🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢قسمت شصتم:
هیچکس خودشو نمی دید
میدون جنگ بود و دو طرف تو این مبارزه تلاش می کردن. یه طرف برای کمتر کتک خوردن و طرف دیگه حریصانه برای بیشتر زدن و عقده خالی کردن. چشمتون روز بد نبینه هر چی باشه جون آدمیزاد شیرینه و اونام هیچ رحم و مروتی نداشتن.
گر چه نسبت به خیلیای دیگه تونستم مسیر پر از موانع رو سریعتر طی کنم ولی در عین حال جایی از بدنم نبود که ضربه ای به اون نخورده باشه. تو اون شرایط و دقایق کوتاه با وجود اینکه با حداکثر سرعت می دویدم ولی انگار خط پایانی نبود و طول تونلِ مرگ کیلومترها به نظر می رسید و انگار ساعتا طول می کشید که به آخر برسی و این خاصیت لحظات سخته که بسیار کند سپری میشه.
انگار زمان متوقف شده بود. هر چه بود تموم شد و هنوز زنده بودم و نفس می کشیدم ، حداقل شکر خدا استخونام سالم بودن و جایی نشکسته بود. با هر هول و ولایی بود به انتهای مسیر رسیده و داخل آسایشگاه شدم. با خودم می گفتم این منم؟ دور از جونِ بچه ها ، مثل گله گوسفند، داخل آسایشگاه تلنبار شدیم و درها بسته شد. هنوز نمی دونستیم چه بر سرمون اومده! با فروکش کردن خشونت دشمن، نگاهامون به یکدیگه دوخته شد و به سر و صورتای خونی و دست و پاهای پاره شده و بدنای سیاه شده از ضربات کابل و چوب نگاه می کردیم، عجب صحنه ای بود. انگار هیچ کس خودشو نمیدید و همه زُل زده بودیم به همدیگه. مات و مبهوت از این همه شقاوت و سنگدلی دشمن و از این همه لطف الهی بخاطر زنده موندن بچه ها وسط اون مهلکه بزرگ.
حالا که بعد از ۳۲ سال از اون ماجرا قلم بدست گرفته و دارم خاطراتمو می نویسم ، موی بدنم سیخ شده. مگه میشه لطف خدا نباشه و این همه افراد که اکثرشون مجروح و بدحال بودن از داخل اون صف طولانی عبور کنن و هنوزم همه زنده باشن. توصیفش هم سخته تا چه برسه به خود ماجرا. یخورده که گذشت و حرارت و گرمی بدنها فرو نشست ، آه و ناله مجروحا شروع شد. اونجا ناله کردن هم جرم بود و صدایی از مجروحی بلند می شد پشت بند آن رگباری از کابل بود که بر بدنش فرود میومد. هنوز داشتن دور و برمون مثل اجل معلق می گشتن.
ادامه دارد ⏪
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#تاریخ
#فهمیدن_محرم
💢نقطه #مشترک نامه های اهل کوفه؟!
جالب است بدانید، اهل کوفه پس از مرگ #معاویه و شنیدن خبر بیعت نکردن امام با یزید عموما در نامه هایشان یک #واژه را زیاد بکار میبردند!
در اکثر نامه ها آماده است که #حسین بسوی ما بیا که ما #منتظر توییم!!!
مثلا شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، در #نامه_کوتاه خود نوشته بودند:
باغها سرسبز گشته و میوهها رسیده است، پس هرگاه که اراده کردی بیا که سربازان آماده برای یاری تو در #انتظار نشستهاند، والسلام.
📚ابصار العین، ص 216
حواسمان باشد، حسین را #منتظرانش به #گودال_قتلگاه کشاندند.
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفـرجـــ
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_5960562566940853550.mp3
1.98M
تخریب چی خودت باش
استاد پناهیان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
◻️💔◻️
تیری که به #عباس زدی؟! وای خدایا...
شش ماههی من طاقت این تیر ندارد
شادی نکنید این همه که مادرش افتاد
#شش_ماهه زدن، این همه تکبیر ندارد💔
طفل _ رباب
بر حرمله لعنت
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
آشنایی با شهدای کربلا؛قسمت سوم
5- ابو عمرو نهشلی (خثعمی):
از شهدای کربلاست که به قولی در حمله اول و به قولی در نبرد تن به تن شهید شد. از شخصیت های کوفه و مردی متهجد و شب زنده دار بود.
6- اسلم ترکی:
یکی از شهدا کربلا. وی غلام سیدالشهدا و ترک زبان بود، تیرانداز و کماندار و قاری قرآن و آشنا به عربی بود. وی دلاورانه جنگید و بر زمین افتاد. امام به بالین او آمد و گریست و چهره بر چهره او نهاد. اسلم چشم گشود و امام حسین (ع) را بر بالین خود دید، تبسمی کرد و جان داد.
https://eitaa.com/piyroo
👌حق الناس یعنے⁉️
یعنے گنــ🔥ــاه من و تـو
ڪه ِظهور آقا را بهِ تأخیر انداختـــه
و عاشقــ💚ـان ِآن حضرت نمی تونند
روے ِماھـ ِیوسف ِزهرا را ببیننـد 😔
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
SibSorkhi-Shab 07 Moharam1397-008.mp3
4.9M
●ببار از تشنگی مردم●
● بانوای: #حاج_حسین_سیب_سرخی
#شور
#شب_هفتم_محرم
https://eitaa.com/piyroo
4_5906812996851597786.mp3
1.41M
روایتگری شهدایی قسمت438
🔊 انقطاعیها
🎙 حاج حسین یکتا #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo