⚘﷽⚘
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
🌾دستمال #کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم عزاداری ائمه ،گریه😭 هاش رو با اون پاک میکرد و میگفت که این اشکها و این #دستمال روز قیامت برام #شهادت میدن . ارادت خاصی به اربابش امام حسین علیه السلام و #حضرت عباس علیه السلام داشت.
🌻تاکید بسیار زیادی بر #خوندن زیارت عاشورا با ذکر صد لعن وسلام داشت.
میگفت امکان نداره شما با #اخلاص کامل زیارت عاشورا بخونی و ارباب نظر نکنه .
📖حفظ قرآن
#شهید عباس آسمیه تاکید بسیار زیاد بر حفظ و قرائت قرآن #بامعنی و همچنین احادیث نبوی داشت و واین در حالی بود که خود نیز احادیث را بصورت کتبی یادداشت و همچنین بصورت صوتی و با صدای خودش #ضبط میکرد
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
AmirAbasi-3.mp3
2.92M
⏸زمینه
میریم با شهدا
وبا همه ی سینه زنا
اربعین زنجف
پیاده سوی کرببلا
🎤 حاج امیر عباسی
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یکی از بچه هارو فرستادهبود دنبالم، وقتی رفتم سنگر فرماندهی بهم گفت: دوست دارم شعر "ڪبوتر بام حسین (ع) " رو برام بخونے، گفتم: حاجی قصد دارم این شعر رو برای کسی نخونم، آخه برای هرکسی کہ خوندم شهید شده، گفت: حالا که اینطور شد حتما باید برام بخونی هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخونم، زیربار نرفت، شروع کردم به خوندن:
دلم مےخواد کبوتر بامحسین بشم من
فدای صحن حرم و نامحسین بشم من
دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم
مدال افتخـارِ نوڪری از او بگیرم.
همینطور ڪه میخوندم حواسم به حاجی بود، حال و هوای دیگهای داشت، صدای گریهاش پیچیـد تو سنگر:
دلم میخواد چو لالهای نشگفته پرپر بشم
شهد شهادت بنوشم مهمان اڪبر بشم.
وقتی گلوله توپ خورد کنارش مهمون علی اکبر امام حسین (ع) شد، همونطوری که میخواست، اونقـدر پاره پاره کہ همه بدنش رو جمـع کردند تو یه ڪیسه کوچیک...😔
✍به روایت علی مالکی تژاد
#شهید_حاجاحمد_کریمی🌷
🌷یادش با ذکر #صلوات
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💬#زن_در_غرب
زنان غربی به آخر خط رسیدن‼️گول ظاهرشون رو نخورید☝️☝️
#تولیدی
#غرب_پوشالی
https://eitaa.com/piyroo
🏴
💔پرسیدند حرفی باشهدا داری؟
💠گفت :شهدا شرمنده ایم!🖐🏻
💔اما نگفت🥺 شهدا شرمنده ایم که به وصیت شما عمل
نمی کنیم .....😔
💔شهدا شرمنده ایم که در برابر بدحجابی ها بی تفاوت هستیم....😔
💔شهدا شرمنده ایم که بعضی ها غیرتشان را ازدست داده اند...🥺
💔شهدا شرمنده ایم که دیگر فرقی میان آقا و خانم نمانده....😔
💔شهدا شرمنده ایم که از شما مینویسیم اما در عمل عاجزیم...😭
💔شهدا شرمنده ایم که فقط ادعا داریم...😭
💔شهدا شرمنده ایم که به جز شرمندگی خیلی ازکارها ازدستمان بر می آید اما انجام نمی دهیم!😭
https://eitaa.com/piyroo
هیـــس ! وقتی میشنوی میگن اُمُل! وقتی میشنوی میگن کلاغ سیاه.. وقتی
میشنوی میگن چادرنشین.. ســکوت نشانه ے وقــار و آرامشِِ توست ..
چادُر یا جادُر!؟
بہ نظر می رسد تلفظ اصلی و صحیحِ چادر ، جا دُر بوده است !
جا دُر "یعنی:جای درّ و گوهر✨💎
https://eitaa.com/piyroo
12.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبرنگار: حاضری چند سهمیه (شغل دولتی، سفرزیارتی، دانشگاه،) داشته باشی اما یکی از اعضای خانوادتون نباشه؟؟
🌷🌷🌷🌷🌷
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
4_6012386402543600493.mp3
3.3M
🎧 نجوا با #امام_زمان_عجل_الله
#یابنالحسن
😭😭😭
🎤 شهید_محمدرضاتورجی زاده
#جمعه_های_دلتنگی
🌸اللهّمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج🌸
🌷🌷🌷🌷🌷
#ما_ملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_سیزدهم
با خنده اومد طرفم ...
زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر ... زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن...
دوباره رفت توی اتاق ... این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم ...
راستی یه دستم توی صورتت ببر ... اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست ... همچین که چشم هاشون بزنه بیرون... دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه ...
همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم ..... پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم ...
خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه ... اما از اینجا دیگه گناهه ... دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم ... من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم ...
چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق ... بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی ... کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم ... برگشت سمتم ...
-چکار می کنی آنیتا؟ ... مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ ...
چرا گفتی ...... منم شنیدم ... تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم ..... من همینم . نمی دونم امل یعنی چی .. خوبه یا بد ... اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم ... آرایش کنم و بیام بین دوست های تو .. و با اون زن ها که مثل .. فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم ...
حسابی جا خورده بود ... باورش نمی شد ... داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم...
گریه ام گرفته بود ...
همه چیز رو تحمل کردم ... همه چیز رو ... اما دیگه این یکی رو نمی تونم ...
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم...
چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد .... هنوز توی شوک بود...
ادامه دارد...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_چهاردهم
اوه اوه ... خانم رو نگاه کن ... خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم ... یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده ... بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار ... چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟...
می فهمی چی داری میگی؟ .. شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم
با عصبانیت اومد سمتم ...
-پیاده شو با هم بریم ... فکر کردی دو بار نماز خوندي آدم شدی؟ ... دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ . خودت قبل از من با چند نفر بودی؟...
من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم .... همون موقع هم ...
محکم خوابوند توی گوشم ...
همون موقع چی مریم مقدس؟ ...
صورتم گر گرفته بود ... نفسم به شماره افتاده بود ... صدام بریده بریده در می اومد...
-به من اهانت می کنی، بکن ... فحش میدی، میزنی .. اشکالی نداره ... اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی ...
هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم ...
من به همسر دوست هات اهانت نکردم ... تو خودت اروپا بودی ..... من فقط گفتم آرایش اونها ... این بار محکم تر زد توی گوشم .... پرت شدم روی زمین ...|
-این زر زر ها مال توی اروپایی نیست ... من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم
این رو گفت از خونه زد بیرون...
دلم سوخته بود و از درون له شده بودم ... عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود ... تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود ... می خواست به همه فخر بفروشه ... همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت ... می خواست پز بده که به زن خارجی داره...
ادامه دارد...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo