بـــاز هم زائـــرتـــان نیســـتم
از دور ســــلام
الســلام علیــــک یا عـــلی ابــن مــوسی
الـــــرضـــا❤️💚💛💜
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهيد_چمران بہ روایت غاده جابر قسمت:
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهيد_چمران
بہ روایت غاده جابر
قسمت:9⃣2⃣
🍃می گفت: هر چیزی از عشق زیبا است .تو به ملکیت توجه می کنی . من مال خدا هستم ،همه این وجود مال خدا هست .برایش نوشتم:کاش یکدفعه پیر بشوی من منتظر پیرشدنت هستم که نه کلاشینکف تورا از من بگیرد و نه جنگ .و او جواب داد که: این خودخواهی است .اما من خودخواهی تورا دوست دارم . این فطری است . اما چطور مشکلات حیات را تحمل نمی کنی ؟ من تورا می خواهم محکم مثل یک کوه ،سیال و وسیع مثل یک دریا ابدیت، تو می گویی ملک ؟ ملکیت ؟تو بالاتر از ملکی .من از شما انتظار بیشتر دارم . من می بینم در وجود تو کمال و جلال و جمال را .تو باید در این خط الهی راه بروی . تو روحی ، تو باید به معراج بروی ، تو باید پرواز کنی .چطور تصور کنم افتادی در زندان شب.تو طائر قدسی .می توانی از فراز همه حاجز ها عبور کنی . می توانی در تاریکی پرواز کنی
🍃هر چند تا روزی که مصطفی شهید شد ، تا شبی که از من خواست به شهادتش راضی باشم ،نمی خواستم شهید بشود.آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند.گفته بود روز بعد برمی گردد . عصر بود و من در ستاد نشسته بودم ، در اتاق عملیات.آن جا در واقع اتاق مصطفی بود و وقتی خودش آنجا نبود کسی آن جا نمی آمد ولی ناگهان در اتاق باز شد ،من ترسیدم ، فکر کردم چه کسی است ، که مصطفی وارد شد .تعجب کردم ، قرار نبود برگردد. او مرا نگاه کرد ،گفت: مثل این که خوشحال نشدی دیدی من برگشتم ؟ من امشب برای شما بر گشتم .
🍃گفتم: نه مصطفی ! تو هیچ وقت برای من برنگشتی .برای کارت آمدی . مصطفی با همان مهربانی گفت: امشب برگشتم بخاطر شما . از احمد سعیدی بپرس .من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم ، هواپیما نبود .تو می دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده ام ، ولی امشب اصرار داشتم برگردم ،با هواپیمای خصوصی آمدم که این جا باشم .من خیلی حالم منقلب بود.گفتم: مصطفی من عصرکه داشتم کنار کارون قدم می زدم احساس کردم آنقدر دلم پر است که می خواهم فریاد بزنم .خیلی گرفته بودم .احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم ، باز نمی توانم خودم را خالی کنم .مصطفی گوش می داد .گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می آمدی نمی توانستی مرا تسلی دهی.او خندید وگفت :تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداوند است.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهيد_چمران
بہ روایت غاده جابر
قسمت:0⃣3⃣
🍃او خندید وگفت :تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداوند است.باید به این مرحله ازتکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند .حالا من با اطمینان خاطر میتوانم بروم .من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم . شب رفتم بالا .وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده ، فکر کردم خواب است .آمدم جلو و اورا بوسیدم .مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت .
یک روز که اومدم دمپایی هایش را بگذارم جلوی پایش ،خیلی ناراحت شد ، دوید ، دوزانو شد و دست مرا بوسید ،گفت: تو برای من دمپایی می آوری
🍃آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد .احساس کردم او بیدار است ، اما چیزی نمی گوید ، چشمهایش را بسته و همین طور بود.مصطفی گفت: من فردا شهید می شوم . خیال می کردم شوخی می کند.گفتم: مگر شهادت دست شماست ؟گفت: نه ، من از خدا خواستم و می دانم خدا به خواست من جواب میدهد.ولی من میخواهم شما رضایت بدهید .اگر رضایت ندهید من شهید نمیشوم .خیلی این حرف برای من تعجب آور بود.گفتم: مصطفی ، من رضایت نمی دهم و این دست شما نیست .خوب هر وقت خداوند اراده اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم ، ولی چرا فردا ؟و او اصرار می کرد که: من فردا از این جا می روم .می خواهم با رضایت کامل تو باشد .و آخر رضایتم را گرفت ....
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷شهید #محمود_احمدی_شیخانی 🌷
اهل خرمشهر و دانشجوی رشته کشاورزی در اهواز بود. اما هر وقت به خرمشهر میامد بیشتر وقتش را در حسینیه اصفهانیها می گذراند.
از وقتی انقلاب شده بود، مسئول فرهنگی آنجا شده بود.
یکی از مهمترین طرح ها و فعالیتهاش برگزاری کلاسهای #مطالعه و #بحث روی کتابها و نوارهای #سخنرانیهای_شهید_مطهری بود.
شادی روحش #صلوات
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چه زیبا گفتـ اسطوره اخلاص:
قلم مےزنید براے خدا باشد؛
قدم برمےدارید براے خدا باشد؛
حرفـ مےزنید براے خدا باشد؛
همه چے؛ همه چے براے خدا باشد ...
#شهید_همت
+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_721038705925555157.mp3
2.52M
🔥از فضیلت بی حجابی برام بگو...
💥چقدر از جوون های
ما گرفتار چشاشونند...
♻️زنه شوهر داشته
شوهر زن داشته اما..
☄گوش کنید☄
🎤استاد #دارستانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#ادامه روایت
💞🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼💞
🌸🍂🌼💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌼💕🌸💕🌸💕همسر شهید یک لباس را از داخل کیف دستی خودش بیرون آورد و گفت: چند روز قبل از عملیات با هم به مغازهای رفتیم. دو لباس هم رنگ خرید و گفت: این را برای خودم خریدم. این را هم برای تو!
شوهرم گفت: من این لباس را تا زمان شهادت از تنم خارج نمیکنم! روزی به سراغ تو خواهند آمد. با این لباس بیا و من را شناسایی کن!
بعد به پیکر سوخته شهید اشاره کرد و گفت: همه جای او سوخته اما قسمتی از لباسش هنوز سالم است.
لباس خودش را کنار قسمت سالم لباس شهید قرار داد. هر دو مثل هم بودند. پیکر شهید همان روز برای تشییع اعزام شد
54 سیزده مؤذن برگرفته از کتاب کرامات شهدا ص30- راوی شهید علیرضا غلامی- مسئول تفحص لشگر امام حسین(ع) که در منطقه فکه به قافله شهدا پیوست.
آخرین روزهای سال 72 بود. بچههای تفحص همه به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند. مدتی بود که در منطقه خیبر (طلائیه) به عنوان خادمالشهداء انتخاب شدیم. با دل و جان به دنبال پارهای دل این ملت بودیم.
سکوت سراسر طلائیه و جزایر را گرفته بود. سکوتی که روح را دگرگون میکرد. قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید این خاک آغشته به خون شهیدان است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
رفتم سطل رو ازش بگیرم اما نداد
گفتم: شما چرا حاجی؟!
همین طور که کار می کرد ، گفت:
یادت باشه ! فرمانده موقع جنگ برادر بزرگتر همه حساب میشه
اما در بقیه ی مواقع ، کوچک ترین و حقیرترین برادر اون ها...
#حاج_احمد_متوسلیان
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#مادر_فرزندت_ڪجاست ❕
جونم برات بگہ ، پسرم اخلاقش جوری بود ڪہ حتی اگہ در محل ڪارش لحظہ ای بہ زن و فرزندش فڪر میڪرد ، در جبران اون لحظات ، اضافہ ڪار میایستاد .
پسرم آمر بہ معروف و ناهی از منڪر بود و خدا هم او را ، سر سفره رضوان خودش مهمون ڪرد .
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری 🕊
#ذخایـر_واقعـی_نـظام
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷موقع اعزام، دوقلوها به گریه افتادند.
هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند.
این عکس، یادگاری ماند
🌸 شهید مدافع حرم #هاشم_دهقانی_نیا
چه راحت گذشتند😢
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💢 خدا شوخی هایش را خرید
دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهانآرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلمبرداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلمها را بعد از شهادتم پخشکن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازهات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی؟»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید میشوم». همان موقع این صحبتها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخیهای محمدرضا نگاه میکنم میبینم یا میدانسته و این حرفها را میزده و یا خدا شوخیهایش را خریده است.
به نقل از خواهر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#راهی_که_شهدا_رفتند
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌸🍃﷽🍃🌸
🔻داستانِ برهنگی🔻
✍ وقتی حضرت آدم و حوا در #بهشت ساکن شدند، خدا به آنها فرمود:
👈 هر کار خواستید بکنید، ولی به این درختِ ممنوعه نزدیک نشید.🌳⛔️
🕋 یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ، فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا، وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ (اعراف/۱۹)
💢 ای آدم! تو و همسرت در #بهشت ساکن شوید!
💢 و از هر جا که خواستید، بخورید!
💢 امّا به این درخت نزدیک نشوید.
☝️ ولی #شیطان شروع کرد به وسوسه کردنِ آدم و حوا.😈
چرا⁉️
👈 تا آدم و حوا رو #برهنه کنه.😱
🕋 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا (اعراف/۲۰)
💢 سپس #شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد.
😈 بالاخره #شیطان موفّق شد..
آدم و حوا فریب خوردند😔 و از میوهی درختِ ممنوعه خوردند. در نتیجه:👇
🕋 فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ، بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا، وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ. (اعراف/۲۲)
💢 هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندام و عورتشان بر آنها آشکار شد.
💢 و شروع کردند به قرار دادنِ برگهای درختانِ بهشتی بر خود، تا آن را بپوشانند.
بنابراین، خدا اونها رو از #بهشت بیرون کرد:👇
🕋 قَالَ اهْبِطُوا.. وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ. فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ. (اعراف/۲۴ و ۲۵)
💢 خداوند فرمود: از مقام خویش فرود آیید.. که از این به بعد، قرارگاه و محلّ زندگی شما زمین است.
💢 در این زمین زنده میشوید.
💢 در این زمین میمیرید.
💢 و در روز رستاخیز، از این زمین خارج خواهید شد.
💫 در پایانِ این داستانِ غمانگیز، وقتی آدم و حوا روی زمین اومدند، خدا براشون #لباس فرستاد تا #برهنه نباشند:👇
🕋 یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا (اعراف/۲۶)
💢 ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندامِ شما را میپوشاند، و مایهی زینتِ شماست.
✨✨✨✨✨
حالا وقتِ نتیجهگیری از این داستانِ غمانگیزه:👇
برادرم❗️ خواهرم❗️
✅️ #پوشش و پوشاندن، کارِ خداست..
❌ ولی #برهنگی و #برهنه_کردن کارِ #شیطان است.
✅️ #لباس، نعمتِ الهی است..
❌ ولی #برهنگی و خلعِ لباس، کیفرِ #گناه.
✅️ خدا آدم و حوا رو بخاطر اینکه #برهنه شدند از #بهشت بیرون کرد..
⁉️ حالا ما چطور توقّع داریم که #برهنه بشیم و #حجاب رو رعایت نکنیم... و به #بهشت هم بریم!!🤔
👈 بعد هم بگیم: آدم باید دلش پاک باشه.
😇 خوشبحال اون آقا پسر و دختر خانمی که پوشش خدایی دارند، نه پوشش شیطانی.❤️
مخصوصاً دختر خانومها..👌
❌ #حجاب به معنیِ چادر نیست❌
👈به معنای پوشیدنِ سالمه.
🌹خواهرم! مدافعِ #چادرِ فاطمه باش.
#معارف_قرآن، #داستان_برهنگی، #حجاب، #عفاف، #حجاب_و_عفاف، #برهنگی، #برهنه، #شیطان، #بهشت.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
🌸🍃بامنتشر کردن با لینک کانال در ثواب آن شریک باشید 🍃
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
نوکربه راه وشیوه ی ارباب میرود
شاید خدا شبیه توبی سرکند مرا😔💔
#شهید_حسین_صحرائی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
نوکربه راه وشیوه ی ارباب میرود شاید خدا شبیه توبی سرکند م
برای بدست آوردن چیزهایی که تاکنون نداشته ای!
کسی باش،که تاکنون نبوده ای☝️🏻✨
#شهید_حسین_صحرائی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
برای بدست آوردن چیزهایی که تاکنون نداشته ای! کسی باش،که تاکنون نبوده ای☝️🏻✨ #شهید_حسین_صحرائی 🍃🌹
✨دست نوشته خود شهید ✨
خداحافظ دنیا!
توراباتمام زرق وبرقت برای رضای خداترک میکنم.
اینجا دارفانی است.
مقصد ما بهشت... ❤️
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهدا افتادند !
تا ما بلندتر بایستیم
پس بنگــــر
که کجا ایستاده ای ...‼️
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
جنگـــــ ما...
نود درصد روے « #مــــــــَن»
رفتـــــن بـــــود ودہ درصــد
روے «میـــــن»..💔
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊🍃
رسیدن بالا سرش،
خون زیادے ازش رفته بود...
یڪے گفت: آقا سید زندهاے ؟
جواب داد: نه هنوز...!
#ڪجاے_ڪاریم؟ 🙂💔
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فقط کافیست دلت بلرزد و دلتنگش شوی...
چشمانت را که ببندی،دست دلت را میگیرد
و میبرد درست روبروی ایوان طلا...!!!
#السلامعلیڪیاامامعشق
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo