eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.2هزار عکس
16.5هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#ششمین_طرح دلنوشته ای برای سردار دلها سردار شهید قاسم سلیمانی چه حسی بهتون از تصویر شهید اومد برامون بفرستید به پی وی ادمین کانال تا در کانال قرار دهیم منتظر متن های شما همسنگران هستیم @shahiideh61 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
...آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست اما راز خون آشکار شد راز خون را جز شهدا در نمیابند گردش خون در رگ های زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر... و نگو شیرین تر بگو بسیار بسیــــــــار شیرین تر است... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از قرائت دعای کمیل توسط سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در جوار گلزار شهدای کرمان 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ششمین_طرح چه حسی بهتون از تصویر شهید میاد هشتمین دلنوشته #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
مدال شهادت لیاقت کسی جز تو نمیتوانست باشد
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۵ همه ی روضه هایی راکه برایم خوانده بود, زمزمه کردم خاک قبر خیس بود وسرد. گفته بود:( داخل قبر برام روضه بخون, زیارت عاشورا بخون, اشک گریه😭 بر امام حسین 《 علیه السلام》 رو بریز توی قبر. تا حدی که یه خرده از خاکش گل بشه.!) برایش خواندم. همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه می خواندند. خیلی دوستش داشت: **** و دل❤️ من بسته به روضه هات/جونم فدات می میرم برات پدر ومادرمن فدات/جونم فدات می میرم برات چی می شه باخیل نوکرات/جونم فدات می میرم برات سرجدا بیام پایین پات/جونم فدات می میرم برات صدای ( این گل 🌷پرپر از کجا آمده) نزدیک تر می شد. سعی کردم احساساتم را کنترل کنم. می خواستم واقعاً آن اشکی😭که داخل قبر می ریزم , اشک بر روضه امام حسین《 علیه السلام》 باشد. نه اشک از دست دادن محمد حسین. هرچه روضه به ذهنم می رسید, می خواندم و گریه می کردم😭 دست وپاهایم کرخت شده بود و نمی توانستم تکان بخورم. یاد روز خاستگاری افتادم، که پاهایم خواب رفته بود و به من می گفت:( شما زودتر برو بیرون ) نگاهی به قبر انداختم,باید می رفتم. فقط صداهای درهم برهمی می شنیدم که از من می خواستند بروم بالا اما نمی توانستم. تازه داشت گرم می شد. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۵۶ دایی ام آمد وبه زور من رابرد بیرون. مو به مو همه ی وصیت هایش را انجام داده بودم, درست مثل همان بازی ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه زاری با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین قبر در تابوت⚰ را باز کردند. وداع برایم سخت بود. ولی دل کندن 💔سخت تر. چشم هایش کامل بسته نمی شد. می بستند, دوباره باز می شد. وقتی بدن را فرستادن در سراشیبی قبر, پاهایم بی حس شد. کنار قبر زانو زدم. همه جانم را آوردم در دهنم که به این آقا حالی کنم که با او کار دارم . از داخل کیفم 👜لباس مشکی اش را بیرون آوردم . همان که محرم ها می پوشید چفیه مشکی هم بود. صدایم می لرزیدبه آن آقا گفتم: ( این لباس واین چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش) خدا خیرش بدهد, در آن قیامت , با وسواس پیراهن را کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر, به آن آقا گفتم: ( شهید می خواست برایش سینه بزنم شما می تونید؟) بُغضش ترکید دست و پایش را گم کرده بود. نمی توانست حرف بزند🤐 چند دفعه زد روی سینه اش. بهش گفتم :( نوحه هم بخوانید) برگشت نگاهم کرد صورتش خیس بود نمی دانم اشک بود یا آب باران🌨 پرسید:( چی بخوانم?) گفتم:( هرچه به زبونتون اومد) گفت:( خودت بگو) نفسم بالا نمی آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می داد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم. گفتم: **** ( از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین🌷/ دست وپامی زد حسین🌷 زینب صدا می زد حسین🌷) سینه می زد برای محمد حسین وشانه هایش تکان می خورد. برگشت با اشاره به من فهماند که( همه را انجام دادم) خیالت راحت شد. پیشِ پای ارباب تازه سینه زده بود. 🌷🌷🌷🌷🌷 ⚜⚜پایان⚜⚜ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۵۶ دایی ام آمد وبه زور من رابرد بیرون. مو به مو همه ی وصیت هایش را انجام د
آخرین قسمت از قصه دلبری امیدوارم نهایت استفاده را برده باشین😊 مارو از دعای خیرتون فراموش نکنید وممنونم از حضور و همراهیتون🌹🍃
▫️خط استکبار در عملیات فتح میمک شکسته شد 🔻نیمه دی ۱۳۵۹ سالروز عملیات غرور آفرین ضربت ذوالفقار و آزاد سازی ارتفاعات میمک به دست توانای رزمندگان ارتش، سپاه و عشایر غیور منطقه بخصوص ایل خزل می باشد.  عمق استراتژیک این منطقه تعیین کننده بود و نزدیکترین فاصله را با مراکز اقتصادی و سیاسی عراق داشت و از این منطقه تا بغداد، فقط ۱۱۰ کیلومتر فاصله بود. با فتح میمک سردار شکست خورده قادسیه سیلی محکمی از دست فرزندان قهرمان ایران اسلامی و ایلام مقاوم خورد. دلاورمردان تیپ ۱ لشکر ۸۱ زرهی و هوانیروز ارتش، رزمندگان سپاه ایلام و بسیج عشایری در اولین ساعات بامداد روز ۱۹ دیماه با اعلام کلمهٔ رمز یا الله از سرنی به منظور آزادسازی ارتفاعات میمک وارد عمل شدند. پس از چند روز نبرد توانستند قله‌های اصلی آن را آزاد سازند. دولت بغداد بلافاصله پس از این شکست تشکیل جلسه داد و برای جبران موقعیت از دست رفته با توانی بیشتر و هجومی شدیدتر وارد عمل شد. لیکن مقاومت رزمندگان اسلام، خصوصاً عملکرد تحسین‌برانگیز هوانیزوز با کمک شهیدان شیرودی و کشوری موجب شد تلاش نیروهای دشمن به شکست بینجامد و نهایتاً آتش جنگ‌افزارهای آن‌ها فروکش کند. بدین ترتیب آزادی ارتفاعات محکم کله‌قندی و قله‌های ۶۲۰ و ۶۲۵ و ۵۴۰ میمک تثبیت شد. در این عملیات همچنین ۲۰۰ کیلومتر از سرزمین‌های اشغالی آزاد شد. گرامی باد یاد و خاطره شهدای منطقه میمک با ذکر https://eitaa.com/piyroo