eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت💔 اهل دعا با ادعا کاری ندارند اهل شهادت جز خدا یاری ندارند مرغ هوایند و زمین زندان آنهاست جز چشم مهدیشان هواداری ندارند یرزقون https://eitaa.com/piyroo
🌹حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند : 🌤آنان که در روزگار غیبت او بر اعتقاد به او استوار بمانند از کبریت احمر کمیاب ترند. 🌤 📚 میزان الحکمته [ أللَّھُمَ؏َجِّلْ‌لِولیک‌ألْفَـرَج ] https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج حسین یکتا می‌گفت: توصیه می‌کنم جوان‌ها اگر بخواهند از دستِ راحت شوند❗️ عشق به را در وجود خود زنده نگه دارند...👌 بقولِ شهید حاج امینی خُدایا عاشقم کن ...💔 https://eitaa.com/piyroo
🌷 گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه چندتا سنگ به نانها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت . میگفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت برو بده به . نونواها بابت اینا میدن.» 🌷 🍃🌹🍃صلوات https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷 🍃 تو عالم رویا حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رو ديده بودم . از خواب که پریدم ماجرا رو واسه مادرم تعريف كردم ايشون با چند نفر از علما تماس گرفت و خوابم اينطور تعبير شد كه بهتره با فردی از "سادات" ازدواج كنم .👌 🍃 ولی هیچ کدوم از خواستگارام "سید" نبود يه بار شب جمعه كه برنامه روايت فتح دلاوری بچه رزمنده ها رو نشون میداد از خدا خواستم تا يه رزمندۀ جانباز كه "سيد" هم باشه قسمتم شه 💍 دو ماه بعد... 🍃 "آقا سید" اومد خواستگاريم ،همون اول کار گفت: من از جبهه اومدم و هيچ چی ندارم قرآنو باز كرد و گفت: استخاره ميكنم… اگه خوب اومد که باهاتون صحبت ميكنم . اگه بد اومد كه خداحافظ شما❗️ تو جواب استخاره ،سوره محمد(ص) اومده بود 🍃 از اونجايی كه من،خواب پیغمبر (ص) رو ديده بودم و آقا سید هم تو جريان بود به فال نیک گرفت وبعد از كمی صحبت منت به سرم فاطمه بنهاد و پذیرفت... من را به کنیزی و شدم عروس مادر...🌸 🍃 واینگونه شد که اسم سيد،بر بلندای زندگيم ستاره ای درخشان شد . با فرا رسيدن دی ماه مراسم عقد ساده ای تو خونه مون برگزار شد مهريه هم سيصد و پنجاه تومان با چند گرم طلا قرار داده شد 💍 🎙راوی: همسر شهید سید مجتبی علمدار یاد شهدا با صلوات🌷 https://eitaa.com/piyroo
بشنوید از شهدا .......❤️ شهدای ما آسمانی بودند و آسمانی شدند. چهار ساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند : این بچه زنده نمی ماند ! پدرش او را نذر آقا اباالفضل (ع) کرد . به نیت آقا به فقرا غذا می داد . تا اینکه به طرز معجزه آسایی این فرزند شفا یافت ! هر چه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم بیشتر میشد . تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت !در جبهه انقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشگر امام حسین (ع) شد . خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند .علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت .آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه کربــــــــــــــلا که باز شد برمیـــــگردم ! شانزده سال بعد پیکرش بازگشت . همان روزی که اولین کاروان به طور رســــمی به سوی کربـــــــــــــــلا می رفت !!!آمده بود به خواب مسئول تفحص ، گفته بود :زمانش رسیده که من برگـــردم !!! مــــــحل حضورپیکرش را گفته بود !!عجیب بود . پیکرش به شهردیگری منتقل شد . مدتی بعد او را آوردند ، روزی که تشییع شد روز تاســوعا بود . روز اباالـــفضل(ع)در پایان آخرین نامه اش برای من و شما نوشته بود : به امید دیدار در کربلا_ برادر شما علیرضا . ⭕ حالا هرکس مشکلی برای سفر کربلا داره به سراغ علیرضا میره ... راوی :مادر بزرگوار شهید علیرضا کریمی منبع:کتاب مسافر کربلا https://eitaa.com/piyroo
روح‌الله خیلی دل رحم بود. کوچک ترین ظلمی به کسی نمی‌کرد حتی به حیوانات! جزیره فارور که می‌رفتیم برای ورزش و آموزش، آهو زیاد داشت که معمولا وقتی ما را می‌دیدند زود فرار می‌کردند. یکبار با روح‌الله یک آهوی زیبا دیدیم که در مسیر راه ما ایستاده بود. هرچی نزدیکش می‌شدیم، فرار نمی‌کرد. تعجب کردیم! چند قدمی مانده بود که بهش برسیم، روح‌الله گفت: صبر کن، یه ترسی تو چشماش هست. کمی فکرد و گفت: شاید بچه‌اش این اطرافه که فرار نمی‌کنه. با نگاه مون اطراف رو گشتیم، درست می‌گفت، میان بوته‌ها یک بچه آهوی کوچک و زیبا بود. روح‌الله دست من را کشید و گفت: بیا از یه مسیر دیگه بریم، بیچاره خیلی ترسیده... مسیرمان را کج کردیم تا آهوی مادر خیالش راحت بشود. ✍ به نقل از: دوست شهید 🌷 https://eitaa.com/piyroo
بچه های رزمنده در کردستان ... و در حالی‌که باران به شدت می‌بارید ، در اعماق خاک عراق برای عملیات نصر۷ آماده می شوند ، حالا که درست می‌نگرم، عزمی شگرف در چهره تک تک این عاشقان طریقت خدا می‌بینم، واقعا این بچه‌ها چه کردند که راه صدساله را یک شبه طی کردند و بر معراجی از نور قدم گذاشتند که بسیاری از سالکان معرفت با دهها سال شب زنده‌داری و عبادت حسرت آن را می‌خورند. اینجا شهدِ حضور در آوارگی برای‌خدا معنا میشود. صورت تک‌ تک آنان شمس آسمان را تداعی می‌کند. اینان لشگرِ حقند که به‌ سادگی از تعلقات گذشته و در دنیای دلتنگی به‌ دنبال گشودن معابری از نورند به قول شهید آوینی: "جاذبه‌ خاک به ماندن می‌خواند و آن عهد باطنی به رفتن، عقل به ماندن می‌خواند و عشق به رفتن، و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود" مرداد ۱۳٦٦ کردستان عراق عملیات نصر هفت عکاس : سیدمسعود شجاعی به قلم : سیدمسعود شجایی https://eitaa.com/piyroo
🌸مراقب باش جا نمانی !🌸 پدرم در فکر رفتن به سوریه نبود ؛ اما یک خواب باعث شد که برود.😴 خواب دیده بود راه سبزی جلویش است که انتهای آن ، حرم حضرت زینب سلام الله علیها قرار دارد ؛ دوستان شهیدش را در خواب دیده بود که به ایشان گفته بودند: « حاج منصور! مراقب باش جا نمانی... »😥 ایشان قبل شهادت ، در عملیاتی حضور داشتند که قرار بود چند جوان پشت لودر بنشینند؛ چون منطقه خطرناک بود ، پدر گفته بود شما جوان هستید ، اجازه بدهید من پشت لودر بنشینم.😊 راوی دختر شهید شهید مدافع حرم منصور عباسی🌹 https://eitaa.com/piyroo
شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیت ‌المال بود❗️ کشاورزها کنار جاده اهواز ، دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات می‌گذاشتند ، می‌فروختند.🥦 مهدی مدام رفت و آمد داشت ، گفت ، اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد. خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم ، یک داد زد ، اون خودکار رو بذار سرجاش😤 گفت ، از خودکار خودمون استفاده کن ، اون مال بیت ‌الماله ، نه استفاده شخصی... ترسیدم ، فکر کردم چی شده! ، من فقط می‌خواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم ؛ همین❗️. گفتم ، تو دیگه خیلی سخت می‌گیری ، تا آمدم از فلان و بهمان بگویم ، گفت ، به کسی کار نداشته باش ، ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی می‌کنند......☝️ https://eitaa.com/piyroo