#شهیدی_که_ازسنگ_مزارش_همیشه_بوی_گلاب_به_مشام_میرسد
شهید سید احمد(منوچهر) پلارک
تاریخ تولد: ۷ / ۲ / ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۲/ ۱ / ۱۳۶۶
محل تولد: تهران اصالتا تبریزی
محل شهادت: شلمچه عملیات کربلای ۸
🌹فرمانده آرپیجی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول(ص) بود.
از زبان همرزم↓
او همیشه مشغول نظافت توالتهای پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا میگرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود
بعد از بمباران، هنگامیکه امدادگران در حال جمعآوری زخمیها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار میآید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک احمد روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد؛به طوریکه اگر سنگ قبر شهید را خشک کنید،از آن طرف،سنگ از گلاب مرطوب میشود
به گفتهٔ مادر، احمد چند کار را هرگز ترک نمیکرد :
1.نماز_شب
2.غسل روز جمعه
3.زیارت عاشورای هر صبح
4.هر روز ذکر 100 صلوات
و 100بار لعن بر بنی امیه
می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام «غسیل الملائکه» بوده است «غسیل الملائکه» به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است
شهید سید احمد پلارک
شادی روحش صلوات
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
▪️شهید مهدی #باکری، از منطقه آمد.خیلی خسته بود. یک قوطی کمپوت برای او باز کردند. کمپوت را نزدیک دهانش برد. یک لحظه مکث کرد و به فکر فرو رفت. قوطی کمپوت را زمین گذاشت و پرسید: آیا به کل لشکر کمپوت داده اید؟
گفتند: خیر.
گفت: هر وقت به کل لشکر کمپوت دادید، من هم میخورم.
کتاب ناطقاند
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊
#آرزوی_شهید:
گفــتم: اگر جنگ تمام شد آرزوی شما به عنوان یک فرمانده چیست؟
گفــت: تنها آرزوی من این است که یک مرکزفرهنگے داشته باشم و روے بچههای جوان کــارکنم و بتوانم مسائـل مربوط به دوران #دفاع_مقدس را به نسل جـــوان منتقل کنم.
#شهیدحاج_منصورخادم_صادق🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
#اے_شـــهید
فاصــلہها
دروغ میگویند..
کہ بین من و تو ایستادهاند...
وقتی گرمای #حضورت
را هرلحظہ احساس میکنم
تو زنده هستی و نظاره گر؛ ما
#همیشه_نگاهی_ای_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 پیش بینی شهید #سردار_سلیمانی ، دو روز قبل از شهادتش☝️
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
💢دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
4_299597183194235039.mp3
4.25M
🔊 #مداحی | #بشنوید
دگر این خانه مرا تنگ بود
زندگی بی شهدا ننگ بود
#دلتنگیم_شهدا😭💔
#بطلب_ما_را
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#شلمچه
#شهید_سیروس_نوبخت در بطن ورود به جبهه های نبرد حق علیه باطل، پس از شرکت در دوره ۴۵ روزه آموزش غواصی به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ شرکت نمود. پس از عملیات موفقیت آمیز کربلای ۴ با اینکه حق مرخصی داشت، اما داوطلبانه در عملیات کربلای ۵ به عنوان آرپیجیزن شرکت کرد و نیمه شب بیست و دوم دی ماه ۶۵ در نهر جاسم شلمچه با ایثار و از جان گذشتگی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#کلام_شهید
سید شهیدان اهل قلم
مانـدن در صف
اصحاب عاشورائی امام عشـق
تنها با یقین مطلق ممکن است
#شهید_مرتضی_آوینی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📚کمیل هنوز زنده است
💢شهید علیرضا بنکدار
🔆 علیرضا در وصیت نامه اش نوشت:
" امید آن دارم که پیکرم باز نگردد. امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه (سلام الله علیها) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع ، جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده اند شرمنده نشوم و می خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم ... "
به چیزی که می خواست هم رسید.
با وجود تفحص گسترده در محل شهادت اش ، جستجوگران پیکری به نام شهید علیرضا حاجی حسین بنکدار قزوینی پیدا نکردند.
کسی چه می داند شاید او یکی از صدها شهید گمنامی باشد که در شهرها و روستاهای ایران به خاک سپرده شده اند.
ماجرا مربوط به بهمن ماه سال ۱۳۶۱ و عملیات والفجر مقدماتی است.
بنکدار آن موقع معاون گردان بود.
کمیلی ها خیلی قبولش داشتند.
مرد ۲۵ ساله، مومن و خودساخته ای با قدرت بیان و نفوذ کلام بالا و البته خوش تیپ.
علیرضا بنکدار پیش از انقلاب با سخنرانی های روشنگرانه و فعالیت های انقلابی اش شناخته می شد.
بعد از پیروزی انقلاب هم در نهادهایی مثل وزارت کشور، بنیاد شهید، آموزش و پرورش و سپاه پاسداران فعالیت کرد.
در یک جمله آدم موفقی بود؛ چه در جایگاه معلمی و چه در امور اداری و لباس پاسداری.
غائله ی ضدانقلاب در شمال غرب و تجاوز صدام به خاک ایران مسیر زندگی اش را تغییر داد و بنکدار به یک نظامی متعهد و کاربلد تبدیل شد.
با اینکه دو تا پسر خردسال داشت بارها به جبهه رفت و برگشت. وقت هایی هم که تهران بود به عنوان مربی در پایگاه مقداد بچه بسیجی ها را آموزش می داد.
پدر خوب خانواده در جبهه فرمانده ای مقتدر بود و در جمع دوستان، مردی قابل اتکاء. به تربیت فرزند اهمیت می داد و دوست داشت پسرهایش مومن، مسجدی و فدایی امام(رحمت الله علیه) باشند و در برابر ظلم بایستند.
سروصدای بستن گردان های لشگر ۲۷ برای والفجر مقدماتی که شنیده شد به جنوب رفت و به عنوان معاون کمیل در کنار محمود ثابت نیا کارش را آغاز کرد.
جنگیدن در رمل های شمال غرب استان خوزستان شرایط خاص خودش را داشت. علیرضا و محمود هماهنگی و همکاری خوبی داشتند.
همین امر سبب شد تا بچه های کمیل با روحیه ای عالی و آمادگی بالا در عملیات شرکت کنند.
در عملیات از همان ابتدا اوضاع حمله خوب پیش نرفت.
کمیل در محاصره ی سنگین عراقی ها گیر افتاد.
بنکدار و ثابت نیا همه ی تخصص و هنرشان را به کار گرفتند تا شاید راه نجاتی پیدا کنند ولی شرایط بدتر از این حرف ها بود.
حاج ابراهیم همت راهی برای نجات دادن گردان کمیل لشگرش نداشت.
خبرهای پراکنده و مختلفی از گیر افتادن کمیل در محاصره بعثی ها شنیده می شد. بالاخره فرماندهان دستور عقب نشینی و توقف عملیات را صادر کردند.
کسی نمی دانست که دقیقا" چه اتفاقی افتاده است ولی امید زنده ماندن آن ها بسیار کم به نظر می رسید.
هرچند این امید برای مادر علیرضا که محمد پسر آخرش سه ماه پیش از والفجر شهید شده بود هیچ وقت تمام نشد و پیرزن تا آخرین روز عمر، چشم به راه و منتظر آمدن پسرش ماند.
منطقه ی عملکرد لشگر ۲۷ تا پایان جنگ آزاد نشد. بعد از پذیرش قطعنامه و آغاز به کار یگان های تفحص، تعدادی از رزمندگان جامانده و دلشکسته ی لشگر به منطقه برگشتند.
پیدا کردن محل دقیق گردان کمیل دشواری های بسیاری داشت.
بچه ها با هر زحمتی که بود، قتلگاه بچه های کمیل را پیدا کردند.
حالا مقداد و میثم پسرهای شهید بنکدار بزرگ تر شده بودند ولی پدر باز هم نیامد؛ همان طور که خودش می خواست.
او در بهمن ماه ۱۳۳۶ متولد شد و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
خانواده در نزدیکی مزار برادر شهیدش برای او قبر و سنگ یادبودی ساختند اما این کجا و آن مزاری که پدر داشته باشد کجا.
با اینکه نام علیرضا بنکدار روی خیابانی در حوالی محل تولد و زندگی اش به چشم می خورد ولی همچنان این مرد بزرگ ناشناخته و غریب مانده است...
💢یادش با ذکر #صلوات
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄