#اطلاعیه
🔻سخنرانی #امام_خامنهای به مناسبت سالروز #قیام_۱۹_دی
🔹به مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶، سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم قم، ساعت ۱۰:۳۰ صبح یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ از شبکههای تلویزیونی یک و خبر و رادیو ایران، به صورت زنده و مستقیم پخش خواهد شد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_632
-نه شایدم بیشتر.
و دوباره به لیوانش نگاه گرد.
ترنج با تعجب رویش را برگرداند لیوانش را روی داشبورد گذاشت و دست ارشیا را که روی فرمان جا خوش کرده بود گرفت:
-ارشیا؟
ارشیا نگاهش را از لیوانش گرفت و به چشمان نگران ترنج دوخت.
ترنج حرفی برای گفتن نداشت ولی هر چه عشق
داشت توی نگاهش ریخت و به چشم های او خیره شد.
ارشیا با دیدن نگاه گرم ترنج لبخند زد و دست او را محکم فشرد.
بعد هم لاجرعه شیر موزش را سر کشید و گفت:
-دیگه بریم خیلی دیر شد.
ترنج هم سر تکان داد و دست او را رها کرد به مزه مزه کردن شیر موزش پرداخت.
هنوز راه نیافتاده بودند که موبایل ترنج زنگ خورد.
-اوه الهه اس.
بعد دکمه اتصال را زد و با خنده گفت:
-الو؟
-الو و مرض. معلوم هست کدوم جهنمی هستین؟
-معلوم میشه توپت پره.
-هر هر. یک ملت منتظر شما دوتا تحفه ان.
-اومدیم بابا.
-فکر کرده حالا ما خیلی مشتاقیم اصلا.
-می دونم از صدات معلومه.
الهه خندید و گفت:
-مرض زود بیاین دیگه.
-اودیم بابا اومدیم. نزدیکیم.
با یک خداحافظی تماس را قطع کرد. و رو به ارشیا گفت:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_633
_حسابی شاکی بود.
ارشیا هم لبخند زد و گفت:
-پس خدا به من رحم کنه.
دسته گل را برداشت و زنگ را زد.
ارشیا هم دزدگیر را زد و ماشین را دور زد و کنار او ایستاد. صدای استاد از آیفون امد:
_بفرما ترنج خانم.
و بعد در با صدای تیکی باز شد. ارشیا نگاهش را توی حیاط چرخاند فضای سنتی و زیبایی بود.
در سالن باز شد و استاد توی چهارچوب نمایان شد. استاد ترنج از آنچه ارشیا فکر می کرد جوان تر بود.
ترنج با لبخند از همان دور سلام کرد:
_سلام استاد.
-سلام دختر خانم. دیر کریدن.
ارشیا خم شد و گفت:
_نگفتی استادت اینقدر جوونه.
ترنج یک لحظه ایستاد. ارشیا سریع گفت:
_به خدا منظوری نداشتم.
ترنج با شک نگاهش کرد. ارشیا دوباره تاکید کرد:
_بابا ببخشید من فکر می کردم مسنه .
بعد لبش را جوید و گفت:
_من دیگه اصلا حرف نمی زنم.
همسر استاد پشت سرش نمایان شد. یک کوچک اسفند هم دستش بود. به روی ترنج لبخند زد و ترنج هم سالم
کرد:
_سلام. خانم مهران.
_سلام عزیزم خوش اومدی.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_634
استاد به ارشیا نزدیک شد و دستش را دراز کرد:
-مهران هستم.
ارشیا هم با لبخد دست او را فشرد.
-خوشبختم.
استاد بدون اینکه دست ارشیا را رها کند او را به طرف در برد.
- همه مشتاقن ببین کی تونسته دل گل سر سبد جمع
مارو ببره.
همسر استاد هم در حالی که با یک دست چادرش را نگه داشته بود و با دست دیگرش منتقل اسفند را نگه داشته بود
به ارشیا سلام کرد:
-خوب خوش امدین. آقا ارشیا. درست می گم؟
ارشیا نگاهش را دوخت مقابل پاهای خانم مهران و گفت:
-بله. مزاحم شدیم.
جای خانم مهران همسرش جواب داد:
-این حرفا چیه؟ بفرما تو که دل توی دل بچه ها نیست.
با این حرف استاد همگی خندیدند. استاد ره به ترنج گفت:
-بیا کنار نامزدت .
برین تو. من و خانمم و هم از هم جدا نکنین.
ارشیا از صممیت استاد خوشش آمد.
استاد دست ارشیا را رها کرد و به طرف در اشاره کرد.
ارشیا با یک تعارف و همراه ترنج وارد شد.
ورودشان با صدای دست و سوت و ترکیدن بادکنک همراه شد.
ارشیا و ترنج انتظار این استقبال را نداشتند. الهه اولین نفر بود که به طرف آنها دوید:
-سلام...سلام..خوش اومدین. مردیم بابا.
بعد رو به ارشیا کرد و گفت:
-خیلی خوشحال شدم از نزدیک دیدمتون.
یکی از وسط جمع پراند:
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
34.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1298
🔰 روایت صوتی تاثیر گذار-حاج حسین یکتا
از کشمیری میگوید....
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
ای زیبا آرزوی من؛
و ای مهربان امام من...
رسیدن به شما
همهی آنچه میخواهم، است!
بگو کجا جستجویتان کنم؟
من به آسمانی که شما را میبیند
غبطه میخورم،
و به زمینی که بر آن قدم میگذارید!
خوشا آن هوایی که
در آن نفس می کشید،
مولای من...
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo