🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و سیام:
دشمن نتونست تحمل کنه
هفته بسیج تموم شد و هر روز بر دامنه مراسماتِ عمومی، کلاس، نماز جماعت و جلساتِ دعا افزوده میشد و این امر برای بعثیا که اساساً میانه خوشی با این گونه چیزها نداشتن، خوشایند نبود . حالا می دیدن یه عده اسیر که تو مشتشون هستن، اردوگاه ملحق رو تبدیل کردن به یه ایران کوچک با همون روحیه انقلابی و با نشاط و سرزندگی.
این بود که بعد از حدود چهار ماه که در شریط بسیار مناسب (البته نه از لحاظ برنامه غذایی، بلکه بهداشتی و فرهنگی و آزادی نسبی) قرار داشتیم، دوباره شرایط تغییر کرد. فرماندهان و مسئولین عراقی تصمیم خودشون رو گرفته بودن و مقدمات کار رو برای بردن ما به زندانِ قلعه آماده کرده بودن.
خوشی و آسایش و بیا برو کارای فرهنگی زودگذر بود و خیلی زود به خط پایان رسید و تموم شد و یه روز اومدن و گفتن آماده بشید باید از اینجا برید. این خبر برامون خیلی غیر منتظره و شوکآور بود. دیگه چه نقشهای چیدن و میخان ما رو کجا ببرن؟ نکنه برمون میگردونن تکریت۱۱. البته بعد از چندین جابجایی دیگه تقریبا خبر تبعید و جابجایی چیز عجیبی نبود، ولی با این سرعت و اونم بعد از تبعید از منطقه تکریت به اینجا و حالا به این زودی دوباره جابجایی در حالی که از نظر ما اتفاق خاصی نیفتاده بود و اونا هم عکسالعمل یا نارضایتی خاصی نشون نداده بودن، غیر منتظره بنظر میرسید.
فی الجمله می دونستیم خیری در کار نیست. دیگه از رفتار و طرز برخورد عراقیا توی این سه سال و اندی شناخت کافی از اونا داشتیم و اگه قرار بود ما رو جای بهتری ببرن یه جورایی بروز میدادن و اگه بالعکس زندان و گرفتاری پشت سرش بود، هم تقریبا مشخص بود. به هر حال رفتارشون مقداری عوض شده بود و با عجله و مقداری بی احترامی، نشون میداد که جایی بدتر از اینجا در انتظارمونه.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
دلم میخواهد بزرگ شوم، خیلی بزرگ؛
درست اندازهی تو
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و سی و یکم:
از اردوگاه به زندان
درها باز شد و با پای پیاده، البته با مراقبتای ویژه، براه افتادیم. مسافت نزدیک بود و چون داخل پادگان نظامی بودیم دست و چشامونو نبستن. وارد محیطی شدیم که شبیه زندان بود. یه محوطۀ کوچیک و تعدادی اتاق بزرگ و کوچیک با در و میلههای آهنی.
اسمش قلعه بود و با دیوارای بسیار بلند محصور شده بود بطوریکه جز آسمون هیچی اطراف ما پیدا نبود.
همه جوره اتاق داشت. دوتا آسایشگاه بزرگ که هر کدوم حدود هشتاد، نود نفر جا میشد تا اتاقای ۴۰، ۲۰، ۱۵ و ۱۰ نفره. همه اتاقا بصورت دایره وار دور تا دورِ محوطه زندان ساخته شده بود و درها روبروی هم بود که کنترل زندانیا رو برای زندانبانا راحتتر میکرد.
بین اتاقا تقسیم شدیم و به هوای ملحق چند نفراز بین خودمون بعنوان ارشد انتخاب کردیم و تلاش داشتیم که وضع و اوضاع رو در اختیار خودمون بگیریم. ولی خیلی زود بعثیا دخالت کردن و وقتی متوجه شدن ما ارشد و انتظامات برای خودمون انتخاب کردیم سریع همه اونارو با احترامی کنار زدن و یه نفر بنام علیکُرده که ظاهرا علیاللهی بود و با بعثیا همکاری میکرد رو بعنوان رئیس اردوگاه تعیین کردن و اونم چند نفر از دوستاش رو سرپرست اتاقای مختلف کرد و اوضاع تحت کنترل کامل بعثیا قرار گرفت.
مقداری اذیت و آزار و کتککاری کردن البته نه به اون شدت تکریت۱۱. بیشتر هدفشون، زهرِچشم گرفتن از ما و تسلط بر اوضاعی بود که در ملحق از کنترل و اختیارشون خارج شده بود. میشه گفت یه کاری شبیه کودتا انجام دادن. اما داشت کار از جای دیگر خراب میشد. دو سه تا سرباز و درجه دار بسیار عقدهای و بعثی هم بودن که خیلی دلشون میخواست بچهها رو توی این ماهای پایانی بزنن و شکنجه کنن. از همه خبیث و خشنتر یه درجه دار ارمنی بنام یوسف و یکی دیگه بنام یحیی بودن. همین یوسف یه بار که توی ملحق می خواست افرادی رو بزنه همه هوِش کردن و این عقده شده بود براش و منتظر فرصتی بود که زهر خودشو خالی کنه. به محض ورود ما به زندانِ قلعه شروع کردن به اذیت و آزارکردن.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🙏به استقبال نماز می رویم
💌 خدا اجازه نمیدهد...
کافیه قبل نماز لحظه ای تامل کنیم
─━━━━━━⊱🌹⊰━━━━━━─
🆔 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
🌸🍃
هر وقت خواستے ...
اقتدار و صلابت،
مردانگی با مهربانے را
در چهره یڪ مرد ببینے
چشمــــانت را
بہ حاج ابراهیم همّت بدوز ...
#شهیدحاج_ابراهیم_همّت
#سردار_دلها
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
راوی میگفت:
شهدای زیادی را
این رودخانه با خود بُرد
پس اینجا اروند نیست...
دستانت رابه آب بزن و فاتحه بخوان!
اینجا تنها گلزار شهدای آبی دنیاست.
#اروندرود
#یادکنیدشهداراباصلوات
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#رسم_خوبان🌷
با مادر در حیاط خانه نشسته بودیم که صدای درب خانه بلند شد. در را که باز کردیم، خانم میان سالی وارد منزل شد و با شادی و هیجان گفت: «بالاخره خونه ی امیدم و پیدا کردم، خونه سرپرستمون و پیدا کردم!» متعجب به او خیره شده بودیم، مادر متعجبانه گفت: «چی شده خانم، خونه ی اميد چیه!» خانم با خوشحالی گفت: «پسر شما مدت هاست برای ما غذا می آره، لباس بچه هامو تأمین می کنه و خرج و مخارج زندگی ما را می ده.»
لب تر کرد و ادامه داد: «دیدم یکی دو هفته است ازش خبری نیست، پرس و جو کنان به خونه شما رسیدم.»
اشک در چشم مادر حلقه زده بود. با بغض گفت: «پسرم، خان میرزام شهید شد!»
آه از نهاد زن غریبه برخاست. همان جا، میان حیاط نشست و شروع کرد به سر و صورت زدن.
گفت: «بار آخری هم که اومد، خرجی بچه های یتیمم را داد و رفت...»
#شهيد_خان_ميرزا_استواري🌷
#شهدای_فارس
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
کلیپ سخنان ویژه حضرت آقا در مورد شهدا
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهید همت :
چهار صباحی زنده ایم ،آخر هم از دنیا می رویم ،در این چهار صباحی مرتب به وسیله خدا آزمایش می شویم ،و هر لحظه و هر ثانیه ی عمر ما آزماش است ،
شکست هست ،
پیروزی هست ،
سختی هست ،
راحتی هست ،
همه چیز هست ،ولی آنچه بیش از همه مطرح است ،آزماش خداست...
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔸همہ میخندیدند و میگفتند: اینجا #هتل_همدانی است، یعنی اینقدر با همہ خودمانی، صمیمی💖 و راحت بودند.
🔹هر ڪسی هر ڪار و #مشکلی داشت، اولین جایی ڪه میآمد، منزل ما🏡 بود و ایشان هم با رویی #خوش برخورد میڪرد.
🔸با آن همہ خستگی،ڪه از سرڪار میآمد، اگر #میهمان در خانہ بود، یڪ وقت تا ساعت یڪ یا دو مینشست. گرم و صمیمی بود و هر چہ در خانہ بود، با جان و دل در اختیار همہ میگذاشت👌 اینطور نبود ڪه خودش را برای ڪسی بگیرد و یا در جمعی از #خود حرفی بزند
#حبیب_حــرم🌷
#سردارشهید_حسین_همدانی🕊
#سلام_برشهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب
این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5803278236041348019.mp3
2.39M
مناجات باخدا برق ها روخاموش کن برو سجده گوش کن التماس دعای فرج
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 541
خاطرات شهید احمد کاظمی از برادران باکری
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#شهیداحمدرضا_شاه_نظر_عراقی
احمد به سال 1340 درخانواده ای اهل تقوا در شهر ری بدنیا آمد . او كودكی صبور و با هوش بود . در هفت سالگی وارد مدرسه شد . با رعایت نظم و انظباتی كه بدان پایبند بود ، مورد توجه معلمان قرار گرفت . پس از پایان دورة ابتدایی و راهنمایی ، وارد هنرستان صنعتی شد.
🥀فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
احمد در كنار تحصیل ، در مجالس دینی نیز شركت می كند . عشق و علاقه ای كه به محافل قرآن و دعا به واجبات دینی بار می آورد : طوری كه در ((هنرستان صنعتی)) به عنوان چهره ای مذهبی شناخته می شود . احمد ، همراه چند تن از دوستانش ، در هنرستان ، به تأسیس انجمن اسلامی اقدام می كند و در جلسات مذهبی فعالانه شركت می جوید . او همزمان با تحصیل ، به دیگر دانش آموزان ، مسائل دینی و قرآن آموزش می دهد .
پس از شروع انقلاب اسلامی ، تحولی اساسی در شخصیت و اخلاق احمد پدیدمی آید . او فعال وارد مبارزه علیه رژیم ستمشاهی می شود و به اتفاق دوستان محفل و مسجدی خود اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام خمینی (ره) مبادرت می ورزند. احمد در بیشتر تظاهرات ، به عنوان هدایت كننده عمل می كند . فعالیتها و مبارزات اجتماعی و سیاسی از او شخصیتی مبارز پدید می آورد . در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، شب و روز استراحت برای او مفهوم نمی یابد و خستگی ناپذیر خود را وقف انقلاب و رهبری می كند .
🥀فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
احمد پس از دریافت دیپلم از هنرستان صنعتی تهران ، با احساس مسئوولیتی كه داشت ، در ارگانهای مختلف به فعالیت می پردازد . به دنبال غائلة كردستان و تحركات گروهكهای ضد انقلاب ، داوطلبانه به كردستان اعزام می شود و در عملیّاتهای مختلف برای آزاد سازی شهرهای كردستان شركت می نماید .
🥀فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
با شروع جنگ تحمیلی ، از طریق پایگاه (( مالك اشتر )) به جبهه های نبرد حق علیه باطل عزیمت می كند . احمد از زمانی كه پایش به جبهه باز می شود ، تا روز شهادت با عشق و علاقه در مسئوولیتهای گوناگون به خدمت می پردازد . قلبش و روحش با جبهه و جهاد پیوند می خورد و از این رو ، جراحتها و زخمهایی كه در عملیّاتها و شناسایی ها برمی دارند ، سند ارادتی می شود برای او كه تمام هستی خود را در طبق اخلاص نهاده و به جبهه آورده است .
احمد ، در سال 1362 به هنگام شناسایی در خاك دشمن ، روی مین می رود و پای راستش قطع می شود . پدرش در این باره می گوید : هنگامی كه پای احمد قطع می شود ، دوستش كه همراه او بوده ، می گوید احمد حالا چه می كنی ؟ با خنده می گوید. هنوز سرم مانده ! گرچه پایش را از دست می دهد ، اما هرگز از پای نمی نشیند . گرچه دستش را می دهد : ولی دست از جبهه و جنگ نمی كشد .
از هم جدا شد جسمت به راه دین دستی كه شد جدا ، پایی كه شد قلم احمد طاقت جدایی از جبهه را نداشت و از این رو ، تنها زمانی كه مجروح می شود ، سرو كله اش در پشت جبهه ، آن هم در بیمارستان پیدا می شود . حتی پای مصنوعی نیز نمی تواند مانع رفتنش شود . در عملیّات ((والفجر 8 )) از ناحیة شكم و بازو و آرنج بشدت مجروح می گردد . هنوز این جراحتها بهبود نیافته دوباره به جبهه باز می گردد . در عملیّات (( كربلای 5 )) بشدت از ناحیة صورت و فك مجروح می شود : طوری كه خبر شهادتش را می آورند : اما پدر و مادرش پس از جستجو ، احمد را در بیمارستان پیدا می كنند . وی هر بار كه زخم برمی دارد ، شراره های عشق در قلبش فروزانتر می گردد . دست به دامن دكترها می شود تا معالجه اش را تمام كنند تا به جبهه برگردد .آخرین باری كه به جبهه می رود ، جای سالمی در بدنش یافت نمی شود . احمد با تنی پر درد و رنج ، اما روحی سرشار از عشق و ایمان ، بی صبرانه پای در جبهه می گذارد . ندای (( ارجعی )) در گوش جانش طنین انداز می شود و او را تا انتهای سفر عشق می كشاند .احمد برای عملیّات (( كربلای 8 )) در جبهه حاضر می شود . با تن و پیكر شكسته و در هم : اما قلبی مملو از عشق . روز موعود فرا می رسد .
🥀چگونگی شهادت
روز 24 فروردین 1366 : روز ولادت امام زمان (عج) . ناگهان خمپاره ای در كنار سنگر می تركد.لحظه ای صدای انفجار قطع نمی شود . فریاد یكی از فرماندهان بلند می شود . احمد برای كمك به فرمانده ،از سنگر بیرون می رود . گلوله ای دیگر منفجر می شود و احمد در خون غرقه می شود و منتهی آرزوی او تحقق می یابد . عشق كار خود را می كند و احمد (( شهادت )) را در آغوش می كشد .
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بخشی از وصیّت نامه شهید احمدرضا عراقی
لازم است چند نکته ضروری به نظر محترم همه ملّت برسانم؛
1- بیائیم تا می توانیم در خدمت انقلاب و جنگ باشیم نه اینکه انقلاب و جنگ را در خدمت خود بگیریم.
2- اگر خود در میان نباشد بریدنها و از بین رفتنها از میان می رود.
3- بیائیم همچنانکه تاکنون از روحانیون حمایت و پشتیبانی کردیم اینک این پیوند را نزدیک تر کنیم.
4- بیایید به اسلام و وظیفه خود بیندیشیم نه اینکه ملاک ما تنها مبارزه و چه و چه باشد و از شعارهای پوچ و بی اعتنا بشدّت احتراز کنید.
5- خدا را در نظر بگیرید و از جوّ سازیهای اشخاص نادان پیروی نکنید.
6- سعی کنید تحلیلهای شما و نظراتتان نسبت به همه از روی شرع و اسلام باشد نه جوسازی و مسائل ظاهری. خدایا تو را شاکرم که زندگیم را آنطور که صلاحت بود، مقرّر فرمودی.
خدایا ! چگونه شکرت کنم که تو اینقدر رحیمی.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیداحمدرضاشاه_نظرعراقی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیداحمدرضاشاه_نظرعراقی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo