eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.8هزار عکس
17.4هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽اين كوچه ای است كه از ضلع شمالی به حرم حضرت زينب كبری (س) منتهی می شود! ۵ ماه است که يك نقاش ايرانی مشغول ترسيم تصاویر زیبای شهدای است. ماه قبل كه با او صحبت كردم، گفت: "سفارش های زیادی برای قاب روبروی درب حرم مطهر داشته ام. تا ببينم قسمت چه کسی می شود!" هفته قبل قرعه به نام مستحق اصلی قاب روبروی درب؛ یعنی حاج افتاد! https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت اسرای مفقود الاثر 💢 قسمت دویست و چهل و دوم: کارخراب کنی خودسرها علی‌کُرده رفتار خصمانه رو کاملاً کنار گذاشته بود و واقعا ًهمه جوره با بچه‌ها همکاری می‌کرد و نه تنها در امور فرهنگی و برنامه های آموزشی و معنوی کارشکنی نمی‌کرد، بلکه همکاری هم می‌کرد و جوری سرِ بعثیا رو شیره می مالید و فریبشون می‌داد. خلاصه در حالی که کارها داشت به سامان می‌رسید، ، توی این حال و هوای مطلوب، یهو چند نفر از افراد خودسر در تدارک برنامه‌ای بودن که بخاطر کارهای قبلی علی‌کُرده ازش انتقام بگیرن و مجازاتش کنن. یکی‌شون سنگی رو داخل یه پارچه پیچیده بوده و بدون اینکه با کسی از بزرگان مشورت کنن، وقتی که علی از کنارش رد شده بود توی شلوغی از پشت کوبیده بود تو سرش و سرش رو شکست. علی هم که انتظار این برخورد رو نداشت، یهو وحشی شد و با تصور اینکه تموم مهربونی و کارای ما همش نقشه بوده و به هدف از میون برداشتنش بوده نه از روی دوستی، مثل گرگ زخمی شروع کرد به داد و فریاد و نعره زدن. سریع بعثیا ریختن توی اردوگاه و بچه ها رو به باد کتک گرفتن و می‌خواست فرد ضارب خودشو معرفی کنه اونم البته مردانگی کرد و خودشو معرفی کرد. بُردنش حسابی انداختنش زیر شکنجه و به این بهانه تعداد زیادی از بچه‌ها هم کتک خوردن. متاسفانه زحمات چند ماهه من و تعدادی دیگه از بچه ها با یه اقدام نابخردانه و نسنجیده و بی موقع خراب شد و تا چند روز بعثیا کل اردوگاه رو در مضیقه و تحت فشار قرار دادن و همه مورد اذیت و آزار قرار گرفتن و اوضاع بشدت متشنج شد. ناگفته نمونه اینا بچه های خوب و سالمی بودن، ولی کله‌شق و خودسر که درک درستی از موقعیت نداشتن و تصور می‌کردن هر چه خودشون فکر می‌کنن همون درسته و بدون مشورت با دست به اقدامی نسنجیده زدن که دودش توی چشم همه رفت. حتی علی تصمیم داشت من و تعداد دیگه‌ای رو بعنوان همدستِ اونا و بعنوان کسانی که با نقشه قبلی طرح دوستی ریختن و هدفشون کشتن او بوده، به بعثیا معرفی کنه که با مداخله و پادرمیونی تعدادی از هم‌شهریا منصرف شد. بعد از چند روز من قضیه رو براش توضیح دادم و ازش خواستم صرفنظر کنه و دوباره برگرده به همون رفتار خوب با بچه‌ها. حرفی زد که من جوابی نداشتم. گفت: آقا رحمان من وجدانا توی این مدت با بچه ها بد کردم؟ چرا باید نقشه قتل منو اونم بصورت نامردی و از پشت‌سر بکشن و بخاطر کارای قبلی‌م این کارو با من بکنن؟ مگه من توبه نکردم و رفتارم رو تغییر ندادم؟ مقداری نصیحتش کردم. گر چه دیگه مثل قبل نشد و با بدبینی به مسائل نگاه می‌کرد، اما باز هم قابل تحمل بود. ادامه دارد خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(پرچم ۹ بدر ما ... به نام خمینی برافراشته شد) حال وهوای روضه بچه های عراقی در سال های دفاع مقدس ... قابل توجه که هزاران عراقی همراه رزمندگان و و در سال های شرکت کرده بودند... https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
۷بهمن ماه #سالروز_شهادت #شهید_خدابخش_خاوری معروف به #علی_شارجی از #لشکر_فاطمیون گرامی باد . #افسران
شهید خدابخش خاوری (علی شارجی) تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه دمشق به بن بست رسیده بود! یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود. چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!! او کسی نبود جز خدابخش خاوری جوان افغانستانی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به "علی شارجی" گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟ چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟ علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره! من با تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم! شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید. طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال شهادت راننده تانک بسیار بالا بود!!! علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم. علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک... درب تانک رو که بازکردیم دیدیم "علی شارجی" را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم. قهرمان دوتا کلیه شو از دست میده و بشدت مجروح میشه. تحمل جراحت دراثر عفونت شدید زخمهاش شهید میشه. علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای شهیدش رفت... علی شارجی علاوه براینکه فرمانده زرهی بود فرمانده محور حندرات هم بود. خیلی شجاع بود. شاید یکی از شجاع ترین راننده های تانک تو منطقه. بارها شده بود که عملیات های شکست خورده رو با شجاعت و فداکاری بی نظیرش تبدیل به پیروزی میکرد. روحش شاد. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و حضرت‌زهرا(س) شهید که شد جنازش موند تو منطقه حاج‌ حسین‌ خرازی منو فرستاد تا دنبالش بگردم رفتم منطقه ، همه جا رو آب گرفته بود هر چی گشتم اثری از علی نبود! خبرش رو که به حاجی دادم، باورش نشد خودش اومد باز گشتیم، فایده نداشت ، جنازش موند که موند ... علی دو سال قبل توی بقیع متوسل شده بود به بانوی مدینه خواسته بود شهید که شد بی مزار بمونه شبیه بی بی حاجتش رو گرفت ، همون طور که می‌خواست گمنام باقی موند و بدون مزار ... سردارجاویدالاثر فرمانده؛تیپ یکم لشکر ۱۴ امام حسین(ع) https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
🌸همیشه منتظر بود به خلق خدا یاری دهد . هیچ کاری نزد او اینقدر ارزش نداشت و برایش وقت نمیذاشت! 🌸همه ی کارها، رفتارها، حرف زدنها و حتی ورزش کردنش برای خدا بود...در همه چیز را میدید . 🌸دست یاری تنها سمت خدا دراز میکرد . از رازها و دردهای دلش تنها خدا باخبر بود... چه حرفها که نداشت و چه غم ها که بر دلش تلنبار شده بود اما... فقط خدا از حال دل او آگاه بود... 🌸تا او بود، همه چیز خوب بود...همه راضی بودند،خوشحال و شکرگزار بودند... اصلا ابراهیم که بود انگار خدا در آن حوالی قدم میزد... 🌸ابراهیم دست خدا بود، دستی که برای کمک به مردم دراز شده بود و چه دلها که شاد میکرد این دست خدا... 🌸برای خدا کار کردن و شاد کردن دل بندگان خدا انقدرا هم سخت نیست، مثل ابراهیم باشیم?❤️ 🕊شهید_ابراهیم_هادی 🌷 🌸یادش با ذکر https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا