محمد جعفر بود. در حین مسولیت هایی که قبول می کرد، چندین مرتبه به جبهه های غرب و جنوب اعزام شد. یک مرتبه تا مرز شهادت رفت اتومبیلش مورد حمله ی ضد انقلاب قرار گرفت، اما خداوند تقدیر او را به گونه ای دیگر نوشته بود. بندر زیبای گناوه محل بعدی خدمت محمد جعفر بود. آخرین مسولیت محمدجعفر که ختم به شهادتش شد معاون تیپ 13 امیرالمومنین(ع) بود. تقدیر محمد جعفر را در عملیات کربلای چهار نوشته بودند که در آن عملیات سال شصت و پنج آسمان نشین شود. خانواده و دوستان و همرزمان او ده سال تمام چشم انتظاری کشیدند تا اینکه پیکر مطهرش در سال هفتاد و پنج به شهر و دیارش بازگشت. و در گلزار شهدای گناوه محلی شد برای دیدار دوستان و آشنایانش. https://eitaa.com/piyroo
خاطرات سردار شهيد محمد جعفر سعیدی: عنوان خاطره : بچه ها بايد آمادگي پيدا كنند حدود سال ۶۲ بود كه شهيد انتقال به جزيره خارگ كردند در آن موقع هادي كه فرزند سوم ما بود يك ماهي داشت چند ماهي كه گذشت كه مزدوران بعثي به جزيره خارگ حمله كردند و چند موشك به طرف جزيره خارگ شليك كردند كه . كارخانه برق و آب تصفيه كن آن را هدف قرار دادند همه مردم به آن طرف كه دشمن حمله كرده بود رفتند آن روز هوا خيلي گرم بود مردم جزيره خارگ حدود ۱۰روز نه آب و نه برق داشتند عده اي از مردم آمدن بندر گناوه و به شهرهاي ديگر رفتند . من به سعيدي گفتم بيا ما را به گناوه ببر بچه‌ها خيلي رنج ميبردند و او رو به من كرد و گفت بچه‌ها بايد آمادگي پيدا كنند و نبايد از جنگ فراركرد.   راوی :همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
خاطره از #همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی   عنوان خاطره : « می خواهم مثل #حر باشم » #همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo