🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
#جملات_قصار
#سید_شهیدان_اهل_قلم_مرتضی_آوینی
💎اگر #شهید نباشد خورشید طلوع نمی کند🌄
و زمستان سپری نمی شود،☃
اگر #شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد،💧
قلب ها سنگ می شود و دیگر نمی شکند
و سرنوشت انسان به #شب تاریک،#شقاوت و #زمستان سرد قساوت انتها می گیرد و #امید صبح و انتظار #بهار در سراب #یأس گم می شود🌞❌
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
#ارادتشهیدکمیل
#بهحضرترقیه(س)
🔶تو سفر #سوریه به حرم #حضرترقیه(س) رفته بودم شبش #خواب میبینم #کمیل با لباس مشکی اومده بود پیشم که درست مصادف با #شهادتحضرترقیه بود چشماش پراز #اشک بود
🔶امسال هم شب #شهادتحضرترقیه اومد به خوابم با لباس مشکی وچشمانی پر از #اشک
🔶و همچنین قبل #شهادت #حضرترقیه (س) از حوزه #حضرترقیه ( س)از بابل به دیدار مادر اومدن
🔶و اینکه رفیقاشم میگفتن تو اردوی کویری که بودیم #کمیل گفت بچه ها بیاین #روضه #حضرترقیه (س)گوش بدیم.
🔶این راه ده ها کیلومتری برای ما کوتاه شده بود و خستگی معنایی نداشت.
#بهنقلازخواهرشهید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
#خاطرهایازشبعملیات
🔶شب عملیات پیش #کمیل رفتم ،باهم صحبت می کردیم که من بهش گفتم ،#کمیل اگه #شهید بشی خانوادت چی خانمت چی!اینا رو میخوای تنها بذاری ؟؟
🔶 #کمیل تو فکر رفت بعد گفت: مگه تا حالا من مواظبشون بودم من نگهدارشون بودم!
🔶من چکاره ام #خدا باهاشونه ،تا حالا #خدا نگهدارشون بود از این به بعد هم #خدا تنهاشون نمیذاره...
#روایتازهمرزمشهید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
🔶#کمیل به #حضرتزهرا خیلی ارادت خاصی داشت .
🔶در همه ی کارها و امورات زندگی به ایشان #متوسل می شد....
🔶شب عملیات #کمیل و همرزمانش آماده رفتن شدن.
🔶هر کدوم #سلاح خودشون و حمل می کردند،#کمیل #تیربارچی بود و با تیرهای آن که ده ها کیلو وزن داشت باید به بالای کوه ۷۰ درجه ای میبرد!!!
🔶یکی از رفقاش بهش میگه #کمیل ،چطور میخوای این اسلحه با تیرهاشو حمل کنی؟؟
🔶#کمیل میگه با ذکر #یازهرا #یازهرا
میبرمشون اون بالا...
#روایتازهمرزمشهید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
#حرفپایانی
#راویهمسرشهـــــــــــید
🔶کسی نمیتواند درک کند که #رزمندهای به #شهادت میرسد، همسرش چه #سختیها و #مشقتهایی را تحمل میکند.
🔶باید هم نقش #پدر و هم نقش #مادر را برای فرزندانش بازی کند و زمانی که فرزند #بهانه میگیرد با #بغض جواب #گریههای فرزندش را بدهد.
🔶صبحها با خیال اینکه نبود #شهیدش فقط یک #خواب باشد، #بیدار میشود و دوباره #بغض میکند که دوباره باید روزش را بدون #رنگ و #بوی #شهیدش به #شب بگذراند، کسی نمیتواند حتی یک لحظه خود را جای #همسرانشهدا بگذارد چرا که هم باید فرزندانش را #حسینیوار و #زینبیوار بپرورد و هم نبود #عزیزترین فرد زندگیاش را تحمل کند.
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود که با خانواده از #اصفهان به پایگاه می آمدم.
در کنار جاده، #سایه مردی را دیدم که پیاده به طرف #پایگاه می رفت.
بی اعتنا از کنار او گذشتم.
لحظه ای بعد با خود گفتم که برگردم و او را سوار کنم.
وقتی برگشتم، باکمال شگفتی دیدم که #فرمانده پایگاه، #سرهنگ بابایی است!
به احترام او، از #اتومبیل پیاده شدم.
سلام کردم و گفتم:
جناب سرهنگ!
این موقع #شب در این جاده تاریک #پیاده به کجا می روید؟
او لبخندی زد و گفت:
در اصفهان کاری داشتم.
وقتی کارم تمام شد کسی به دنبال من نیامد!
بهتر دیدم که به پایگاه اطلاع ندهم و #مزاحم کسی نشوم!
هوا هم که خوب بود، پس راه افتادم و حالا به اینجا رسیده ام.
گفتم:
جناب سرهنگ!
حالا بفرمایید من شما را می رسانم.
ابتدا #امتناع کرد!
ولی با اصرار من سوار شد.
در راه که می آمدیم گفتم:
جناب سرهنگ!
می دانید شما چند کیلومتر پیاده آمده اید؟
از اصفهان تا پایگاه بیش از 20 کیلومتر است!
لبخندی زد وگفت:
طوری نیست برادر!
ما عادت داریم.
گفتم:
می توانستید زنگ بزنید تا #ماشین به دنبال شما بیاید!
آخر شما فرمانده پایگاه هستید!
گفت:
من اگر #تلفن می زدم، آنها #راننده ای را از خواب #بیدار می کردند
و نصف شبی بنده خدا بایستی این همه راه را به دنبال من می آمد!
ترجیح دادم پیاده بیایم.
#شهید_عباس_بابایی
📚 پرواز تا بی نهایت
https://eitaa.com/piyroo
❁﷽❁
#چــنــدخــطـ_دلـــتــنــ💔ــگــی
من یک #نسل_سومی هستم! .
نه #جنگ دیده ام؛
و نه #شهدا را زیارت کرده ام..... .
حتی زمان حیات #امام را هم درک نکرده ام.......🍁
نه در #دوکوهه شب هایم را سحر کرده ام و نه در قبر های #گردان_تخریب شبانه ضجّه زده ام......🍁
نه با لالایی #گلوله به خواب رفته ام و نه با نوای #ای_لشگر_صاحب_زمان_اماده_باش از خواب برخواسته ام.....🍁
نه پرپر شدن #رفقایم را جلوی چشمان خیسم دیده ام و نه حتی بدون #سر دویدن همرزمانم را....🍁
نه صدای #هق_هق رفقایم را در #نمازشب شنیده ام و نه گریه های #شب عملیات را دیده ام.....🍁
من فقط #ادعای عاشقی شهدا را دارم...🍁
. هیچ کدام از دوستانم روی پاهایم جان نداده اند...🍁
#خبرشهادت رفیق شهیدم را برای #همسر جوانش نبرده ام.....🍁
من با پرسشِ بی پاسخ #بابای_من_کجاستِ فرزند رفیق شهیدم مواجه نشده ام...🍁
ای #جانبازان_عزیز
ای #ذخایر_انقلاب
ای #یادگاران_شهدا..
ای #شهیدان_زنده..
من فقط یک #مدعی هستم......
مدعی #عاشق شهدا بودن......
اما همین #ادعا مرا بیچاره کرده.......
من هیچ یک از این صحنه ها را ندیده ام...
اما تصورش هم سخت دلتنگم میکند...
و اما شما که همه ی اینها را دیده اید
چگونه با #دلتنگی خود کنار می آید...؟
من میدانم که شما با #خاطرات زندگی میکنید
و بالاتر از خاطرت با #شوق_وصال...
شما را به قطره قطره خون #همسنگرانتان قسم میدهم وقتی در خلوت خود از #رفقایتان یادی کردید، یادی هم از ما کنید که سخت محتاج #دعایتان هستیم.🌸🍃
https://eitaa.com/piyroo