🌱🌸🌱🌸🌱
وارد خانه که می شد قبل از حرف زدن لبخند می زد.☺️
عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.☝️
#سردار_شهید
علیرضا عاصمی🌷🕊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
تا دیدمش رفتم جلو
روبوسی ڪردم
گفتم :مبارڪ باشہ
پزشڪی قبـول شدے
انگار براش اهمیتے نداشت
با تبســم گفت:
هر وقت #شهید_شدم تبریڪ بگو
شهادت: ۱۳۶۶منطقه ماووت
🌹شهید_سیدعلےاکبر_شجاعیان
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
اهداے انگشتر سپهبد سلیمانے از طرف خانواده ایشان به جوانے که در برنامه عصر جدید چهره حاج قاسم را نقاشے کرده بود...
#حاج_قاسم
#عصر_جدید
#شهیدانه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
خاکریز خاطرات
✨داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد.سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت
« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم.
معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه.
باید یه کاری بکنیم . »
گفتم «مثلا چی کار کنیم؟»
گفت « دوتا کار ؛
اول خلوص،دوم سعی و تلاش .»
🌹شهید_حسن باقری(غلامحسین افشردی)
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
سلام بر آنهایی که
بیاد مادر
بی نشانشان
حتی برای مادرانشان
هم نشانی
نگذاشتند...
لحظه های زندگیتون شهدایی
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_جبهه_ها
لبخند بزن بسیجی😃
⤵️صدای قوطی های خالی
سال 1362 روی کوهی مشرف به روستا قلعه شیخان در مریوان مستقر شده بودیم. شب ها نیروهای دموکرات و کوموله اطراف پایگاه می آمدند و باعث اذیت و آزار بچه ها می شدند. ما مینی نداشتیم که پای تپه کار بگذاریم، دست به ابتکار عمل زدیم و به کمک سیم و قوطی های خالی کنسرو و کمپوت، چهار طرف تپه را محصور کردیم؛ به ترتیبی که با کوچکترین حرکتی، صدای جیرینگ جیرینگ قوطی ها بر می خاست و بچه ها بلافاصله شروع به تیراندازی می کردند و کمترین نتیجه این کار، پاره شدن چرت نگهبان ها و هوشیاری آنها بود.
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💢پاسدار «شهید محمد یوسفی»
فرزند غلامحسن در بهار سال ۱۳۴۷ شمسی در روستای شمسه بیجار چشم به جهان گشود، وی دوره ابتدایی را در دبستان اسلام پیر بازار به پایان رساند و تا سوم راهنمایی در مدرسه محمد علی پیر بازاری درس خواند و به علت فعالیت انقلابی و رفتن به جبهه ترک تحصیل کرد.
پس از تشکیل بسیج مستضعفین به همراه عده ای دیگر از دوستانش به عضویت بخش نوجوانان بسیج رشت در آمد و هر هفته چندین بار با شوق و اشتیاق فراوان به بسیج رشت می رفت.
وی اهل ورزش بود و چند بار در مسابقات ورزشی نوجوانان بسیج به مقام قهرمانی دست یافت و در اردوهای نظامی متعدد شرکت میکرد و خود از جمله نوجوانان مشتاق و پیشگام در ایجاد واحد بسیج پیر بازار بوده است.
وی در اواخر سال ۶۳ در حالی که به پدرش که به شدت بیمار بود در مغازه کمک و یاری می رساند تصمیم می گیرد به جبهه برود و پس از دیدن یک دوره آموزش یک ماهه و قبل از اعزام به جبهه به زادگاهش بر می گردد، آشنایان سعی مینمودند که او را بواسطه بیماری پدر از رفتن به جبهه پشیمان کنند اما او که راهش را انتخاب کرده بود پس از اتمام مرخصی با برادران دیگر رهسپار جبهه کردستان شد.
چند روز در شهر سنندج اقامت گزید و پس از گرفتن سلاح و تجهیزات رهسپار قله سرزیر در محور سرو آباد مریوان شد و پس از یک ماه و اندی در بیست و دوم تیر ماه ۶۳ روی مین رفته و به درجه شهادت نائل آمد و پیکر پاکش را در گلستان شهدای مسجد جامع پیر بازار به خاک سپردند.
عطوفت و مهربانی و مقاومت در مقابل ظلم و زور از جمله بارزترین ویژگی اخلاقی شهید محمد یوسفی به شمار می آمد. او ساده می پوشید و قناعت پیشه بود و وعظ و سخنرانی و دعای کمیل و توسل و نماز جماعت را دوست داشت.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
1_804229.mp3
1.28M
👆چهار گامی که به شهادت ختم میشود!
#سخنرانی_کوتاه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄