eitaa logo
۵۷ هرتز
237 دنبال‌کننده
18 عکس
3 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5863911736762962098.mp3
6.79M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت چهارم 🔴اراذل و اوباش داخل دست من رو قبل از شلیک خونده بودن و از پشت در کشیده بودن کنار و سمت پنجره جاگیری کرده بودن و دقیقا از پنجره سمت چپ در یه نارنجک افتاد روی موزاییک های ایوون و تلق و تولوق شروع کرد به صدا کردن. جفت چشمام روی نارنجک قفل شده بود 🎙@PodCast_57hertz
تصاویری که هوش مصنوعی از قسمت چهارم پادکست «جنگ در خانه: کلبه اشباح» برای ۵۷ هرتز طراحی کرده است 🎙@PodCast_57hertz
⚠️ انتشار جنجالی‌ترین بخش، یعنی قسمت پنجم فردا شب ساعت ۲۲ 🎙@PodCast_57hertz
تصویری که هوش مصنوعی از شخصیت «میرزایی» ساخته 🎙@PodCast_57hertz
4_5866310063680918350.mp3
8.04M
🎧 این قسمت رو با احتیاط گوش بدین! ⛔️ نامناسب برای بیماران قلبی «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت پنجم یادم اومد اولین بار میرزایی رو اون روزی دیدم که خودم نسرین رو زده بودم. سی خرداد سال شصت. غرق خون، بغض کرده از بی رحمی روزگار و سید حسین که داشت بهم روحیه می داد یهو گفت:« میرزایی جنازه رو جمع کن تحویل پزشک قانونی بده بعد ما رو پیدا کن.» 🎙@PodCast_57hertz
⚠️ تصویری که هوش مصنوعی از شهادت میرزایی در آغوش عباس برای ما درست کرده 😢 🎙@PodCast_57hertz
⚠️دوتا چک افسری زدم تو صورتم تا به خودم بیام، تمرکز کردم روی چهار چوب در و منتظر کوچکترین فرصتی بودم تا بتونم بزنمش. ولی پدرسوخته اصلا خودش رو نشون نمی‌داد. ⏰ انتشار قسمت ششم، امشب ۳ بهمن‌ماه، ساعت ۲۲ 🎙@PodCast_57hertz
4_5872827607833122119.mp3
6.09M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت ششم 🔴دوتا چک افسری زدم تو صورتم تا به خودم بیام، تمرکز کردم روی چهار چوب در و منتظر کوچکترین فرصتی بودم تا بتونم بزنمش. ولی پدرسوخته اصلا خودش رو نشون نمی داد. بعد توجهم به عباس جلب شد و نارنجکی که بهش دادم رو گرفته بود توی دستش و ضامنش توی اون یکی دستش بود… 🎙@PodCast_57hertz
🔴 قسمت آخر فصل دوم، امشب ساعت ۲۲ 🎙@PodCast_57hertz
⚠️یه رگبار نسبتا طولانی باعث شد دیگه ادامه ندم. بعدش هم صدای فحش به ما و مرگ بر خمینی بود که بلند شد. میرزایی رو دیدم که سر جاش بود و احتمالا داشت یواش یواش سرد و خشک می شد. ⏰ انتشار قسمت پایانی فصل دوم، امشب ۴ بهمن‌ماه، ساعت ۲۲ 🎙@PodCast_57hertz
4_5875441095432737427.mp3
15.8M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت هفتم و پایانی 🔴یه رگبار نسبتا طولانی باعث شد دیگه ادامه ندم. بعدش هم صدای فحش به ما و مرگ بر خمینی بود که بلند شد. نشستم سرجام و بیشتر از هر زمان دیگه‌ای احساس کردم که پام درد می‌کنه و خسته‌ام. میرزایی رو دیدم که سر جاش بود و احتمالا داشت یواش یواش سرد و خشک می شد. سرمو چرخوندم سمت عباس، دیدم انگشت اشاره سمت راستش رو دوباره داره میسابه، اینبار میکشید رو دیوار نه زمین! 🎙@PodCast_57hertz