eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.4هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
☆∞🦋∞☆ 🔰 | 🔻 اول خرداد ۱۳۶۲ 🌷 سالروز شهادتـــــ سردار شهید محمد بروجردے، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(علیه‌السلام) سپاه پاسداران انقلابـــــ اسلامے گرامے باد. https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 روزهای بعد به کسالت و سر درگمی گذشت. برای اینکه به اتفاقی که ممکن بود پیش بیاد فکر نکنم رفتم سراغ رمان هایی که از اتنا گرفته بودم. برخلاف تصورم خیلی هم خوب بودن جوری که وقتی شروعشون می کردم تا تمام نمی شدن زمینشون نمی گذاشتم. رمان سوم واقعا منو به فکر انداخت. ماجرای دختر و پسری بود که طی یک سوتفاهم از هم دور افتادن و با اینکه همو دوست داشتن ولی هیچ وقت به هم نگفتن تا سالها بعد که دوباره با هم روبه رو شدن و پسره یک زندگی ناموفق و پشت سر گذاشته بود و دختره هم اصلا ازدواج نکرده بود. اینقدر لجم گرفته بود که نگو خوب اگه مثل بچه آدم همون اول به هم گفته بودن که اینقدر بدبختی نمی کشیدن. گرچه با هم ازدواج کردن آخرش ولی خون به دل شدن تو این چند سال. بعد از خوندن این رمان بود که یه فکر احمقانه زد به سرم. اگه منم الان به ارشیا نگم ممکنه همین بلا سرم بیاد. برای همین یه وسوسه افتاده بودم به جونم که یه جوری به ارشیا برسونم که دوستش دارم اگه حرفای آنی هم درست باشه و من برای ارشیا مهم باشم خوب باید از این ماجرا خوشحال بشه و اونم بگه که منو دوست داره.کافیه الان بهم قول بده که ازدواج نمیکنه 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 منم که هنوز شونزده سال ندارم برام زوده تا اون بره درسشو بخونه و برگرده منم کنکورم و دادم. اونوقت میشه جدی درباره این موضوع صحبت کرد.از هیجان این اتفاق ذوق کردم خدایا یعنی میشه؟ ولی حالا چه جوری بش بگم. بهتر نیست با آنی مشورت کنم؟ نه اون بارم که بش گفتم گفت بستگی به طرف مقابلت داره.یه جور استرس مسخره افتاد به جونم باید خوب فکر میکردم تا یک راه حل اساسی پیدا کنم. شاید یه هفته بیشتر گذشته بود تمام راه حل های ممکن و بررسی کرده بودم ولی هیچ نتیجه ای عایدم نشده بودم. اول تصمیم گرفتم به صورت ناشناس براش پیغام بفرستم ولی بعدش گفتم وقتی ندونه من کی هستم برای یک آدم مجهول که نمی دونه کیه چه جوری صبر کنه و ازدواج نکنه. بعد تصمیم گرفتم بش تلفن کنم و باهاش صحبت کنم ولی بازم گفتم با این سابقه خراب من حتما فکر می کنه دارم سر کارش می ذارم. دوباره تصمیم گرفتم براش نامه بنویسم و همه چیز و بگم. چند بار هم رفتم و شروع کردم ولی نتونستم. هیچ وقت انشام خوب نبود چیزایی که نوشته بودم بیشتر شبیه نفکرات یک بچه بود تا درخواست عاشقانه. بنابراین این تصمیم هم منتفی شد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 واقع دیگه راهی به ذهنم نمی رسید. ارشیا چند بار اومده بود و رفته بود ولی من مثل آدمایی که خل شدن هی رفتم و هی اومدم اینقدر که ماکان مشکوک شد منم دیگه ترسیدم برم تو پذیرائی. درست دو هفته از درگیری فکری من گذشته بود که یک زنگ خطر برام به صدا در اومد. مهرناز خانم یه دختر برای ارشیا کاندید کرده بود و تصمیم داشت به زور ارشیا رو ببره خواستگاری.وقتی ماکان ماجرا رو گفت چیزی نمونده بودم جلوی مامان و بابا از حال برم. به یه بدبختی خودمو نگه داشتم تا رسیدم تو اتاقم. نمیدونم چرا فکر میکردم ارشیا بخاطر علاقه به من نمی خواد تن به این خواستگاری بده. برای خودم دلیل می اوردم که چرا با اینکه به من نگاه نمی کنه ولی اون شب فهمید که من ناراحتم یا نذاشت سینا روبروی من بشینه. همین دلایل برای من کافی بود. به خودم می گفتم حتما می خواد صبر کنه من بزرگتر بشم بعد اقدام کنه. برای همین دیدم دیگه صبر کردن و نقشه کشیدن فایده نداره. نه تلفن نه نامه نه پیغامهای پنهانی باید یه راه سریع تر پیدا می کردم تنها راهی که برام باقی مونده و بود دلم نمی خواست مجبور به انجامش بشم این بود که مستقیم باهاش صحبت کنم. اگه ارشیا از طرف منم مطمئن میشد و می فهمید که دوستش دارم حتما خانواده اشو قانع می کرد. مهرناز خانم هم که خیلی منو دوست داره حتما خوشحال میشه. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
۱ خردادماه ، سردار رشید سپاه اسلام، سرلشکر پاسدار، معروف به گرامی باد . 🥀 🗓ولادت : سال ۱۳۳۳ شهرستان بروجرد، روستای دره گرگ (روستای شهید بروجردی) 👈از مبارزان دوران ستمشاهی (نام مستعار مهدی عراقی) 👈مؤسس گروه توحیدی صف 👈مسئول گروه حفاظت از حضرت امام خمینی در کمیته استقبال ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ 👈از اعضای مؤسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 👈از فرماندهان اصلی مبارزه با ضدانقلاب در کردستان 👈بنیانگذار و اولین فرمانده‌ نیروی پیشمرگان کرد مسلمان 👈فرمانده تیپ ویژه شهدا 👈فرمانده سپاه کردستان 👈فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) 🗓 شهادت : ۱ اول خرداد ۱۳۶۲ 👈انفجار مین ضدتانک و پرتاب به بیرون از خودرو 🔹توسط گروهک های 📌منطقه: استان آذربایجان غربی، جاده مهاباد-نقده 📍مزار : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)، قطعه ۲۴، مجاور زیارتگاه ۷۲ تن (شهدای هفتم تیر) https://eitaa.com/piyroo
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در توصیف بروجردی همین کلمه «مسیح» درست است؛ بروجردی «مسیح‌گونه» بود، پیامبرگونه بود. او با کلامش، با استدلال‌های متین، صداقت، صمیمیت و مهربانی‌اش، آدم‌هایی را که می‌رفتند تا جهنمی شوند متوقف می‌کرد و جهت‌شان را به جانب بهشت تغییر می‌داد. شهید بروجردی کسانی را که حقایق واضح را نمی‌دیدند و کور شده بودند، بینا می‌کرد، ذهن‌های بیمار را شفا می‌بخشید و دلِ انسان‌هایی را که در اثر مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی قلب‌شان مرده بود، به تپشی دوباره وامی‌داشت و زنده‌شان می‌کرد. https://eitaa.com/piyroo
در سال ۱۳۳۳ در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد، در خانه‌ای محقر اما مصفا به عشق و نور الهی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به دنیا آمد. وی در 6 سالگی پدرش را از دست داد و مادرش با همه مشکلات و سختی‌هایی که وجود داشت، تمامی هم و غم خود را برای تربیت وی به کار بست. ناجی کردستان /3 داستان درباره یک شهید محمد در 7 سالگی وارد مدرسه شد اما به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاس‌های شبانه توام با کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد و خانواده را در تامین زندگی شرافتمندانه، مدد رساند. در 17 سالگی ازدواج کرد و چندی بعد به خدمت سربازی فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستم‌شاهی بود، از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار حضرت امام (ره) راهی عراق شد، ولی در مرز دستگیر و به مدت شش ماه، روانه زندان شد. وی ضمن ارتباط با شخصیت‌های اسلامی و انقلابی، علاوه بر خودسازی و کسب فیض، به بعضی از امور مربوط به انقلاب، همچون تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) اشتغال داشت. چندی بعد به همراه چند تن دیگر از مبارزان به سوریه و لبنان رفت و با شهید چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد و به فراگیری مسائل نظامی پرداخت. پس از قیام 19 دی ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعی از برخی علما و روحانیون پیرو حضرت امام خمینی (ره)، عملیات نظامی علیه رژیم را شروع کرد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی بی‌وقفه به مبارزات خود ادامه داد. برخی از اقدامات وی عبارتند از: مبارزه جدی و عملی علیه حضور آمریکا در کشور. خلع سلاح قرارگاه پلیس (تهران). عملیات نظامی 15 خرداد 1357. انفجار در نیروگاه برق و کاخ جوانان منطقه شوش. خلع سلاح کلانتری 14 در میدان خراسان. شرکت در آزادسازی پادگان جمشیدیه و رادیو تلویزیون. هنگامی که بازگشت حضرت امام خمینی (ره) به ایران حتمی شد، محمد بروجردی به عنوان مسئول حفاظت حضرت امام (ره) از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی انتخاب شد و در طول مسیر با عشق و علاقه‌ای قلبی به این کار مبادرت ورزید و در مدرسه رفاه نیز در آن دوران حساس، به عنوان مسئول حفاظت، ایفای نقش نمود. وی پس از مدتی سرپرستی زندان اوین را به عهده گرفت و چندی بعد او یکی از دوازده نفری بود که در خدت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای  را بنیانگذاری کردند. https://eitaa.com/piyroo