eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج لبخند تلخی زد و دراز کشید و سکوت کرد. ماکان هم بالاخره خنده اش تمام شد. دستش را روی پیشانی اش گذاشت و آرام گفت: -ترنج؟ -بله؟ -دلم برات تنگ شده بود. ترنج سرش را زیر پتو کرد و چیزی نگفت. صبح تا عصر کلاس داشت. وقتی هم رسید سوری خانم اینقدر کارش سرش ریخت که تا آمدن مهمان ها نرسید به چیزی غیر از کارهای سوری فکر کند. خسته و آش و لاش رفت بالا و افتاد روی تخت. انرژی اش داشت ته می کشید. اینقدر که به خودش فشار آورده بود تا وانمود کند اوضاع عادی و خوب است.درواقع هیچکدام از افراد خانواده اش متوجه دلیل تغییر رفتار ترنج نشدند. ترنج بعد از برگشتن ارشیا با تمام وجود مقاومت کرده بود. دلش نمی خواست اشتباه چند سال پیش را تکرار کند. استاد مهران او را با معنای واقعی عشق آشنا کرده بود. ترنج از این آزمایش سر بلند بیرون آمده بود او تمام غرورش را زیر پا گذاشته و به عشق ساده و پاکش اعتراف کرده بود ولی در طرف دیگر ارشیا با غرور تمام او را نادیده گرفته بود. چون ارشیا ترنج را از جنس خودش نمی دانست. چون فکر می کرد خیلی بالاتر و سرتر از ترنج هست. ترنج را لایق دوست دشتن نمی دید. از روی ظاهرش قضاوت کرده بود و حتی به خودش زحمت نداده بود با ملایمت آتش اشتیاق او را فرو بنشاند. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج سعی کرده بود. خیلی سعی کرده بود تا مهدی را جایگزین ارشیا کند ولی نتوانسته بود. در آخر احساسی که به او داشت همان حس خواهرانه بود.حالا نوبت ارشیا بود که ثابت کند. ترنج ارشیا را می خواست بیشتر از سالهای پانزده سالگی اش. ولی دیگر قرار نبود ارشیا از او اعترافی بشنود. اگر قرار بر وصال بود ارشیا باید خودش را ثابت می کرد. ترنج قسم خورده بود حتی اگر شده به امیر جواب مثبت بدهد این بار هیچ اقدامی نمی کرد. عاشق بود. درست ولی غرور زخم خورده به این راحتی ترمیم شدنی نبود. ترنج روی تخت غلطید و گفت: -خدایا کمکم کن طاقت یه ضربه دیگه ندارم. کمکم کن. تمام دیروز و امروز را خندیده بود و به صورتش ماسک زده بود. چون تنها راهی بود که می توانست احساسات شدیدش را کنترل کند. دیدن هر روزه ارشیا و نقش بازی کردن در برابر او از کندن کوه هم سخت تر بود. محبوبیتش در بین بچه ها و خانواده و حالا ماجرای امشب که واقعا او را از پا انداخته بود و وادارش کرده بود خودش را با خانواده اش سرگرم کند تا شاید یادش برود که قرار است چه اتفاقی امشب بیافتد. خسته بود. دلش می خواست بخوابد. ولی هنوز چند پرده از نمایشش مانده بود. تا آخر شب باید نقش همان ترنج شاد را بازی می کرد باید مقاومت می کرد. روی تخت نشست. بساط خوشنویسی اش روی میز پهن بود. بلند شد و برگ سفیدی از توی کشوی میزش بیرون کشید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 مرکبش را برداشت و بین انگشت شصت و سبابه دست چپش نگه داشت. قلم نی درشتش را برداشت و زد توی مرکب.روی شصتش اضافه مرکب را گرفت. نگاهش را دوخت به برگه سفید و نوشت: "عاشق شدم و محرم این کار ندارم فریاد که غم دارم و غم خوار ندارم..." صدای کشش قلم نی روی کاغذ حالش را بهتر می کرد. کاغذ را کناری گذاشت و یکی دیگر برداشت. جوهر قرمز را باز کرد و رنگ سیاه قلم را با دستمال گرفت و زد توی مرکب سرخ. "دلم در عاشقی آواره شد آواره تر باداتنم از بی دلی بیچاره شد بی چاره تر بادا" گلویش می سوخت اشعار به ذهنش هجوم آورده بودند. کاغذ دیگری برداشت. "از یاد تو دل جدا نخواهد شدوز بند تو جان رها نخواهد شد هرگز نگسلم از تو پیوندتا جامه ی جان قبا نخواهد شد. کاغذ ها کنار هم شانه به شانه روی میز را پر می کردند. میز پر شد. روی زمین اطراف میزش پر شد. انگار که چشه ای از شعر و خط از دستان ترنج جوشیده باشد. اشک کش آمده بود روی صورتش. انگشت شصت دست راستش تیر میکشید و دست چپش پر شده بود از لکه های سرخ و سبز و سیاه. وقت نمایش بود. باید می رفت از پشت پرده اشک نوشت: " غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 بی روی ماهتان، زندگی به بازیچه ای کودکانه میماند، تکراری و ملال انگیز... ایمان به طلوع روشن شماست که امیدمان می دهد، جانمان می بخشد و پویایمان می‌کند.‌.. 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مزارت نفسِ ثانیه‌ها می‌گیرد باد، دَم می‌دهد و مرثیه پا می‌گیرد زائرت پنجره‌فولاد ندارد به بغل ولی از آجرِ دیوار، شفا می‌گیرد 🖤شهادت _حضرت امام محمد باقر علیه السلام_تسلیت باد. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🔰پیام_فرمانده 🌹شهید؛ شفیعی است که در آخرت به درد آدم میخورد 🔻رهبرانقلاب: همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضی‌ها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. 🔹در این شرحِ­‌حال­هایی که ما میخوانیم از خانواده‌ی شهدا، ازاین­‌قبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همین‌جور است. 🔹شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. 🔺وقتی‌که رفتید، آنجا گرفتاری‌ها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است. ۹۶/۰۳/۲۸ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظه وداع همسر شهید سروان "نظام تاجیک" که در تاریخ ۲۳ تیر ماه ۱۴۰۰ در درگیری با اشرار و قاچاقچیان مسلح مواد مخدر به شهادت رسید. 🌹شادی روح پرفتوح شهید صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یهو میومد می‌گفت: چرا شماها بیکارید..؟! می‌گفتیم: حاجی..! نمی‌بینی اسلحه دستمونه..؟! یا ماموریت‌ هستیم‌ و مشغولیم..؟! می‌گفت: نه، بیکار نباش. زبونت‌ به ذکرِ خدا بچرخه پسر. همین‌طور که نشستی، هرکاری که می‌کنی ذکر هم‌ بگو📿:).. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
[مسـابقه‌‌ی‌ِ ما بـرای‌ِ نزدیـک‌ شـدن به امـام‌ زمـان علیـه‌ السـلام‌ اسـت؛ چون‌ قـرار اسـت‌ که‌ خُـداوند آخـر الزمانـی‌ ها را تربـیت‌ کنـد!..] 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
36.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آن "خوشتیپ لرستـــــــانی که شهیـــــــد" شد روایتی کوتاه از زندگی شهید "علی عباس حسین پور" دانشجوی نخبه و "اسطوره گمنام" خلوص و نجابت 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
چشمٱی کم سو و دنیٱ زده ام رو برقِ خورشیدِ فروزانِ نگاهِ پٱک و مستٱنه و بهشتیت میگیره، چیکه چیکه نور از چشمٱم جٱری میشه...زلٱل میشه نگٱهم... کٱش هیچوقت از چشمت نیفتم... . 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo