eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
همه منتظر رسیدن شب یلدا هستند و دقیقه ای اضافه تر تا بهانه ی شادی باشد برایشان و ما منتظر پایان این یلدای نفرین شده که جان و دلمان را بزدائیم از زنگارها به برکت ظهورش... برای آقائی بنویسیم که ظهورش پایان شبهای دنیاست و جمالش خورشید بی زوال شیعه به کوری چشم دشمنان اهل بیت... برای آقائی بنویسیم که از جنس نور است و از نسل آفتاب.ما را چه شده است که ستایشها در وصف یک شب می نویسیم اما خود را منتظران خورشید می نامیم؟؟؟!!! طرف صحبت این مطلب غرب پرستان و بی دردها نیست روی صحبت با کسانی است که دم از انتظار مهدی فاطمه می زنند و همرنگ جماعت الکی خوش شده اند ... شب یلدای شما مدعیان انتظار با چند نوع آجیل و میوه و غذا رنگین می شود ؟؟یک کوچه پائین تر ،یک خیابان آن سوتر و اصلا آن سوی شهر و کشور می دانی کودکانی نان شب ندارند اما ایمان دارند و منتظران پایان یلدای رنگی شما هستند تا جشن ظهور پسر حیدر را بگیرند و خاک پای فرزند زهرا را توتیای چشمانشان کنند. با بی دردها حرفی نیست ... با آنها که پوست و گوشتشان از مال حرام است صحبتی نیست اما با شما که اندک ایمانی در قلبهایتان باقی مانده چرا. شب یلدایتان را امسال رنگ سبز انتظار بزنید خانواده ای را شاد کنید ،دل کودکی را شاد کنید و برای آقایمان بنویسیم : مولا جان مهدی فاطمه شب یلدای ایرانیمان را امسال به عشق شما با هم وطنی تقسیم کردیم ...سفره ی امسالمان را کوچکتر کردیم تا کودکی در گوشه ی دیگری از کشورمان رنگ سفره یلدا را دیده باشد... بنویسیم گل نرگس: شما هم از خدا بخواهید که این آخرین شب یلدائی باشد که بی وجود بی مثال شما فرا می رسد... بنویسیم برای مهدی فاطمه : ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآئی https://eitaa.com/piyroo
1_40138874.mp3
3.5M
🎤 کربلایی سید رضا نریمانی السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه بی تو هرجا می روم احساس غربت می کنم، راه بر جایی ندارم هرچه همت می کنم… https://eitaa.com/piyroo
🍉 #شب_یلدا به احترام خانواده موبایل ممنوع⛔️ 🌹 بیاییم و مثل قدیما،حال و احوال همدیگرو بپرسیم 👈 بازنشر یادتون نره 👉 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🌹خاطرات شب یلدای شهدا🌹 💠دورکعت نماز برای پیروزی💠 🔻سال 65 و در شب یلدای آن سال ما در منطقه "علی شرقی، علی غربی" و تپه 160 بین دهلران و موسیان ایران و مرز عراق در سنگری تنها به وسعت 6 متر و در فاصله کمتر از 100 متری با نیروهای عراقی بودیم و چون در تیررس عراقی‌ها بودیم سقف سنگر را بسیار پائین آورده بودیم تا از دور دیده نشود.  🔻در آن شب 15 نفر بودیم و چون سنگرمان کوچک بود به سختی کنار یکدیگر نشستیم. اما سفره‌ای پهن کردیم و توی آن آینه، قرآن، کاسه آب و اسلحه گذاشتیم و عکس همرزمان شهیدمان را هم به کنارشان قرار دادیم؛ آن سفره شب یلدا هیچگاه از ذهنم پاک نمی‌شود و شب خاطره‌انگیزی شد.   🔻در آن شب توسط یکی از بچه‌های اهواز، هندوانه‌ای تهیه شد، من نیز تخمه و پسته‌ای که یک ماه قبل وقتی در مرخصی بودم تهیه کردم، را توی سفره گذاشتم و بچه‌های شمال هم چند دانه ازگیل و گلابی جنگلی آوردند. سوغات بچه‌های طارم زنجان هم زیتون بود.   🔻بیوک آذری زبان نیز نُقل‌های معروف و خوشمزه از ارومیه آورده بود و خلاصه هر کسی به نحوی نقشی در آماده‌ کردن سفره شب یلدا آن هم در شرایط سخت منطقه و در فاصله کمتر از 100 متر با عراقی‌ها ایفا کرد. اینها همه در شرایطی بود که ما باید برنامه‌مان در 40 دقیقه تمام می‌شد و به دلیل نزدیکی با نیروهای عراقی نگهبانی هم می‌دادیم.   🔻قرار بود سه روز بعد از آن شب به یادماندنی عملیات بزرگ "نهر عنبر" توسط نیروهای سه‌گانه ارتش، سپاه و بسیج در منطقه دهلران و موسیان علیه نیروهای عراقی انجام شود. آن شب در کنار سفره یلدا ضمن اینکه هر کس در فضای صمیمی لطیفه‌ای شیرین یا خاطره‌ای از دوست شهید خودش تعریف می‌کرد. 🔻در پایان همگی با خواندن دو رکعت نماز از خدای بزرگ خواستیم تا در این شب که جزء فرهنگ ملی و باستانی ما است و خانواده‌های ایرانی در کنار هم جمع‌ شده‌اند ما را دعا کنند تا در این عملیات مهم پیروز شویم؛ چه حالت روحانی و وصف‌ناشدنی بود وقتی بچه‌ها با دادن نامه خود به یکدیگر وصیت می‌کردند هر کس که زودتر شهید شد دیگری نامه‌اش را به خانواده‌اش برساند و این عملیات هم با پیروزی ما همراه شد.  https://eitaa.com/piyroo
💠جمعه ۳۰ آذر ۱۳۹۷ ۱۳ ربیع الثانی۱۴۴۰ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۸ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید/ ، سال۹۴ «شهدای خان طومان» 🌹 🔺یادمان نرود اگر خنده ای وشادی درشب یلدا داشتیم به برکت خون این https://eitaa.com/piyroo
🌹 امام صادق عليه السّلام فرمودند :👇 برادران خود را در زمینه دو خصلت ، آزمایش کنید، اگر این دو خصلت را دارا بودند (به دوستى و رفاقت با آنان ادامه دهید)، وگرنه از آنان دورى کنید، دورى کنید، دورى کنید، ⬇️ و آن دو خصلت عبارت است از : 👈1 - مراقبت بر نماز در وقت . 👈2 - احسان و نیکى به برادران در حالت تنگدستى و گشایش . 📚 وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص ئ 503 https://eitaa.com/piyroo
monajat-emam-ali-high.mp3
7.98M
دانلود مناجات حضرت علی در مسجد کوفه با صدای سماواتی التماس دعا😭😭😭😭 منتظر همه عزیزان در کانال عشاق الحسین هستیم https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
شب‌هاے طولانے فقط در بود! وقتے از عملیات مےآمدند، و رفیقے را جا گذاشته بودند.. مگر صبح مےشد آن ؟؟ اصلاً عجیب بود، آن ... 🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجوری یلدا گرفتن که الان بتونیم یلدا بگیریم😞 درود به روح پاکشون❤️ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
چادر مزاحم من نیست😍 دست و پایم را نمی گیرد😊 مادرم به من آموخت چادر سر کردن بلدی نمی خواهد ❤️عشق میخواهد❤️ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یلـــــــدا بلندترین شب سال است اما به بلندی شب انتظار تو نمیرسد تا تو نیایی همه شبها شب یلداست سلامتی و تعجیل در فرج صلوات با و عجل فرجهم و ترک یک گناه https://eitaa.com/piyroo
روزهایمان برای دیدنتان ڪوتــــاه بود ؛ خدا ڪند شب یلدا بہ شمــــــا برسیم ... 🍉 https://eitaa.com/piyroo
ما منتظر صبح شب یلداییم دستی به دعا تا فرداییم...🙏 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉🕊🍉🕊🍉🕊🍉🕊🍉 انار برایتان شکسته ام که غمم را به این بهانه برای شما دانه دانه بگویم... یلداتون شهدایی 🍉🌹❤️ #سلام_بر_شـــ💔ــهدا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🌧💞🌧💞🌧💞🌧💞🌧 🌸💜 💜🌸 قسمت هر دوشون چپ چپ نگام کردن که گفتم: _منو عفو کنین اینبار، تو عروسی تون جبران می کنم😁 هردو خندیدن که عاطفه گفت: _من که عروسی کردم برای منو چجوری جبران می کنی😜 داشتم فکر می کردم که فاطمه گفت: _ تو نمی خواد جبران کنی فقط قضیه این خاستگار از خارج اومدتو تعریف کن ببینم😉 عاطفه با هیجان گفت: _ واقعا؟!😳☺️ تا خواستم چیزی بگم فاطمه با آب و تاب شروع کرد به توضیح دادن: _آره بابا از خارج اومده، وضع مالی توپ، تحصیلات عالی، تک پسر، قیافه بیست، اخلاق ...😌😄 حرفشو قطع کردم و با تعجب گفتم: _اینارو از کجا اوردی دقیقا؟!😳 +نکنه فکر کردی ما بی خبریم از اوضاع احوالت😉 اینبار عاطفه گفت: _خب حالا این آقای خوشبخت جواب بله رو گرفت ازت☺️ نگاهمو از عاطفه گرفتم و انداختم رو فرش، 😔 خواستم بگم نه عاطفه این آقای خوشبخت نمی خواد من کنارش باشم فکر و خیالش جاهای دیگه اس .. بعد چند لحظه نگاش کردم و گفتم: _حالا اینا رو ول کنین تو بگو آقا هادی چطوره؟ اومده بمونه تا تولد این کوچولو؟؟😊 نمی دونم اثر نگاه غمناک من بود که رنگ نگاه عاطفه هم رنگ غم گرفت یا اینکه دل تنگی به چشماش راه پیدا کرده بود .. فاطمه هم انگار از جوّ بوجود اومده راضی نبود که بلند شد و درحالیکه سمت آشپزخونه می رفت گفت: _میرم سفره رو پهن کنم . . دستمو رو دستای عاطفه گذاشتم و گفتم: _ببخشید عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم😒 لبخند محوی زد و گفت: _نه ناراحت نشدم، فقط یه کمی دلتنگم😔 چیزی نگفتم که خودش گفت: _هادی الانم نمی خواست بیاد .. برای یه هفته اومده فقط بخاطر یه سری از کارایی برای دوستاش، بزودی میره😒 نمیدونستم چی بگم در برابر ، یاد عباس افتادم نمیدونم چیشد که پرسیدم: _عاطفه! آقا هادی وقتی اومده بود خواستگاری بهت گفته بود که می خواد بره ؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: _اره، تازه گفته بود پدر مادرش مخالف رفتنشن😒 با تعجب گفتم: _تو با وجود اینکه می دونستی بهش جواب مثبت دادی؟!! 😳 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــسi _حرام_است 🌧💞🌧💞🌧💞🌧💞🌧 🌎💞🌎💞🌎💞🌎💞🌎 🌸💜 💜🌸 قسمت عاطفه_خب معصومه، تو نمیدونی من روز خاستگاری با اینکه اولین بار دیدمش، از همون اول از رفتارش خیلی خوشم اومد راستش آنقدر خوبی داشت که اصلا به رفتنش فکر نکردم .. حتی الانم پشیمون نیستم😍😊 گرچه تمام روزای زندگیم با هادی پنج شش ماه بیشتر نبود و اون دوسه ماه یه بار میومد خونه😒 ولی من اگر صد بار دیگه ام برگردم به روز خواستگاری باز قبولش میکنم .. لبخند محوی مهمون لباش شد و ادامه داد: _هادی همیشه منو باعث رفتنش میدونه ..🙂چون وقتی با من ازدواج کرد مامان باباش دیگه بهش گیر نمیدادن برای رفتن و بالاخره تونست بره😔 واقعا باور نمی کردم،😧 عاطفه چه قدر از در کنارش حرف میزد، چقدر بود که حاضر شده بود هادی نباشه ولی رو داشته باشه .. عاطفه واقعا این همه صبوری رو می آورد .. چقدر بود عاطفه و من خبر نداشتم، چقدر بود!! مطمئن بودم که صبری که عاطفه داشت برابره شهادت بود، که آقا هادی اگر هم شهید میشد فقط یک بار بود😢☝️ ... . . *** مے سوزم و لب نمے گشایم ڪھ مباد ... آهے ڪشم و دلے به درد آیــد از او 😔 *** . . تو همین فکرا بودم که فاطمه سادات غذا رو اورد .. دیگه فکرم اونقدر مشغول شده بود که نفهمیدم مهمونی کوچیک سه نفرمون چجوری به پایان رسید ... ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس https://eitaa.com/piyroo 🌎💞🌎💞🌎💞🌎💞🌎