eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻سخنرانی به مناسبت سالروز ۱۹_دی 🔹به مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶، سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم قم، ساعت ۱۰:۳۰ صبح یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ از شبکه‌های تلویزیونی یک و خبر و رادیو ایران، به صورت زنده و مستقیم پخش خواهد شد. https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -نه شایدم بیشتر. و دوباره به لیوانش نگاه گرد. ترنج با تعجب رویش را برگرداند لیوانش را روی داشبورد گذاشت و دست ارشیا را که روی فرمان جا خوش کرده بود گرفت: -ارشیا؟ ارشیا نگاهش را از لیوانش گرفت و به چشمان نگران ترنج دوخت. ترنج حرفی برای گفتن نداشت ولی هر چه عشق داشت توی نگاهش ریخت و به چشم های او خیره شد. ارشیا با دیدن نگاه گرم ترنج لبخند زد و دست او را محکم فشرد. بعد هم لاجرعه شیر موزش را سر کشید و گفت: -دیگه بریم خیلی دیر شد. ترنج هم سر تکان داد و دست او را رها کرد به مزه مزه کردن شیر موزش پرداخت. هنوز راه نیافتاده بودند که موبایل ترنج زنگ خورد. -اوه الهه اس. بعد دکمه اتصال را زد و با خنده گفت: -الو؟ -الو و مرض. معلوم هست کدوم جهنمی هستین؟ -معلوم میشه توپت پره. -هر هر. یک ملت منتظر شما دوتا تحفه ان. -اومدیم بابا. -فکر کرده حالا ما خیلی مشتاقیم اصلا. -می دونم از صدات معلومه. الهه خندید و گفت: -مرض زود بیاین دیگه. -اودیم بابا اومدیم. نزدیکیم. با یک خداحافظی تماس را قطع کرد. و رو به ارشیا گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 _حسابی شاکی بود. ارشیا هم لبخند زد و گفت: -پس خدا به من رحم کنه. دسته گل را برداشت و زنگ را زد. ارشیا هم دزدگیر را زد و ماشین را دور زد و کنار او ایستاد. صدای استاد از آیفون امد: _بفرما ترنج خانم. و بعد در با صدای تیکی باز شد. ارشیا نگاهش را توی حیاط چرخاند فضای سنتی و زیبایی بود. در سالن باز شد و استاد توی چهارچوب نمایان شد. استاد ترنج از آنچه ارشیا فکر می کرد جوان تر بود. ترنج با لبخند از همان دور سلام کرد: _سلام استاد. -سلام دختر خانم. دیر کریدن. ارشیا خم شد و گفت: _نگفتی استادت اینقدر جوونه. ترنج یک لحظه ایستاد. ارشیا سریع گفت: _به خدا منظوری نداشتم. ترنج با شک نگاهش کرد. ارشیا دوباره تاکید کرد: _بابا ببخشید من فکر می کردم مسنه . بعد لبش را جوید و گفت: _من دیگه اصلا حرف نمی زنم. همسر استاد پشت سرش نمایان شد. یک کوچک اسفند هم دستش بود. به روی ترنج لبخند زد و ترنج هم سالم کرد: _سلام. خانم مهران. _سلام عزیزم خوش اومدی. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 استاد به ارشیا نزدیک شد و دستش را دراز کرد: -مهران هستم. ارشیا هم با لبخد دست او را فشرد. -خوشبختم. استاد بدون اینکه دست ارشیا را رها کند او را به طرف در برد. - همه مشتاقن ببین کی تونسته دل گل سر سبد جمع مارو ببره. همسر استاد هم در حالی که با یک دست چادرش را نگه داشته بود و با دست دیگرش منتقل اسفند را نگه داشته بود به ارشیا سلام کرد: -خوب خوش امدین. آقا ارشیا. درست می گم؟ ارشیا نگاهش را دوخت مقابل پاهای خانم مهران و گفت: -بله. مزاحم شدیم. جای خانم مهران همسرش جواب داد: -این حرفا چیه؟ بفرما تو که دل توی دل بچه ها نیست. با این حرف استاد همگی خندیدند. استاد ره به ترنج گفت: -بیا کنار نامزدت . برین تو. من و خانمم و هم از هم جدا نکنین. ارشیا از صممیت استاد خوشش آمد. استاد دست ارشیا را رها کرد و به طرف در اشاره کرد. ارشیا با یک تعارف و همراه ترنج وارد شد. ورودشان با صدای دست و سوت و ترکیدن بادکنک همراه شد. ارشیا و ترنج انتظار این استقبال را نداشتند. الهه اولین نفر بود که به طرف آنها دوید: -سلام...سلام..خوش اومدین. مردیم بابا. بعد رو به ارشیا کرد و گفت: -خیلی خوشحال شدم از نزدیک دیدمتون. یکی از وسط جمع پراند: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ای زیبا آرزوی من؛ و ای مهربان امام من... رسیدن به شما همه‌ی آنچه می‌خواهم، است! بگو کجا جستجویتان کنم؟ من به آسمانی که شما را می‌بیند غبطه می‌خورم، و به زمینی که بر آن قدم می‌گذارید! خوشا آن هوایی که در آن نفس می کشید، مولای من... 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo