تا وقتے کہ تو تنهایـے آرام نمےگیرم...🌸🍃
واقعا منتظــرے؟!
یا انتظـار تو هم مثـل بقیہ اس؟!
نشستے کہ بیاد یا براے آوردنش دارے قدم برمےداری؟!
منتظـر واقعے اونیہ کہ
زمینہ رو براے اومدن مولـاش آماده کنہ...
مگہ میشہ از دست تو کارے براے زمینه سازے ظهورش بر نیاد؟!
بسم الله بگو و یہ قلم و کاغذ بردار...
بنویس براے ظهورش چه کارے میتونے انجام بدے؟
ببین چہ کارایـے ظهورش رو نزدیک مےکنہ؟
بنویس و براے عمل بهشون قدم بردار...
🌤 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
۳ آبان سالروز #عملیات_جاده_ماهشهر https://eitaa.com/piyroo
#معرفی_عملیات
تاریخ عملیات : 3/ 8/ 1359
سازمان عمل کننده : مشترک
منطقه عملیات: جاده ماهشهر آبادان
شرح مختصر نبرد :
شرایط حاکم بر جنگ به نحوی بود که فرماندهان نظامی را ملزم می کرد هرچه سریعتر اقدامی بکنند و واکنش مناسب در مقابل دشمن نشان بدهند تا شاید بتوانند او را از شرق کارون عقب برانند. طرح کلی حمله به اینصورت بود که گردان 144 پیاده با یک گروهان تانک از تیپ 37 زرهی بعنوان تلاش اصلی در محور ماهشهر آبادان به خط دشمن حمله می کرد و سایر واحدهای عملیاتی در محورهای دارخوین و سه راهی آبادان بعنوان پشتیبان عملیات وارد می شدند.
عملیات در تاریخ 3/8/59 از سه محور انجام شد:
1- غرب جاده ماهشهر
در این محور 600 تن از نیروهای سپاهی و مردمی با سلاح سبک و دو قبضه خمپاره انداز به دشمن حمله کردند و او را که در فاصله دو کیلومتری شهر مستقر بود، حدود 10 کیلومتر عقب راندند.
2- جاده اهواز
در این محور نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران مجهز به سلاحهای نیمه سنگین موفق شدند دشمن را عقب برانند.
3- شرق جاده ماهشهر
عملیات در این محور که به زرهی متکی بود با آتش ضدزره دشمن متوقف گردید و از 17 تانک که وارد عمل شده بودند 15 دستگاه منهدم گردید. طبق طرح قرار بود در جریان عملیات، هواپیماهای خودی مواضع دشمن را بمباران کنند، ولی فقط یک هواپیما آن هم برای مانور بر فراز منطقه عملیات به پرواز درآمد. در حالی که هواپیماهای دشمن طی یک ساعت 10 بار مواضع خودی را بمباران کردند.
با وجود موفقیت در دو محور، از آنجا که به دلیل توقف عملیات در محور سوم عمل الحاق نیروها صورت نگرفت، نیروهای دو محور نخست با به جای گذاشتن حدود 200 شهید و تعدادی مجروح در منطقه، که عمدتاً ناشی از بمبارانهای دشمن بودند، سریعاً عقب نشینی کردند. دشمن نیز مجددا به مواضع قبلی بازگشته، اجرای آتش خود را افزایش داد.
منبع: اطلس راهنما6-آبادان در جنگ- صفحات80-78
جبهه نبرد:
شلمچه تا فاو
https://eitaa.com/piyroo
درد دل همرزمِ شهید مدافع حرم
سردارشهید جبارعراقی(ابوعارف)
نمیدونم چطور میشه حسی که توام با دلتنگی و دلگرفتگی و حسرت و غبطه خوردنه رو بیان کرد ...
ابوعارف یک فرمانده بسیااار محبوب و دلسوزو مهربان بود ...
کسی نبود که باهاش برخورد کنه مگر اینکه عاشقش بشه ...
چه بچه های خودمون چه دوستان رزمنده غیر ایرانی ...
بسیااااار متواضع و درعین حال مسلط ... ......آدم نمیدونه چطور باید مواجه بشه با این مساله که رفیق عزیزت شهید شده ، حالا باید چیکار کنی
خوشحال باشی که جاودانه شد ؟ یا ناراحت باشی که دیگه نمیبینیش ؟ هررررچی هم که بگیم شهید از دست نرفته بلکه با شهادتش تازه حضورش دائمی میشه ...
ولی این دل صاحاب مرده رو نمیشه هیییچ کارش کرد ...
خداییش چطور میشه کنار اومد ...
یقینا ما راینا الا جمیلا ... عشق بازی عاشقانه مجاهدین با معشوق عالم چیزی جز زیبایی نیست و زیباترین لحظه عالم وصال عاشق و معشوقه ... ❤
اما دل ضعیف ما کتاب خاطرات رو که ورق میزنه دلش واسه این رفیقای آسمونی یه ذره میشه ... 💔
ابو عارف عزیزم بحق بی بی زینب مارو پیش سیدالشهدادر این ایام عزاداریش یاد کن و به بی لیاقتی ما نگاه نکن ...
خیلی دلتنگتم ...
روحش شادو یادش گرامیباد
https://eitaa.com/piyroo
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_صوت_مهدوی
#استاد_رائفی_پور
https://eitaa.com/piyroo
#وصیت_شهید
برادران و خواهران من ،
امام زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه ، دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
و سلام را به امام زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید....
مدافع حرم
#شهیدسجاد_زبرجدی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ http://eitaa.com/piyroo
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸واکنش جالب رهبر انقلاب به ایستادن مردم در زیر باران در هنگام سخنرانی ایشان #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهیدان
تازه میخواست #ازدواج کنه
به #شوخی بهش گفتم:
خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی
ان شاالله بچه دار بشی بعد بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا،
یه نگاه کرد این سری هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که دوباره کلی رفتم تو #فکر
گفت داداش جان: #خدا_جبران_کنندس
گفتم یعنی چی؟
گفت فکر میکنی برای خدا کاری داره بهم #دوقولو بده
داداش جان اگه #نیت خدایی باشه خدا جبران کنندس
وقتی خدا بهش دوقولو عنایت کرد فهمیدم چی گفت...
#شهید #محمد_پورهنگ🌷
#شهید_مدافع_حرم
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#قسمت_اول (٢ / ١)
#ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛
#از_تنش_جدا_شد.
🌷رضا رضائیان جوان رشید اصفهانی که همیشه با لباس سپاه در منطقه جنگی حاضر می شد، اولین شهیدی بود که به دست کوردلان بعثی سرش از تنش جدا شد.
🌷رضائيان دوستی به نام محسن داشت. روزی هر دو سوار قایق شدند و از عرض کارون گذشتند. از قسمتی که آنها عبور کردند خطری متوجه ایرانی ها نمی شد. در رودخانه گشتی ها حضور داشتند. رضائيان قبل از حرکت به یکی از گشتی ها گفت: اگر تا یک ساعت دیگر نیامدیم با احتیاط به همین سمت بیایید.
🌷محسن چهار چشمی اطراف را می پایید. به محلی رسیدند که نقطه مرزی آنها با گشتی های عراقی به حساب می آمد. آن منطقه برای هر دو طرف امنیت خوبی نداشت. رضائیان به سمت سنگرهای کمین رفت. محسن خودش را به او رساند و گفت: بهتر است از یکدیگر جدا شویم. ممکن است کمین بخوریم. رضائیان گفت: اگر با هم باشیم بهتر است. دیده بان نفوذی آنها باید همین کمین ها باشد.
🌷رضائیان دولا و خميده پیش می رفت، هنوز از حاشیه های رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه شان را جلب کرد، محسن به سمت کمین رفت، رضائیان پشت سرش بود. جبهه آرام بود. رضائیان به سمت سنگر كمين بعدی رفت. صدای خش خشی او را در جا میخکوب کرد. نه راه پس داشت، نه راه پیش. محسن در چند قدمی او متوقف شد.
🌷صدای پایی شنید و بلافاصله شلیک کرد. عراقی ها تعدادشان به ده نفر می رسید. رضائیان از چند طرف در محاصره قرار گرفت. اندکی بعد عراقی ها بالای سرش رسیدند. لباس رسمی سپاه، برای افسر عراقی که با چشمانش به او خیره شده بود، جذابیت خاصی داشت. پاشنه پایش را به پیشانی رضائیان کوبید و او را نقش زمین کرد. و با اشاره به گروهبان گفت: بهتر از این نمی شود. او را با خود می بریم. بهترین هدیه به فرماندار نظامی خرمشهر است. یک پاسدار باید اطلاعات خوبی داشته باشد!
🌷افسر دست رضائیان را گرفت تا بلندش کند. رضائیان عکس العمل نشان داد. گروهبان با قنداقه تفنگ به سرش کوبید. رضائیان از هوش رفت. چشم افسر به محسن افتاد اما مجدداً به سمت رضائیان رفت. ناگهان صدای تیراندازی از جانب گشتی های ایرانی به گوش افسر رسید. افسر عراقی اشاره کرد آن دو را ببرند.
🌷مجدداً با مقاومت آنها روبه رو شدند. خشم در چشمان افسر عراقی موج میزد. صدای تیراندازى ایرانی ها نگرانش کرده بود. افسر کارد کمری اش را بیرون آورد. گروهبان و سربازان عراقی آن دو را رها کردند. افسر ابتدا به سمت محسن رفت. کارد را در کشاله ی رانش فرو برد. صدای محسن بلند شد. خون از رانش بیرون زد. افسر به سراغ رضائیان رفت....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#قسمت_اول (٢ / ١) #ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛ #از_تنش_جدا_شد. 🌷رضا رضائیان جوان رشید اصفهانی که
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛
#از_تنش_جدا_شد.
🌷....افسر به سراغ رضائيان رفت. رضائیان سرش را پایین انداخت و حرفى نزد. افسر عراقی پا روی سینه اش گذاشت و او را به پشت خواباند. محسن که خون زیادی از او رفته بود، هنوز از هوش نرفته بود. چشمانش گاه سیاهی می رفت و منظره را به سختی مى ديد.
🌷افسر عراقی رضائیان را به پشت خواباند و دستور داد دستش را ببندند. ضربه ای دیگر به سرش زدند. رضائیان از حال رفت، اما هنوز بی هوش نشده بود. تیزی کارد را پشت گردن خود حس کرد. باورش نمی شد، اما سوزش و درد، او را به خود آورد. با فشار بعدی کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران کرد.
🌷چشمانش همچون دستش خون رنگ شده بود. دستان خون آلود افسر هر لحظه بیشتر قوت می گرفت، اصرار داشت که سر رضائیان را از بدن جدا کند. محسن دست و پا زدن رضائیان را می دید. فکر می کرد که در خواب است، اما همین که پای رضائیان به زمین کوبیده می شد، باورش می شد که بیدار است. دیگر درد پایش را فراموش کرده بود. هنوز بدن رضائیان مقاومت می کرد. دستان بسته اش سعی در آزاد شدن داشت اما بی فایده بود....
🌷عرق از سر و صورت افسر عراقی جاری بود. کارد کمری کُند بود و نمی توانست کارش را به راحتی انجام دهد. افسر عراقی اصرار داشت که گلوی رضائیان را گوش تا گوش ببرد. دیگر رضائیان دست و پا نمی زد. خون، زمینِ اطرافش را رنگین کرده بود. خشم تمام وجود افسر را فرا گرفت. باید خلاصش می کرد. با یک فشار دیگر کار را تمام کرد و سرش را از بدن جدا نمود.
🌷کمر خم شده اش را بلند کرد و نگاهی به دست خون آلود خود انداخت و صداى قهقهه اش بلند شد. مجدداً به سمت رضائیان رفت. سرش را بلند کرد و همراه با خنده گفت: هدیه ی خوبی است برای فرمانده. این پاسدارها دارخوئين را فلج کرده اند.
🌷افسر عراقى بدن بی سر رضائیان را برگرداند. چشمش به آرم سپاه که به سینه اش چسبیده بود، افتاد. خم شد و گوشه آرم پارچه ای را گرفت و آن را درید. پارچه کوچک را روی سر رضائیان گذاشت و گفت:حالا پرونده ما تکمیل شد و با خشم گفت: حرکت کنید....
🌷گروهبان گفت: پس تکلیف آن یکی چه می شود. با او کاری نداریم، افسر عراقی سر رضائیان را گرفت و به سمت خاکریز عراق حرکت کرد. گشتی های خودی رسیدند. بچه ها با بدن بی سر رضائیان که مواجه شدند، کمی اطراف را جستجو کردند. محسن که هنوز نفس می کشید، به سختی گفت: سرش را بردند....
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo