eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹وقتی تاریخ مراسم عروسی قطعی شد، از فردای ماه رمضان افتادیم دنبال مقدمات مراسم. قرار بود از جهیزیه چهار وسیله یخچال، تلویزیون، فرش و ماشین لباس شویی را حمید بخرد. بقیه جهیزیه را تا حد امکان همراهیم می کرد تا بخریم. 🌹در همان روز اول خرید حمید گفت: وقتی حضرت آقا گفته اند از کالای ایرانی حمایت کنید، ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم. هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما هم همین بود تا حد امکان جنس ایرانی. حمید سیاهکالی مرادی🕊 ✍کتاب یادت باشد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج با لبخند سر تکان داد و گفت: -خداحافظ ترنج جلوی دانشگده از تاکسی پیاده شد و پشت سرش ارشیا رسید و با اخم هایی در هم کشیده وارد پارکینگ شد. ترنج کمی معطل کرد و وقتی ارشیا به او رسید با لبخندی بدجنس بلند سلام کرد: -سلام استاد. ارشیا در حالی که داشت لبخندش را کنترل می کرد با سر جوابش را داد و زود رفت. ترنج دوید طرف کلاسش تا مهتاب را پیدا کند. مهتاب هنوز نیامده بود.شنبه ها صبح کلاس نداشتند. و مهتاب احتمالا هنوز نرسیده بود. چادرش را برداشت و تا زد همان موقع مهتاب وارد شد. ترنج وسایلش را رها کرد و پرید و مهتاب را بغل کرد. مهتاب با تعجب گفت: -وای ترنج یعنی اینقدر دلت برام تنگ شده بود. ترنج دست مهتاب را کشید و گفت: -یه خبر دست اول درباره مهرابی. مهتاب با شنیدن نام مهرابی انگار که سری ترین پرونده های ناسا و سیا را قرار است بشنود چشمانش را گرد کرد و دنبال ترنج رفت. ترنج چندبار اطرافش را پائید تا اینکه حرص مهتاب را در اورد: -ترنج خفه ات می کنم میگی یا نه؟ -خوب الان می گم....ارشیا ....یعنی ....آقای مهرابی نامزد کرده مهتاب هیجان زده بالاو پائین پرید: -دروغ میگی. با کی؟ وای زود بگو. ولی بعد زیر زیرکی خندید و گفت: -خودمونیم بعضی ها بفهمن می ترکن. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج جدی شد و پرسید: _کیا؟ _مگه مهه!؟ -بله که مهمه. - حالا بگو با کی نامزد کرده؟ _با من. حالا بگو کیا از ارشیا خوششون میاد. مهتاب که فکر کرده بود ترنج شوخی کرده گفت: _بی مره. تا نگی نمیگم. -چیو نگم خنگ گفتم دیگه با من. چشمهای مهتاب از این گردتر نمی شد. -ترنج به جون مهتاب اذیتم نکن. -به خدا به جون مامانم راست می گم. مهتاب پرید و ترنج را بغل کرد. -وای ترنج مبارکه. بعد دوباره از او جدا شد و دوباره بغلش کرد. -چکار می کنی دیونه می خوای همه بفهمن؟ -مگه نمی خوای شیرینی بدی؟ -نه بابا نمی خوام کسی بفهمه مهتاب پکر شد.. -چرا آخه؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -خودت که بچه ها رو می شناسی حالا من هر نمره ای بگیرم می گن پارتی داشته. مهتاب سری تکان دا د و گفت: -چقدر یهویی. ترنج خندید و گفت: -خیلی هم یهویی نبود. -باید برام تعریف کنی زود باش. اوه خیلی طولانیه بیا بریم که الان استاد میاد. -پس بگو چرا اینقدر بی خیال بودی. ای نامرد. ترنج خندید و هر دو وارد کلاس شدند. -راستی نگفتی کیا چشمشون دنبال شوهر عزیز منه. مهتاب ریز ریز خندید و گفت: -اصلا بت نمی اد غیرتی بازی در بیاری. -اسماشونو بگوتا ببینی چه به روزشون میارم. -اوه اوه خون ریزی توش نباشه. -نه بابا. زود بگو. -لیلا کاتب و هدیه محسنی. ترنج لب هایش را جمع کرد و گفت: -دارم براشون. کلاسش تازه تمام شده بود که برایش اس ام اس رسید: "چه خوش خیال است، فاصله را می گویم، به خیالش تو را از من دور کرده نمی داند جای تو امن است ، اینجا در دل من" 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چشمانم را می بندم و روزی که می‌آیی را تصور می‌کنم همه جا پیوسته نور است حتی تصور آمدنت هم زیباست ... 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌼 مرغ دلم راهی قم میشود در حرم امن تو گم میشود عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود عمه جانم خانم حضرت فاطمةالمعصومه سلام الله علیها به شهر قم گرامی باد🌺🍃 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
گریه‌ و ناله‌های‌شبونه و التماسِ‌دعاۍِ‌شهادت،جای خود، چرا یه قدمی برنمی‌داری رفیق؟/: یه‌طوری باش سرتو بالا بگیری بگی خدایا! من تموم تلاشمو می‌کنم توئم دستمو بگیر!✨ مثل باش! می‌گفت: "من برای شهادت اصرار نمی کنم؛ آنقدر کار میکنم تا لایق شهادت شوم..." حالـــا ما کجا و شهدا کجا؟! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
بچه‌ها! اگه‌آدم‌بشید گریه‌ڪنیدتوسل‌ڪنید مـراقبـت‌ڪـنـیـد؛ می‌رسیم‌به‌نقطه‌ظهور می‌رسیم‌به‌نقطه‌امام‌زمان‌‹ع› چون‌آقا‌لَنگِ‌آدما‌نیست‌ڪه‌بیان! آقایه‌جاوایساده‌میگه‌بیا مابایدبِڪشونیم‌خودمونوبرسونیم به‌اون‌بالای‌قــلّه..‌!‌🌱` ...! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
که بگیرد... دوای دردت هست! کنار سردار بی پلاک...فقط تو باشی و او... تو باشی و هزار فاش نشده! تو را نمی شناسی!! ولی او خوب را می شناسد دردت را می داند... دلم یک درد و دل حسابی بارگاهت میخواهد... درد و دلی از جنس چادر ... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹آرزوی مادر محقق؛ و شهیدش فدایِ امام حسین(ع)شهید شد در حال شیردادن به مسعود که 6 ماهه بود، داشتم تعزیه می‌دیدم. یهو دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم: خدایا! کاش فرزندی داشتم که در راه امام حسین(ع) فدا شود... اشک چشمم ناخواسته به دهان مسعود چکید ... سال ۶۶ مسعود شهید شد و بدنش مثل امام حسین(ع) تکه تکه گردید. آن شب خوابِ تعزیۀ سالها پیش را دیدم، در عالمِ خواب مسعود توی آغوشم بود که ناگهان پر کشید و به یاران امام حسین(ع) پیوست... 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید مسعود اصلاحی 📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۹ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
📷 یادمان_هویزه 🔻 حضور دانشجویان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) تهران در یادمان شهدای هویزه 🔹 در این اردو دانشجویان در برنامه های مختلف فرهنگی و ورزشی نظیر روایتگری، مداحی و مسابقه طناب کشی شرکت کردند و شب را در جوار قبور مطهر شهدا به صبح رساندند. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo