#معرفی_شهیدی که جواز شهادتش را از امام حسین(ع) گرفت
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
🌷محل تولد: اردبیل
🌷محل شهادت: شمال حلب، سوریه
🌷مزار شهید: اردبیل
شهید هاشم دهقانینیا نخستین شهید مدافع حرم اردبیل که بعداز پیادهروی اربعین و زیارت شهدای کربلا,
عشق زینب (س) را به پسران دو قلوی شش ماههاش ترجیح داده و مجوز شهادتش را در راه دفاع از حرم آل الله از امام حسین(ع)گرفت.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
#شهیدی_که_ازسنگ_مزارش_همیشه_بوی_گلاب_به_مشام_میرسد
شهید سید احمد(منوچهر) پلارک
تاریخ تولد: ۷ / ۲ / ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۲/ ۱ / ۱۳۶۶
محل تولد: تهران اصالتا تبریزی
محل شهادت: شلمچه عملیات کربلای ۸
🌹فرمانده آرپیجی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول(ص) بود.
از زبان همرزم↓
او همیشه مشغول نظافت توالتهای پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا میگرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود
بعد از بمباران، هنگامیکه امدادگران در حال جمعآوری زخمیها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک احمد روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد؛به طوریکه اگر سنگ قبر شهید را خشک کنید،از آن طرف،سنگ از گلاب مرطوب میشود
به گفتهٔ مادر، احمد چند کار را هرگز ترک نمیکرد :
1.نماز_شب
2.غسل روز جمعه
3.زیارت عاشورای هر صبح
4.هر روز ذکر 100 صلوات
و 100بار لعن بر بنی امیه
می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام «غسیل الملائکه» بوده است «غسیل الملائکه» به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است
شهید سید احمد پلارک
شادی روحش صلوات
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
▪️شهید مهدی #باکری، از منطقه آمد.خیلی خسته بود. یک قوطی کمپوت برای او باز کردند. کمپوت را نزدیک دهانش برد. یک لحظه مکث کرد و به فکر فرو رفت. قوطی کمپوت را زمین گذاشت و پرسید: آیا به کل لشکر کمپوت داده اید؟
گفتند: خیر.
گفت: هر وقت به کل لشکر کمپوت دادید، من هم میخورم.
کتاب ناطقاند
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
#آرزوی_شهید:
گفــتم: اگر جنگ تمام شد آرزوی شما به عنوان یک فرمانده چیست؟
گفــت: تنها آرزوی من این است که یک مرکزفرهنگے داشته باشم و روے بچههای جوان کــارکنم و بتوانم مسائـل مربوط به دوران #دفاع_مقدس را به نسل جـــوان منتقل کنم.
#شهیدحاج_منصورخادم_صادق🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
#اے_شـــهید
فاصــلہها
دروغ میگویند..
کہ بین من و تو ایستادهاند...
وقتی گرمای #حضورت
را هرلحظہ احساس میکنم
تو زنده هستی و نظاره گر؛ ما
#همیشه_نگاهی_ای_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 پیش بینی شهید #سردار_سلیمانی ، دو روز قبل از شهادتش☝️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💢دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
4_299597183194235039.mp3
4.25M
🔊 #مداحی | #بشنوید
دگر این خانه مرا تنگ بود
زندگی بی شهدا ننگ بود
#دلتنگیم_شهدا😭💔
#بطلب_ما_را
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#شلمچه
#شهید_سیروس_نوبخت در بطن ورود به جبهه های نبرد حق علیه باطل، پس از شرکت در دوره ۴۵ روزه آموزش غواصی به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ شرکت نمود. پس از عملیات موفقیت آمیز کربلای ۴ با اینکه حق مرخصی داشت، اما داوطلبانه در عملیات کربلای ۵ به عنوان آرپیجیزن شرکت کرد و نیمه شب بیست و دوم دی ماه ۶۵ در نهر جاسم شلمچه با ایثار و از جان گذشتگی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#کلام_شهید
سید شهیدان اهل قلم
مانـدن در صف
اصحاب عاشورائی امام عشـق
تنها با یقین مطلق ممکن است
#شهید_مرتضی_آوینی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📚کمیل هنوز زنده است
💢شهید علیرضا بنکدار
🔆 علیرضا در وصیت نامه اش نوشت:
" امید آن دارم که پیکرم باز نگردد. امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه (سلام الله علیها) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع ، جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده اند شرمنده نشوم و می خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم ... "
به چیزی که می خواست هم رسید.
با وجود تفحص گسترده در محل شهادت اش ، جستجوگران پیکری به نام شهید علیرضا حاجی حسین بنکدار قزوینی پیدا نکردند.
کسی چه می داند شاید او یکی از صدها شهید گمنامی باشد که در شهرها و روستاهای ایران به خاک سپرده شده اند.
ماجرا مربوط به بهمن ماه سال ۱۳۶۱ و عملیات والفجر مقدماتی است.
بنکدار آن موقع معاون گردان بود.
کمیلی ها خیلی قبولش داشتند.
مرد ۲۵ ساله، مومن و خودساخته ای با قدرت بیان و نفوذ کلام بالا و البته خوش تیپ.
علیرضا بنکدار پیش از انقلاب با سخنرانی های روشنگرانه و فعالیت های انقلابی اش شناخته می شد.
بعد از پیروزی انقلاب هم در نهادهایی مثل وزارت کشور، بنیاد شهید، آموزش و پرورش و سپاه پاسداران فعالیت کرد.
در یک جمله آدم موفقی بود؛ چه در جایگاه معلمی و چه در امور اداری و لباس پاسداری.
غائله ی ضدانقلاب در شمال غرب و تجاوز صدام به خاک ایران مسیر زندگی اش را تغییر داد و بنکدار به یک نظامی متعهد و کاربلد تبدیل شد.
با اینکه دو تا پسر خردسال داشت بارها به جبهه رفت و برگشت. وقت هایی هم که تهران بود به عنوان مربی در پایگاه مقداد بچه بسیجی ها را آموزش می داد.
پدر خوب خانواده در جبهه فرمانده ای مقتدر بود و در جمع دوستان، مردی قابل اتکاء. به تربیت فرزند اهمیت می داد و دوست داشت پسرهایش مومن، مسجدی و فدایی امام(رحمت الله علیه) باشند و در برابر ظلم بایستند.
سروصدای بستن گردان های لشگر ۲۷ برای والفجر مقدماتی که شنیده شد به جنوب رفت و به عنوان معاون کمیل در کنار محمود ثابت نیا کارش را آغاز کرد.
جنگیدن در رمل های شمال غرب استان خوزستان شرایط خاص خودش را داشت. علیرضا و محمود هماهنگی و همکاری خوبی داشتند.
همین امر سبب شد تا بچه های کمیل با روحیه ای عالی و آمادگی بالا در عملیات شرکت کنند.
در عملیات از همان ابتدا اوضاع حمله خوب پیش نرفت.
کمیل در محاصره ی سنگین عراقی ها گیر افتاد.
بنکدار و ثابت نیا همه ی تخصص و هنرشان را به کار گرفتند تا شاید راه نجاتی پیدا کنند ولی شرایط بدتر از این حرف ها بود.
حاج ابراهیم همت راهی برای نجات دادن گردان کمیل لشگرش نداشت.
خبرهای پراکنده و مختلفی از گیر افتادن کمیل در محاصره بعثی ها شنیده می شد. بالاخره فرماندهان دستور عقب نشینی و توقف عملیات را صادر کردند.
کسی نمی دانست که دقیقا" چه اتفاقی افتاده است ولی امید زنده ماندن آن ها بسیار کم به نظر می رسید.
هرچند این امید برای مادر علیرضا که محمد پسر آخرش سه ماه پیش از والفجر شهید شده بود هیچ وقت تمام نشد و پیرزن تا آخرین روز عمر، چشم به راه و منتظر آمدن پسرش ماند.
منطقه ی عملکرد لشگر ۲۷ تا پایان جنگ آزاد نشد. بعد از پذیرش قطعنامه و آغاز به کار یگان های تفحص، تعدادی از رزمندگان جامانده و دلشکسته ی لشگر به منطقه برگشتند.
پیدا کردن محل دقیق گردان کمیل دشواری های بسیاری داشت.
بچه ها با هر زحمتی که بود، قتلگاه بچه های کمیل را پیدا کردند.
حالا مقداد و میثم پسرهای شهید بنکدار بزرگ تر شده بودند ولی پدر باز هم نیامد؛ همان طور که خودش می خواست.
او در بهمن ماه ۱۳۳۶ متولد شد و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
خانواده در نزدیکی مزار برادر شهیدش برای او قبر و سنگ یادبودی ساختند اما این کجا و آن مزاری که پدر داشته باشد کجا.
با اینکه نام علیرضا بنکدار روی خیابانی در حوالی محل تولد و زندگی اش به چشم می خورد ولی همچنان این مرد بزرگ ناشناخته و غریب مانده است...
💢یادش با ذکر #صلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#دری_بسوی_بهشت کجاست؟
سردار شهید #احمد_کاظمی، سردار حاج #حسین_خرازی را از اولیاءالله معرفی میکرد و قبر او را دری از درهای #بهـشت میدانست.
همرزم شهید کاظمی میگوید:
روزی همراه شهید کاظمی جهت انجام مأموریت به اصفهان رفته بوديم. سری هم به #گلستان_شهدا در تخت فولاد زدیم، حاج احمد گفت: بچهها، دوست داريد، دری از #درهای_بهشت رو به شما نشون بدم؟
گفتيم: چی از اين بهتر؟
کفشهایش را درآورد، وارد گلستان شد
يک راست بُردمان سر مزار شهيد #حسين_خرازی با يقين گفت:
از اين قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه...
نشستيم، فاتحهای خواندیم؛ حال و هوای او تماشایی بود.
ده روز بعد خود حاج احمد کاظمی به #شهادت رسید و در جوار دوست و همرزم قدیمیاش آرام گرفت.
#علمدار_لشکر۱۴_امام_حسین
#شهید_سردار_حاج_حسین_خرازی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
امام سجاد علیهالسلام:
سختترین ساعت برای هر انسانی سه ساعت است: زمانیکه فرشته مرگ را میبیند. زمانیکه از قبرش برانگیخته میشود. زمانیکه در برابر خدای متعال میایستد که یا به بهشت میرود یا جهنم.
خصال شیخ صدوق/ص۱۱۹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
#یا_امام_هادی_ع
غریب گونه ترینی برای من مولا، ای آفتاب دهم! ای هماره! ای تنها!
چه با شکوه غریبی چه کوه مظلومی
درست مثل علی مثل #مادرت_زهرا
🏴 #شهادت دهمین اختر تابناک
حضرت #امام_هادی (ع) را تسلیت عرض مینماییم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
5ce90ae633023dc1b5424cdb_9054596137679866541.mp3
2.58M
🎤کریمی
🎼سامرا عزا گرفته
بوی کربلا گرفته
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و شصت و چهارم
روزهای سخت دانشجویان فراری
محاکمۀ نگهبانان بیمارستان ردهه
و کرامت ایرانی اسلامی
یه روز طبق معمول چشمامونو بستن و گفتن خیلی سریع آماده شید میخوایم ببریمتون بغداد تا در یه دادگاه نظامی محاکمه بشید. همه اعضای دادگاه نظامی بودن. ما سه نفر رو نشوندن رو روی زمین و متهمین(نگهبانای عراقی) داخل یه قفسه آهنی به بلندی تقریبا ۷۰ سانت مثل گله گوسفند جا داده بودن. اونا کسانی بودن که در شب فرار ما در بیمارستان بودن و مسئولیتی داشتن. متهم اصلی نجم همون نگهبان شکنجهگر بود که به قصد کشت ما رو شکنجه کرده بود و میخواست با اسپری منو خفه کنه.
قاضی از من پرسید کسی از این جماعت با شما همکاری داشت؟ یاد شکنجههای بیرحمانۀ نجم افتادم. حالا وقت انتقام بود و با یه کلمه بله میرفت پای چوبه اعدام و بقیه هم به زندان های طولانی محکوم می شدن. ولی وجدانم قبول نکرد و یاد این حدیث افتادم که «النجاه فی الصدق» گفتم نه هیچکدوم از اینا خبر نداشتن و هاشم و مسعود هم همینو گفتن. بعد از شور و مشورت برای نجم و بقیه ۹ ماه زندان مشخص شد که با التماس و پادرمیونی یکی از افسرای بعثی که میگفت قربان اینا زن و بچه دارن و عائله شهدا «کشتههای عراقی» هستن به ۶ ماه تقلیل پیدا کرد.
بعد از صدور حکم و اتمام دادگاه، قاضی که یه سرتیپ بود با غرور رو به اطرافیاش کرد و گفت: سربازای خمینی همه بیسواد هستن و اینا رو که میبینید و عاشق خمینی هستن، شرط می بندم که بی سوادن و روشو به من کرد و پرسید: چند کلاس سواد داری؟ گفتم دانشجوی سال سوم رشته مهندسی برقِ دانشگاه علم و صنعت ایران هستم. از عصبانیت صورتش قرمز شد و داشت از منفجر می شد. توی همین حال با اشاره به مسعود و هاشم گفتم قربان این دو نفر هم دانشجو هستن. با عصبانیت گفت: گم شید و دستور داد ما رو از دادگاه بیرون انداختن. اون روز بجای حس انتقام، خداوند رحمت و عفو رو در دل ما قرار داد و باعث شد صداقت ما اون نگونبختا رو نجات بده و اعدام از سرشون گذشت. دوباره ما رو سوار کردن و برگردوندن به اردوگاه تکریت ۱۱ و تا زمان آزادی در اونجا موندیم.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
روایت اسرای مفقود الاثر
💢 قسمت دویست و شصت و پنجم:
درسهاو برکات فرار دانشجویان
حماسه فرار سه دانشجوی بسیجی، گر چه نافرجام موند، اما برکات و درسای بی شماری برای خود اونا و همه اسرایی که از این ماجرا باخبر شدن بجا گذاشت و باعثِ تقویت همدلی و انسجام بیشتر بین بچهها شد و تا مدتا یکدل و یه صدا برای سلامتی و زنده موندنشون دعا میکردیم. همّ و غمّ همه شده بود غمخواری برای سه دانشجوی بسیجی که تموم خطرات رو به خاطر بقیه بجون خریدن و حاضر شدن به قیمت تحمل سختیای بی شمار و حتی احتمال از دست دادن جون شیرین، لیستِ اسامی اسرای مفقود الاثر دو اردوگاه تکریت ۱۱ و ملحق ۱۸ رو به ایران برسونن. این یه درس ایثار بود که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شد. برکت دیگه این قضیه توجه دوباره و بیشتر از گذشته به معنویات و راز و نیاز به درگاه الهی بود و یه موج معنوی در اردوگاه راه افتاد و دعا و قرآن و توسل که مقداری نسبت به اوایل اسارت کمرنگ شده بود دوباره جون گرفت و در واقع تجدید حیات معنوی در این مقطع شکل گرفت و تا آخرین روزای اسارت تداوم یافت. درس بزرگ دیگه این ماجرا این بود که حتی در سخت ترین شرایط نباید نا امید وتسلیم شد. بچهها با این کارشون به بقیه آموختن که با امید و توکل می شود دست به کارای بزرگ زد. گر چه نتیجۀ نهایی حاصل نشد و بچه ها نتونستن به ایران برسن و دوباره برگردونده شدن به محیط اسارت، اما اگه مقداری تجربه بیشتر داشتن و می تونستن کمی پول فراهم کنن ،آزادی و رسیدن به ایران دور از دسترس نبود.
درس دیگهی این حماسه بزرگ، حتی برای دشمن، روحیه مقاومت و جنگندگی اسرای ایرانی بود که هیچ گاه تسلیم شرایط نشدن و تلاش میکردن که بر شرایط فایق و پیروز بشن. فرار از چنگ دشمن با اون همه استحکامات و موانع بمعنای روحیه شکست ناپذیری اسرا بود. فرار تیغ دو لبه بود. در صورت موفقیت لبۀ تیزش به دشمن بر میگشت و مفتضحش میکرد و در صورت ناکامی چه بسا فرد رو به کام مرگی دردناک و یا شکنجههای طاقت فرسا می فرستاد.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
#شهید_جاویدالاثر_خانطومان 💔
💢شهید محمود رادمهر
فرمانده واحد توپخانه، در لشکر ۲۵ کربلا مازنداران
دو فرزند به نام های علی و محمد از او به یادگار مانده است
از زبان همسر↓
شب قبل شهادت که دو روز مانده بود به تولد علی تماس گرفت. هر دو فرزند ما متولد اردیبهشت هستند و تاکید شهید بر این بود که برای علی تولد بگیرم من در جوابش گفتم: نه شما برگشتی برای هر دوی آنها با هم تولد میگیریممحمود اصرار داشت که علی بزرگتر است و بیشتر درک می کند، در نبود من برای او تولد بگیرید...
فردای آن روز، محمود به شهادت رسید و جالب آنکه یک روز بعد از شهادت محمود، روز تولد علی بود.
محمود به من می گفت که اگر شهید شوم جنازه ای ندارم و می خواهم در آن دنیا با مادرم زهرا(س) محشور شوم و شما به دنبال جنازه من نگردید...
اکثر آنها مفقود شدند شهید حاجی زاده و محمود دوتن از شهدایی بودند که در میان این ۱۳ نفر عکسی از پیکرشان وجود ندارد
همیشه می گفت دعا کن که من شهید مفقودالاثر بشوم و دقیقا هم همانطور شد ،به همراه 12 نفر دیگر از رزمندگان مازندران در منطقه خانطومان به شهادت رسید و پیکرش هنوز به میهن بازنگشته است🖤🕊
شادی روحشون صلوات🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت596
سردار #قاسم_سلیمانی: #شهید_همت سوار بر موتور -نه سوار بر بنز ضدگلوله- به صورت ناشناس به #شهادت رسید و تا ساعتها کسی نمیدانست او همت است!
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄