eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط معنوی رزمندگان در طول با ­_زهرا (سلام‌الله‌علیها) و توسل به وجود مبارک آن حضرت، همواره گره‌گشای مشکلات جنگ بود. در این بین، عملیات­‌هایی همچون و که با رمز مبارک ­الزهرا انجام شد، علاوه بر آشکار شدن جلوه‌های علوی و فاطمی شخصیت نیرو‌های عمل کننده، نحوه‌ شهادت رزمندگان در این عملیات­‌ها، بی‌شباهت با نحوه شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) نبود که خود نشان از عمق ارتباط شهدا با حضرت زهرا (س) داشت. در ادامه به چند مورد از این عنایات ویژه که کمتر شنیده شده ، اشاره میکنیم. https://eitaa.com/piyroo
وعده حضرت زهرا (س) محقق شد... جواد عتباتی : وقتی شهید شد دیدمش. آرام افتاده بود روی خاک. انگار که سال‌هاست خوابیده، بی‌دغدغه. گفتند هر کس پیکرش را دید، بیاید به سنگر فرماندهی و اطلاع بدهد. رفتم؛ اما هر چه خواستم حرف بزنم، نشد. بغضم ترکید و گریه کردم. نمی‌شد وصف کرد. سخت بود. بریده بریده هر چه دیده بودم را گفتم. شهید «محمد فرومندی» بغلم کرد. دلداری­‌ام داد و برایم از شهید «شجیعی» گفت و ادامه داد: « » قبل از عملیات «والفجر ۸» در خواب از (س) خواسته بود تا پیروزی عملیات را ببیند و بعد شهید بشود». حضرت فاطمه (س) نیز فرموده بودند: «تو پیروزی را می­ بینی و به شهادت می‌­رسی». https://eitaa.com/piyroo
(س) سیرآب‌مان کرد ... غلام‌­علی ابراهیمی : پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی، بی­‌حال و خستگی خواب­‌مان برد. وقتی بیدار شدیم، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: «حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند». فوری رفتیم سراغ قمقمه­ شهدایی که اطراف‌­مان بودند. یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنگ. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم. https://eitaa.com/piyroo
(س) دعوت کردند... محمد چنارانی : رفت پیش مسئول پایگاه بسیج، اسمش را که برای اعزام به جبهه نوشته بود خط زد. همان شب (س) را خواب دید که فرموده بودند: «اسماعیل بلند شو که از عقب می‌مانی». فردای آن روز رفت پایگاه و دوباره اسمش را نوشت. وقتی خواستند مانع رفتنش شوند، خوابش را تعریف کرد و گفت: «حضرت زهرا (س) من را خواسته­‌اند، شما می­ گوئید نرو؟» رفت و خبر شهادتش رسید و پیکر این دعوت شده حضرت زهرا بر دوش مردم شهید پرور تشیع و به خاک سپره شد... https://eitaa.com/piyroo
از (س) دست برندارید ... ­یار_جابری علی‌­رضا حق­گو : گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. شهید اللهیار جابری گفت: «متوسل بشین به (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران گرفت و آتش دشمن آرام شد. الله­یار که داشت از خوشحالی گریه می‌کرد ، گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید». https://eitaa.com/piyroo
وعده صادق س آقای تونی : شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشك می ریخت، علت را كه پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می كنم چرا كه خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می كنم و آن اینكه: در خواب (سلام الله علیه) را دیدم كه فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی كه در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی كوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم، و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیكه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، به سوی خدا پر كشید. https://eitaa.com/piyroo
عنایت به بچه های تفحص مرتضی شادکام: در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم. به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم. با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران». روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم. در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود. قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم. وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم». https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت