🔻 رأیدادن، حقالناس و تکلیف اجتماعی است نه یک حق شخصی دلبخواهی! چون در سرنوشت جامعه اثر دارد
🔻 غارت بیتالمال جرمش بیشتر است یا سرکار آوردن «مروجین غارتگری» با رأیندادن یا رأیدادنِ غیرمسولانۀ ما؟
📌 پرسش و پاسخ در فضای مجازی، پیرامون انتخابات
➖غربگراها مفهوم آزادی و برخی امور سیاسی مثل انتخابات را بهعنوان یک «حق» بیان میکنند و این محل سوءاستفادۀ قدرتها و فریب ملتها قرار میگیرد که نتیجهاش روی کار آمدنِ بدترین مسئولین است.
➖وقتی میگویند «انتخابات یک حق است» یعنی میتوانی از آن صرفنظر کنی یا هرطور که خواستی با آن برخورد کنی! اما از نگاه دین، انتخابات یک تکلیف است و این اختصاص به دینداران هم ندارد؛ همۀ افراد عاقل جامعه باید اینکار را انجام بدهند و الا یک «حق عمومی» را ضایع کردهاند.
➖انتخابات در واقع حقالناس است چون به سرنوشت جامعه مربوط است. اگر من در انتخاب خودم یا در فعالیتهای انتخاباتی، درست عمل نکنم، حقالناس را زیر پا گذاشتهام. اگر این مسئولیت اجتماعی خود را نادیده بگیرم و جامعه صدمه بخورد، اینجا حقالناس ضایع شده است.
➖عدم شرکت در انتخابات، عدم فعالیت انتخاباتی و عدم بررسی برای رسیدن به تشخیص صحیح، مثل «نماز نخواندن» نیست که یک امر شخصی باشد، در اینجا یک مسئولیت اجتماعی ندیده گرفته شده و شاید جرمش سنگینتر از جیببری و حتی غارت بیتالمال باشد؛ اگر شما با بیمسئولیتی خودتان، کسانی را سرِ کار بیاورید که غارتگری بیتالمال را رواج میدهند.
👤علیرضا پناهیان - 1400.02.27
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿باید خاڪریزهای جنگـــــ را
بڪشانیم به شهر❗️ یعنـے
نسل جدید را با شهدا آشنا ڪنیم.
در نتیجه👈 جامعه بیمه مے شود و یار
براےامام زمان "عجل الله" تربیتـــــ مےشود.
#شهید_سیدمجتبے_علمدار🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حزباللهلبنان #پیروزیِ بزرگوتاریخی
درنبردبااشغالگرانرابهمردمِمقاومت
وفلسطین #تبریک گفت :)
سرداردلها؛حاجقاسمقلبهامون
جاتونخیلیخالیہعااا✋🏼!'
#اللهمعجللولیڪالفرج
#القدس_اقرب
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
می گویند شهادت کوچی است
با آهنگ پردامنه و سرشار از
موج، اوج، عروج... .
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،،
داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ...
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود ..
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد....
تشنه بود آب جلوش می ریختن روزمین ....
فهمیدن حاج قاسم توی منطقس ...
برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم ... ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید ..
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت .. اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا مولا یا زهرا .....😭😭😭😭😭
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد که پشت بیسیم گوش می داد ....
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم ...
رای درست ما یعنی وفاداری به شهدا
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
1_890201644.mp3
4.77M
🎵مگه شهید میمیره...
🎤 کربلایی سید رضا_نریمانی
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید احمدکاظمی
💠داشت روی زمین چیزی مینوشت؛
رفتند جلو دیدند، چندین متر، بارها نوشته:
«#حسیـن»
طوری ڪه انگشتش زخم شده...
پرسیدند: حاجیچکار میکنی گفت:
″چون میسرنیست من را کاماو
عشقبازی میکنم با نام او".
🌺شهید عشق ذوالفقاری🌺
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_106
.تنها راه همینه باید به ارشیا بگم.
ولی کی و چه جوری؟ ماکان نباید به هیچ وجه چیزی بفهمه.
راه رفتم و فکر کردم.
نه توی شرکت می تونستم ببینمش نه توی
خونه خودمون.
خونه اونام که نمی تونستم برم.
پس می موند اینکه یه جایی بیرون از خونه و شرکت باهاش قرار بذارم.باید از یکی از کلاسام بزنم. یه جلسه غیبت به هیچ کجا بر نمی خوره.
خوب حالا چه جوری خبرش کنم. زنگ بزنم خونه شون. خوب نه خونواده اش نمی گن من باهاش چکار دارم؟
نه باید زنگ بزنم به خودش ولی من که شماره شو ندارم.باید از گوشی ماکان شماره شو کش برم.
با اینکه قبلا هزار تا شیطونی از این بیشتر هم کرده بودم
ولی نمیدونم چرا حالا وحشت کرده بودم.
ماکان فقط در مواقعی که حمام یا دستشوئی بود گوشی اش و از خودش جدا می کرد.
بنابراین تصمیم گرفتم صبر کنم تا ماکان بره حمام
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_107
موبایل ماکان توی اتاقش بود.
وقتی رفت حمام از توی اتاقم بیرون اومدم که مامان صدام کرد.
_ترنج!
_مامان الان میام.
_یه لحظه فقط.
اوف این مامان وقت گیر اورده.از پله دویدم پائین
_بله؟
_ دوستم زنگ زده یه شوی لباس دعوت داره میای همراهم؟
ای خدا این مامانم که وقت گیر اورده.
الان ماکان میاد بیرون.برای اینکه مامان و سریع دست به سر کنم گفتم:
_باشه میام.چشمای مامان گرد شد.
_میای؟
اوف
_خوب آره. نیام؟
_چرا چرا. تعجب کردم آخه هیچ وقت زیر بار این چیزا نمی رفتی.
_مامان گیر دادیا
و با سرعت از پله بالا دویدم. دوش گرفتن ماکان برخلاف لباس پوشیدنش همیشه کوتاه بود.
می ترسیدم هر لحظه از حمام بیاد بیرون.
دویدم توی اتاقش. قلبم داشت می اومد تو دهنم هول شده بودم. نمی دونم چرا پیدا نمیشد.لعنتی نکنه سیوش کرده
باشه.بالاخره با هزار بدبختی شماره رو پیدا کردم. و توی گوشیم سیو کردم. داشتم می خواستم از اتاق بیرون بیام که
گوشیش زنگ زد.
اینقدر هول شدم که گوشی و پرت کردم و خواستم فرار کنم که ماکان با حوله تنش وارد اتاق شد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻